جنگ ۱۲روزه، فرصتی برای بازاندیشی

 همچنین می‌تواند با اصلاحات در سیاستگذاری‌‌ها و نهادها، به ارتقای سرمایه اجتماعی، بهبود حکمرانی، پیشرفت کشور و تقویت بنیاد تمدنی ایران منجر شود. مهم‌ترین درس‌‌های این جنگ عبارتند از: 

۱. اولین و مهم‌ترین درس این جنگ، نقش مردم به‌عنوان مهم‌ترین عنصر پشتیبان قدرت نظام حکمرانی و نقش تعیین‌‌کننده آنها در پایداری و مقاومت در برابر دشمن خارجی است. مردم در شرایطی که با فشارهای اقتصادی، اجتماعی و حتی نارضایتی‌‌های سیاسی روبه‌‌رو بودند، با آغاز جنگ و تهدید تمامیت ارضی کشور و به‌رغم تبلیغات گسترده، رفتاری هوشمندانه توأم با بلوغ سیاسی نشان دادند و با حفظ انسجام ملی، از ایران دفاع کردند. این رفتار برخاسته از درک عمیق تاریخی و هویتی ملت ایران بود. مردم با عبور از مرزبندی‌‌های سیاسی و بی‌‌توجه به تبلیغات دشمن، نشان دادند که هویت ملی و تمدنی را مقدم بر هر چیز دیگری می‌‌دانند. نظام حکمرانی باید بیش از پیش به نقش مردم به‌عنوان مهم‌ترین عنصر قدرت و حکومتداری توجه کند و از انرژی ملی آزادشده برای ترمیم شکاف دولت–ملت و شکاف‌‌های اجتماعی، جلب اعتماد عمومی و استفاده در مسیر توسعه کشور بهره ببرد.

۲. درس دوم جنگ ۱۲روزه، توجه ویژه نظام حکمرانی به صیانت از دستاوردها و پیشرفت‌‌های پرهزینه علمی و فناورانه کشور است. هدف اصلی دشمن در این جنگ، ضربه به صنعت هسته‌‌ای ایران بود؛ صنعتی که طی نزدیک به سه دهه، با صرف هزینه‌‌های فراوان و مخاطرات بالا بومی‌‌سازی شده و ایران را در زمره معدود اعضای باشگاه هسته‌‌ای جهان قرار داده است. با وجود این سرمایه‌گذاری بزرگ، عدم‌سیاستگذاری راهبردی در قالب تثبیت جایگاه هسته‌‌ای (اعتمادسازی پایدار بین‌المللی) حساسیت‌‌های سیاسی و امنیتی بین‌المللی را در بازه زمانی طولانی تشدید کرد. اکنون لازم است با اتخاذ رویکردهای مبتنی بر ثبات و دیپلماسی هوشمند، از دستاوردهای راهبردی همچون فناوری هسته‌‌ای حفاظت کرده و این دستاوردها را در جهت رشد و توسعه کشور و نه صرفا ابزاری برای چانه‌‌زنی و بازی‌‌های سیاسی فرسایشی در عرصه منطقه‌‌ای و بین‌المللی مورد استفاده قرار دهیم. 

۳. بازتعریف نظام بازدارندگی نظامی و امنیتی درس دیگر جنگ ۱۲روزه برای نظام حکمرانی به عنوان متولی اصلی تامین امنیت کشور است. جنگ اخیر میدان آزمون توانمندی نیروهای مسلح کشور بود. نیروهای نظامی و امنیتی کشور با فداکاری تمام در صحنه حاضر شدند و از همه ظرفیت‌‌های موجود برای دفاع از کشور استفاده کردند. اگرچه توان موشکی و پهپادی، برگ برنده ایران در این جنگ بود و دشمن را غافلگیر کرد، اما تجربه نشان داد که پیروزی در جنگ‌‌های نوین تنها با تکیه بر این ابزارها امکان‌‌پذیر نیست. در دنیای امروز، کشورهایی در جنگ پیروز می‌‌شوند که نیروی هوایی پیشرفته، سامانه‌‌های پدافندی مدرن و قدرت اطلاعاتی بالا داشته باشند. از سوی دیگر نظام اطلاعاتی و امنیتی کشور نیز نیازمند بازسازی و تقویت است. ایران نیازمند تقویت قدرت بازدارندگی، بازتعریف راهبردهای بازدارندگی و به‌‌روزرسانی و تجهیز سیستم‌های بازدارندگی در ابعاد مختلف نظامی و امنیتی است.

۴. بازسازی نظام رسانه‌‌ای کشور درس چهارم جنگ ۱۲روزه برای نظام حکمرانی است. یکی از مهم‌ترین ابعاد جنگ ۱۲روزه، جنگ رسانه‌‌ای بود. رسانه ملی (صداوسیما) که باید نقش اصلی را در روایتگری و مدیریت افکار عمومی ایفا می‌‌کرد، آمادگی لازم را نقش‌‌آفرینی موثر و بسیج عمومی در کشور نداشت. جایگاه کاهش‌یافته رسانه ملی در میان  مردم  نقش‌‌آفرینی این رسانه را از ابتدا برای انسجام ملی تضعیف کرد. صدا‌‌و‌‌سیما با استفاده از روش‌های سنتی و ناکارآمد، نتوانست بر صحنه اطلاع‌‌رسانی داخلی تسلط یابد. در مقابل، رسانه‌‌های خارجی و شبکه‌‌های اجتماعی مرجع اخبار مردم شدند. در این میان خبرگزاری‌‌های داخلی آنلاین، با وجود محدودیت‌های اینترنتی، عملکرد بهتری داشتند و توانستند مرجعیت خبری و اطلاع‌‌رسانی در کشور را به دست گیرند. اما در این میان نباید از فعالیت گسترده رسانه‌‌های معاند در جهت تاثیرگذاری بر فضای عمومی کشور غافل شد. در دنیای رسانه‌‌ای امروز، مخاطب ایرانی به انواع منابع خبری دسترسی دارد و توان راستی‌‌آزمایی نسبی دارد. صداوسیما باید از تنگ‌‌نظری‌‌های سیاسی فاصله گرفته، از روایت‌‌های اغراق‌‌آمیز و غیرواقعی دور شود و با سرعت، دقت و صداقت، میدان اطلاع‌‌رسانی را از رسانه‌‌های معاند باز پس گیرد. استفاده از نمادهای ملی، روایتگری شفاف و فراگیر و بازسازی اعتماد عمومی باید اولویت رسانه ملی قرار گیرد.

۵. تقویت ظرفیت دیپلماسی و بازتعریف سیاست خارجی درس پنجم جنگ ۱۲روزه است. جنگ ۱۲روزه نتیجه ناموفق بودن دیپلماسی در حل‌‌وفصل پرونده هسته‌‌ای ایران با نهادهای بین‌المللی و قدرت‌‌های بزرگ بود. این پرونده بعد از بیش از ۲۰ سال، همچنان یکی از چالش‌‌های اصلی ایران در سیاست خارجی است. نه روابط با آژانس انرژی اتمی و نه تعامل با شورای امنیت، نتوانستند از ایران حمایت کنند یا جلوی جنگ را بگیرند. پس از صدور قطعنامه‌‌ای علیه ایران در آژانس، حمله اسرائیل صورت گرفت و شورای امنیت نیز در ۴ جلسه برگزارشده در طول جنگ اقدامی عملی برای محکومیت حمله به ایران با وجود مسجل بودن تجاوز اسرائیل انجام نداد. مناسبات راهبردی با قدرت‌‌هایی مانند روسیه و چین نیز در عمل منجر به تقویت موقعیت ایران در جنگ نشد. نهادهایی مانند شانگهای و بریکس نیز صرفا به صدور بیانیه‌‌های کلی بسنده کردند. در مقابل، نقش مثبت کشورهای عرب منطقه قابل‌توجه بود. کشورهایی چون عربستان، عمان، قطر، امارات، عراق و حتی مصر، در روند مذاکرات بین ایران و آمریکا و همچنین در تلاش برای آتش‌‌بس نقش فعال داشتند. مواضع آنها حتی در برابر اقدام ایران علیه پایگاه آمریکایی نیز تقابلی نبود. این رویکرد، برخاسته از درک متقابل و نگرانی مشترک نسبت به بر هم خوردن ثبات و امنیت منطقه و همچنین نگرانی نسبت به یکه‌تازی اسرائیل در منطقه در آینده است. 

این تجربه نشان می‌دهد که راهبرد سیاست خارجی ایران باید از تقابل‌‌گرایی و اتکا به قدرت‌‌های فرامنطقه‌‌ای فاصله بگیرد و بر توسعه روابط پایدار، موثر و اعتمادساز با کشورهای منطقه تمرکز کند. تعامل سازنده با همسایگان، کلید گره‌‌گشایی از انزوای بین‌المللی و ایجاد عمق راهبردی برای کشور است. در این مسیر، پرهیز از ایدئولوژی‌‌زدگی، غلبه عملگرایی و اولویت دادن به منافع ملی الزامی است. 

در جمع‌‌بندی می‌توان گفت جنگ ۱۲روزه، با همه تلخی‌‌ها و خسارت‌‌هایش، فرصتی بی‌‌نظیر برای بازاندیشی در حکمرانی ایران فراهم کرده است. اگر این تجربه به‌درستی تحلیل و درس‌‌های آن در سطح سیاستگذاری جدی گرفته شود، می‌تواند زمینه‌‌ساز عبور کشور از بحران‌ها و رسیدن به مرحله‌‌ای از ثبات، پیشرفت و اقتدار پایدار گردد. نقش مردم، ضرورت حفظ دستاوردهای راهبردی، نیاز به بازدارندگی مدرن، نوسازی رسانه ملی، و بازتعریف سیاست خارجی؛ پنج محور اصلی برای اصلاحات ضروری در نظام حکمرانی ایران هستند. اکنون زمان آن است که تصمیم‌گیران کشور با شجاعت و آینده‌‌نگری، مسیر اصلاح و تحول را در این حوزه‌‌ها در پیش گیرند.

* استاد دانشگاه و کارشناس اقتصاد سیاسی