مهریه میخواهی یا حق طلاق؟

این جملات را یکی از همکاران میگوید. با او مخالفم. به دنبال شیوهای برای نوشتن یک مهریه خوب هستم. توافقی وجود دارد که حقوق هر دو طرف را رعایت کند؟
استدلال همکارم رگههای درخشانی از حقیقت را به نمایش گذاشته. بخش مهمی از دعاوی قضایی ریشه در اختلافات زناشویی دارند: زنی که نمیخواهد بیش از این اختیارش را به دست دیگری بدهد و مردی که خود را تا پایان عمر بدهکار یک زندگی نابودشده میبینید. "زن، چیزی را که دارد برای به دست آوردن چیزی که ندارد خرج میکند. مهریه به ابزاری برای چانهزنی طلاق تبدیل میشود".
من البته با حذف مهریه مخالفم:
«شما فکر میکنید با این جملات از حقوق زن دفاع میکنید. اما زن، اولین کسی است که از این دیدگاه آسیب میبیند. خانمها برای تشکیل زندگی مشترک هزینه زیادی میدهند. فرصتهای متعددی فدای سالهای اولیه زندگی خواهد شد. بله، زنهای شاغل، موفق و متأهل کم نیستند. اما بیایید از همانها بپرسیم چه قدر نوع حضورشان نسبت به یک مرد متأهل سخت و متفاوت بوده.
فرض کنیم یک زن خانهدار- به هر دلیلی- بعد از دو دهه تصمیم به جدایی میگیرد. عملی کردن چنین تصمیمی بدون پشتوانه مالی چه قدر به واقعیت نزدیک است؟ داشتن حق طلاق وقتی عملا از آن استفاده نشود چه مشکلی را حل میکند؟
دومین قربانی این دیدگاه، فرزندی است که باید در چنین خانوادهای بزرگ میشود. ما او را از حضور مادر تماموقت محروم میکنیم. مادری که خود را در امینت مالی نمیبینید سر دوراهی قرار خواهد گرفت: خودم یا خانوادهام؟ مدام به پسانداز شخصیاش فکر خواهد کرد و به مقایسه فرصتهایی که آنها را ازدستداده است.
در سالهایی که پشت سر گذاشتهایم نهاد مهریه نهتنها به حیات خود ادامه داده، تقویت هم شده است. چرا؟ تجربه اجتماعی به کارآمدی این نهاد اصرار دارد. برخلاف باور اولیه، در شهرهای بزرگ بافرهنگ بازتر نهاد مهریه حتی قدرتمندتر از جوامع سنتی نقشآفرین بوده است. در مناطق ترکمننشین هنوز هم وجه رایج است که رد بدل میشود: ۵۰ میلیون، ۳۰ میلیون یا حتی ۱۰ میلیون تومان. این در حالی است که کلان شهرنشینها روی سکه طلا اصرار میکنند و ۱۰۰ تا ۳۰۰ عدد، رقم متوسط قبالههاست. شعارهای اینستاگرامی را فراموش کنید. آمار حقیقت را نشان خواهد داد.»
تقابل
حق طلاق در مقابل مهریه.
هرکدام از این دو طرفدارانی دارند و البته استدلالهایی که منطق آنها را نمیتوان بهراحتی زیر سؤال برد.
دختر، خود را برای به دست آوردن هر دو محق میداند. اما پسر چه طور؟ جمع این دو در کنار یکدیگر مرد را با این خطر روبهرو میسازد که در قبال یک زندگی نهچندان مشترک یک یا دوساله تمام عمر بدهکار همسر سابق خود باشد. بنابراین زنها هنوز بر سر این دوراهی هستند: حق طلاق یا مهریه؟
راه سوم
چرا نتوان میزان مهریه را مشروط به سالهای زندگی مشترک کرد؟
حقوق خصوصی از انعطاف بالایی بهرهمند است. چرا از این ظرفیت در طراحی متن قباله استفاده نکنیم؟ باور عرفی استحقاق زن برای مهریه را وابسته به میزان دوام زندگی مشترک میداند. "دیدگاه اجتماعی" زنی که باگذشت تنها یک سال از زندگی مشترک اقدام به وصول تمام چند صد سکه کرده را متهم میبیند. درحالیکه از همان دیدگاه باگذشت بیست یا سی سال زن در مطالبه محق است.
با بهرهگیری از ظرفیتهای حقوق خصوصی میتوان سازوکاری طراحی کرد که وکالت طلاق برای زن را مشروط به بذل تدریجی مهریه نماید. این الگو با ایجاد تعادل میان حق طلاق و امنیت مالی، از یکسو از تحمیل فشار ناعادلانه بر مردان جلوگیری میکند و از سوی دیگر، به تقویت امکان تصمیمگیری زنان منجر خواهد شد. برای مثال، ضمن عقد یا پسازآن مرد به زن وکالت بلاعزل در طلاق خواهد داد، مشروط به اینکه استفاده از آن منوط به حذف بخشی از مهریه باشد. میتوان شرط کرد که اگر زن در سال اول زندگی از حق وکالت طلاق استفاده کند ۸۰ درصد مهریه را بذل نماید. این درصد با افزایش طول عمر ازدواج کاهش مییابد: ۶۰ درصد در سالهای دوم تا پنجم، ۴۰ درصد در سالهای ششم تا دهم و الیآخر.
نظام مبتنی بر «تناسب زمانی» بین سنت و مدرنیته پل میزند، انگیزه زن را برای تداوم زندگی مشترک افزایش داده و از آسیبهای ناشی از طلاقهای شتابزده میکاهد. درنهایت میتوان امیدوار بودن هماهنگی با واقعیتهای اجتماعی و اقتصادی خانوار زمینه را برای حل توافقی اختلافات فراهم سازد.