در سایه جدایی

 نفسش می‌رود و برمی‌گردد. اشکی که دودستی چسبیده به گوشه چشمش بی‌وفایی می‌کند و راه به‌صورت درهم‌شکسته‌اش باز می‌شود. حداقل سه ماه حبس. سه ماه زندان! مگر ممکن است؟! چه طور به خانواده‌اش بگوید؟ خواهرها و برادرهایش، بچه‌هایشان، همسایه‌هایش... . چه طور ممکن است چنین اتفاقی بیفتد؟! زن- شوکه و ناباور- نگاهش محو می‌شود. چقدر این کلمات ناکافی‌اند برای وضعیتی که به آن دچار است.

شهادت دروغ: عنوان اتهام می‌کوبد و تکرار می‌شود.

در سال ۱۴۰۲  در برابر هر ۱۰۰ ازدواج ثبت‌شده در کشور ۴۲ مورد به طلاق ختم شد: آماری مبهوت‌کننده و رعب‌آور که در تاریخ کشور سابقه نداشته است.

طلاق‌های زیر یک سال بسیار کمند، به همان اندازه که طلاق‌های بالای ۳۰ سال محدودند و انگشت‌شمار. پس اشتباه فکر نکنیم: جوهر عقدنامه خشک‌شده که کار بالا می‌گیرد! در عوض- بین سال‌های اول تا پنجم- آمار جدایی به بیشترین حد خود می‌رسد. در این بازه زمانی وابستگی‌ها شکل‌گرفته، رازهایی بر مبنای اعتماد ردوبدل شده و انسان‌ها خود را در مقابل کسی که همین دیروز نزدیک‌ترین بخش زندگی‌شان بود بی‌سلاح و آسیب‌پذیر خواهند دید: حفره‌ای بی‌انتها که همه‌چیز را در خود می‌کشد و می‌بلعد. جملات تکرار می‌شوند:

من می‌خواستم زندگی کنم.

ساختم و کنار اومدم.

می‌دونین با خونواده من چیکار کرد؟

من همه‌چیز گذاشتم جلوش.

بابام بود که زیردست و بالش روگرفت... .

نفرت تلافی‌جویانه تمام شکاف‌ها را پر می‌کند. کلمه جدایی تکثیر می‌یابد در ده‌ها عنوان قضایی دیگر: مطالبه مهریه، اعسار از پرداخت آن، ابطال معامله، حضانت، نفقه، تمکین، اجرت‌المثل، ورود غیرمجاز، ضرب‌وجرح، توهین، قتل شبه عمد یا حتی قتل عمد... .

فروپاشی یک زندگی مشترک جزو تلخ‌ترین و البته دامنه‌دارترین موضوعات قضائی است. ترک‌های ناشی از این زلزله به زندگی اطرافیان سرایت می‌کند: خواهر، برادر، والدین، حتی عموها و پسرعموها خیلی راحت پایشان به ماجرا کشیده می‌شود. بار اول، زن ۶۰ ساله آبرومند به خواست پسرش رفته بود دادگاه. شهادت داده بود فرزندش توان پرداخت مهریه را ندارد.  عروسش با گریه و خشم نگاهش کرده بود: فکر نکنین این آخرشه!

حالا زن- با زانوهای لرزان و صورتی درهم‌شکسته- روی صندلی متهم خواهد نشست. ثابت‌شده پسرش بخشی از سهم‌الارث پدری را پنهان کرده و مگر ممکن است مادر نداند؟ شهادت کذب: اتهامی که زمانی تا اثبات آن باقی نمانده.

سه ماه حبس... می‌کوبد و تکرار می‌شود.

جهنمی برپاشده و شعله‌های آن‌همه را خواهد سوزاند.