تورم ما را میخورد

اقتصاد ما با تورم بیگانه نیست، من همین نیمقرن اخیر را مثال میآورم، دهه پنجاه خورشیدی تورمی عارض شد از باب بلندپروازیهای ساختاری که کسانی آن را مشابه بیماری هلندی میدانستند و حاصل دو برابر شدن بودجه عمرانی، اما دهه شصت خورشیدی همزمان با جنگ تحمیلی رژیم بعثی عراق علیه کشورمان، فصلی بود با تورم نهچندان زیاد و ماندگار در خاطره جمعی با دلایل خودش منتها پایان هشت سال دفاع مصادف شد با سررسید همه هزینهها و زمانه بازگشت کارگران به کارخانهها، سربازان به خانه و البته تورم باغها به بازار، همه اینها رسید به دهه هفتاد خورشیدی و سیاست تعدیل اقتصادی، عین همین کارهایی که مثلاً بانک جهانی مشورت اش را به یونان داد، چیزی شبیه به آزادسازی اقتصادی، کاهش یارانهها و واقعی شدن قیمتها که قرار بوده ناظر به کاهش دخالت دولت در اقتصاد باشد.
بخشهای درستوحسابی چنین سیاستهایی چندان جایی در اجرا نیافتند اما تورم اش ماشاالله! دهه هشتاد هم که عروسی بود، رشد میکردیم، دلار زیر هزار تومان داشتیم، سفر خارجی میرفتند خیلیها، آپارتمانسازی توی دوبی و ترکیه و حتی قبرس را رونق میدادیم و البته پارس جنوبی میساختیم بهعلاوه میلیاردها دلار که نفهمیدیم چی شد، منتها یکچیز بود! کتاب خریدن ، سینما رفتن، خودروی نسبتا ارزان و سفر کردن و ساختن سرپناه و مسکن آنقدرها سخت نبود، آخر غول تورم را به ضرب زور درآمدهای نفتی توی شیشه چپانده بودیم و قانون تثبیت قیمتها هم که دیگر نگویم!
خب همه اینها هزینه دارد، اگر رشد اقتصادی سالمی نباشد و در میان اینهمه پول غرق شویم و تحریمهای آبکی اولیه را به هیچ بگیریم بالاخره یک روز باید تاوان اش را بدهیم، که دادیم!
دهه نود قرن خورشیدی گذشته وقتِ حساب پس دادنها رسید، رشد اقتصادی نبود اما واردات سر جای خودش، رشد بورس که اوه نگویم بهتر است، سیستم بانکی که همه شما بهتر میدانید شد خانه سفتهبازی، اَبَر بدهکارسازی، اقتصادمان شد جولانگاه سلاطین عجیبوغریب و ثروتمندانی از جنس آدمهای دست پنبهای که تنها هنرشان معلق زدن میان بخشنامهها و یافتن شکافهای مالیاتی یا تعرفهای بود تا ناگهان با جماعتی تازهوارد مواجه شدیم هنرمندان تحریم شکن، همانها که اگرچه بسیاریشان با نیت خیر آمدند اما دیدیم که سرکنگبین صفرا فزود.
حالا اینها چه ربطی به قاطبه ملت دارد؟ مگر هیچ جای دیگر تورم نیست! بله همه جای دنیا هست، مثلاً همین ونزوئلای خودمان یا زیمبابوه. یک مقدار دورتر برویم، اتریش ، آلمان و مجارستان بعد از پایان جنگ بینالملل اول، آمریکا در دوره بحران بزرگ، بله بروید بخوانید و بینید که چه بر سر مردمان آمد، چگونه تورم افسارگسیخته همه داشتههای فرهنگی و اجتماعی را به بازی گرفت.
تورم افسارگسیخته و سرسامآور مردمان را بهسوی جنگلی سوق میدهد که نه میخواهند کتاب بخرند، سینما را زورکی میروند، سفرهایشان کوتاهتر و ارزانتر و سبد خوردوخوراکشان کوچکتر میشود، یک نسلی باقی میگذارد دچار سوءتغذیه از همه لحاظ، نهفقط خوراکیها، شیر یا لبنیات بلکه مشربهای اخلاق آنها است که میخشکد، آدمها همه فکر و ذکرشان میشود قیمت ارز یا خرید فلان کالا، احتکار رونق میگیرد و بازارهای غیررسمی بهجای شبکه توزیع دولتی یا عمومی مینشیند و اینجاست که شاخصهای همدلی رو به افول میروند، آدمها عصبی میشوند،آمار نزاع بالاتر از قبل و افسردگی شایعتر میشود.
همینجاست که تحدید نسل هم شروع میشود چراکه امید رنگ میبازد و مردمان وقتی وضع خودشان را میبینند دهشتزده از فردا تنها در خیال حفظ وضع موجود یا کمتر کردن خسارتها میافتند، بهعبارتدیگر اگر امروز با آنچه جریان سالمندی جامعه نامیده میشود روبرو شدهایم لازم نیست دلیل اش را میان تصورات و خیالبافیهای برخی از هجمه رسانهای و توطئههای فلان جریان جستجو کنیم، عامل اش همینجا پیش روی ماست، تورم!
تورم است که بعضی را نسبت به مهاجران بدبین میکند، وجدان کاری را تنزل میدهد، فهم و مطالعه در کنار پرسشگری را تهدید و نسل را تحدید میکند، همین تورم است که نوخاستههای دست پنبهای پرورش میدهد که با مانور تجمل بر گردههای دهکهای کم برخوردار سوار میشوند و آرامآرام جامعه خودبسنده و بیآلایش را تبدیل میکند به جامعهای طبقاتی، همان جامعهای که یک طبقه همهچیز ازجمله کلفت، نوکر، راننده و باغبان و هزار جور امکان دیگر دارد و بخش دیگر تنها قربانی میشود، برای همین است که میگویم تورم دارد همه ما میخورد.
*روزنامهنگار