چاه پول، نه خانه

خانهای بزرگ، با سقف بلند، حیاطی وسیع، و وعده آرامش و آیندهای روشن. در ابتدا گفتند فقط کمی رسیدگی میخواهد. گفتند با چند وصله و پینه، خانه رونق میگیرد. اما روزهای تیره خیلی زود شروع شد.
از همان روز نخست، یکی از لولهها میترکد. فروشنده و کارشناس میگویند طبیعی است؛ «خانه قدیمی است.» تعمیر میکنند. فردا سقف فرو مینشیند؛ باز میگویند عجله نکنید، «همهچیز درست میشود.» دوباره خرج میشود. بعد کفها ترک میخورند، دیوارها نم میکشند، برق میرود، آسانسور میایستد، گاز نشت میکند و شهرداری اعلام میکند که مجوز ساخت وجود ندارد. کارگرها یکی پس از دیگری میآیند؛ بعضی نابلد، بعضی کلاهبردار. خرج پشت خرج. امید پشت امید. اما خانه به جای آنکه بهتر شود، هر روز بیشتر به فروپاشی نزدیک میشود.
داستان فیلم «چاه پول» (Money Pit - ۱۹۸۶) به کارگردانی ریچارد بنیامین، فقط داستان یک خانه نیست؛ روایت ساختاری است که در ظاهر پابرجاست، اما درونش مدتهاست فرو ریخته است. هرچند آدمها با خوشباوری، پول و امید در آن میریزند، اما چیزی جز ناامیدی و خرابی بازنمیگردد.
اینجا دیگر سخن از یک خانه نیست. سخن از وضعیتی است که برای بسیاری از ما، آشنا و ملموس است. وقتی دیوارها ترک برداشتهاند ولی کسی نمیبیند، وقتی چراغها سوسو میزنند اما همه میگویند طبیعی است، وقتی کودکی در خانه نفس نمیکشد و مسوول، صرفا دستور نظافت میدهد، دیگر مشکل با رنگ و سیمان حل نمیشود.
والتر و آنا درنهایت، تنها با صرف هزینههای هنگفت، استخدام پیمانکاری حرفهای، بازسازی اساسی، ماهها صبر و پذیرش فشارهای سنگین میتوانند خانه را نجات دهند. فیلم نشان میدهد که گرههای ساختاری، با وصلههای کوتاهمدت باز نمیشوند؛ بلکه در آیندهای نزدیک، بحرانهای عمیقتری را پیش رو میگذارند.

و چه شبیه است سرگذشت آن خانه به وضعیت امروز ایران. زیرساختها و صنایعی که در طول دههها، تحت فشار تحریم، ناکارآمدی مدیریتی، فرسودگی فنی، و فقدان سرمایهگذاری روزآمد از بهبود باز ماندهاند و اکنون در شرایطیاند که حتی ترمیم موقت نیز دیگر کارساز نیست. انفجار در معدن زغالسنگ طبس، انفجار در پالایشگاه نفت بندرعباس، انفجار در پالایشگاه نفت آفتاب، انفجار در بندر رجایی شهر، انفجار در کارخانه مواد شیمیایی اصفهان و نهایتا انفجار پالایشگاه زرقان شیراز در تاریخ ۱۱خرداد ۱۴۰۴، تنها تعدادی از اتفاقات ناگواری است که در قریب به ۸ماه گذشته در ایران اتفاق افتاده است. انفجارهای زنجیرهای فقط حوادث اتفاقی نیستند، بلکه نشانههایی از بحرانی جدی هستند. گرههایی که با چسب و رنگ و توجیه ترمیم نمیشوند. گرههایی که حالا از فرسودگی زیرساختها فراتر رفته و به چرخه بحران در بحران و ناترازی گسترده پیوستهاند.
تاخیر در اصلاح، تبدیل به فاجعه میشود. وقتی تجهیزات فرسودهاند، نیروی انسانی مهاجرت کرده و سرمایه خارجی مسدود شده، ادامه این مسیر ثمری ندارد. شاید زمانی فرا رسیده است که دیگر حتی در کوتاهمدت نمیتوان مشکلات را از این ستون به ستون بعدی منتقل کرد.
در چنین شرایطی، راهحل، فقط در خرج کردن نیست؛ بلکه در تصمیم سخت، اصلاح عمیق ساختاری، ورود سرمایه گسترده، دانش فنی بهروز و ارادهای جدی برای بازسازی بنیادها نهفته است.
در این زمینه باید تسریع کرد زیرا فرصتهای زیادی برایمان باقی نمانده است.
* دانشجوی کارشناسی ارشد اقتصاد انرژی دانشگاه تهران