حکمرانی، آمریکا و عدمقطعیت

اما در عین حال، نشاندهنده این واقعیت است که روند کنونی، فارغ از آنکه مستقیم یا غیرمستقیم تلقی شود، به نقطهای رسیده که گلوگاه و گیر کار بهدرستی برای طرفین روشن است. آمریکا مخالف غنیسازی است و ایران نیز میگوید، اگر این حرف آمریکاییها یک شرط نهایی و قیمت مقطوع باشد، ادامه مذاکره، معنایی نخواهد داشت. تا اینجای کار، میتوان سناریو و هدف اصلی آمریکاییها را براساس همان معادله چانهزنی برای کسب بالاترین امتیاز و «به مرگ گرفتن و به تب راضی شدن» تلقی کرد. در این سوی میز، وصف حال ایران را نیز براساس سخنان عراقچی، میتوان به این شکل ارزیابی کرد: ایران تا اینجای کار، هزینههای گزافی داده و نمیتوان غنیسازی را به طور کامل کنار نهاد؛ چرا که چنین چیزی به معنی فاصله گرفتن از حصول یک نتیجه عزتمندانه است.
آنچه در بالا وصف شد، صرفا یک تابلوی موجز از وضعیت کنونی مذاکره است و بهوضوح میتوان دید که یکطرف مذاکره از منظر قلدری و قدرتنمایی حرف میزند و طرف دیگر نیز، به دنبال حفظ چیزی است که آن را دستاورد مهمی قلمداد میکند که برای آن، هزینههای بالا پرداخت شده است. بهظاهر همهچیز روشن و گویاست.
آیا چیزی در این میانه مبهم و نامعلوم است؟ در پاسخ باید گفت، آری! در این معادله، یک مجهول بزرگ وجود دارد که همانا «سناریوی جایگزین» و داشتن تصویری روشن از مرحله بعدی است. تردیدی نیست که سران یک نظام حکمرانی، برای مواجهه با رویدادها، موقعیتها و معضلات مختلف، تدابیری اتخاذ میکنند که مزیت اصلی آن در پنهان ماندن و عدمافشاست و نمیتوان انتظار داشت که سیاستمداران جمهوری اسلامی ایران نیز در برابر افکار عمومی و رسانهها، بهطور دقیق و روشن اعلام کنند که «پلن بی» و گام بعدی آنها چیست. اما در عین حال، باید به اهمیت چنین پرسشی نیز بیندیشیم: مرز قابل قبول برای اندیشیدن به «عدمقطعیت» کجاست؟ این موضوع، در شرایط امروز ایران، به سه دلیل اهمیت دارد: اول اینکه لازم است در اندیشه و فلسفه سیاسی حکمرانی، سطح مطمئنی از امکان پیشبینی، اتخاذ تدابیر و سناریوهای جایگزین وجود داشته باشد تا مکانیزم پیچیده و حساس از تصمیم تا اقدام، دچار تعلل، اختلال و ابهام نشود.
دوم اینکه درست یا غلط، بخش مهمی از تب و تاب روانی بازار ارز و اقتصاد ایران به اخبار مذاکرات هستهای پیوند خورده و هر اظهارنظر و اتخاذ موضع جدید، بهسرعت بر قیمتها و فضای روانی جامعه اثر میگذارد. دلیل سوم در بیان اهمیت مساله، این است که اذعان به اینکه افق روشنی از احتمالات آتی نداریم، دست طرف مقابل را باز میگذارد تا در انتخاب ابزارهای متعدد و جدید برای اعمال فشار، فضا و مجال بیشتری در اختیار داشته باشند. به این ترتیب، ابتکار عمل و امکان اتخاذ تصمیمات پیشدستانه در اختیار طرف مقابل خواهد ماند.
بنابراین از یک نظام حکمرانی کارآ و مستقل انتظار میرود که دارای دیدگاه استراتژیک منسجمی باشد و براساس هنجارهای واقعگرایانه، بپذیرد که رسیدن به سطوح بالایی از عدمقطعیت، بهویژه در سیاست خارجی، بازدارندگی، اعتبار و قدرت چانهزنی را تضعیف میکند.
اگر بخواهیم از منظر فلسفه سیاسی ماکیاولی به این موقعیت بنگریم، در تقابل سنتی بین «ویرتو» و «فورتونا»، آن طرفی دچار خسران میشود که با تکیه بر عبارت «ببینیم چه میشود»، بخشی از کنترل بازی را از دست میدهد. به قول خود ماکیاولی، شایسته است که نظام حکمرانی یا به تعبیر او «شهریار»، سرنوشت را شکل دهد و منتظر آن نماند که سرنوشت، شکل بگیرد یا تحمیل شود.
فراموش نکنیم که بخشی از دشواریهای مسوولیتپذیری در جهان حکمرانی، در همان چیزی ریشه دارد که به قول ماکس وبر، حکمرانی را با قواعد «اخلاق مسوولیت» درگیر میکند. ممکن است با توجه به برخی پیچیدگیهای وضعیت کنونی نظام بینالملل و بهویژه پیشبینیناپذیری رفتارهای دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا، کفه ترازو به نفع آن راویانی سنگینی کند که معتقدند در این شرایط، چیزی طبیعیتر از عدمقطعیت نیست. حتی ممکن است اذعان به چنین چیزی بهعنوان نماد و مصداقی از «بیان صادقانه» تلقی شود. ولی واقعیت این است که چنین مواجههای، واجد ویژگیهای رویکرد استراتژیک و نگاه بلندمدت نیست.
در شرایط کنونی که زنجیره رویدادهای پس از ۷اکتبر، با وجود همه خسرانها و دردسرها، عملا فضای نوینی برای اندیشیدن به مسائل منطقهای فراهم آورده، باید پرسید: آیا نظام حکمرانی جمهوری اسلامی ایران، نیاز به ورژن جدیدی از «روایت کلان» دارد یا هنوز هم میتواند با تکیه بر روایتهای پیشین، رویکرد خود را حفظ کند؟ طرح این سوال از آن جهت اهمیت دارد که ساختار قدرت، در چنین شرایط حساسی، بدون توجه به عقلانیت سیاسی، نه میتواند موقعیت منطقهای جدیدی دست و پا کند و نه ابزار و امکان آن را در اختیار دارد که بر چالشهای داخلی فائق آید. در صورتی که به اهمیت این موضوع اعتنا نشود، باید از همین حالا خود را آماده کنیم تا در میانمدت، با احتمال پیامدهای ابهام استراتژیک روبهرو شویم. ممکن است در یک بازه زمانی کوتاه و به شکل مقطعی، استفاده از «استراتژی ابهامآفرینی» (Strategic Ambiguity) تصویری ارائه دهد که گویی با یک ساختار و حکمرانی تماما آماده و مهیا روبهرو هستیم.
اما در درازمدت، ممکن است چنین رویهای در آغاز به بیتصمیمی و در ادامه حتی به «فلج تحلیلی» (Analysis Paralysis) منجر شود. به خاطر داشته باشیم، حاکمیت سیاسی صرفا توانایی اعمال قدرت نیست، بلکه توجه به تصمیمات و اقداماتی است که «عاملیت هدفمند» در جهانی غیرقابل پیشبینی را به ماموریتی تاریخی تبدیل میکند. اگر براساس دیدگاه وبر، رویکرد نظام حکمرانی در فضای فکری «سیاست به مثابه یک حرفه» باشد، حتی در شرایط نامشخص، التزام به «اخلاق مسوولیت»، وضعیت فعلی ایران را حساستر از آنچه هست به نمایش میگذارد.
* پژوهشگر حکمرانی