امنیت در گرو ثبات یا سلاح؟

 با این حال آیا این نظریه در عمل توانسته است وعده‌‌‌های خود را عملی کند؟ این یادداشت استدلال می‌کند که داشتن سلاح هسته‌‌‌ای به‌‌‌تنهایی نمی‌‌‌تواند کشوری را از تجاوز مصون نگه دارد و مصونیت واقعی بیش از آنکه به تسلیحات وابسته باشد، به ثبات سیاسی، اقتصادی و حمایت مردمی از حاکمیت بستگی دارد. با بررسی شواهد تاریخی و رخدادهای اخیر از جمله حمله اخیر هند به پاکستان، این یادداشت نشان می‌دهد که بازدارندگی هسته‌‌‌ای برخلاف تصور رایج، تضمینی برای امنیت نیست. نظریه بازدارندگی هسته‌‌‌ای بر این پیش‌‌‌فرض استوار است که تهدید استفاده از سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای، به دلیل پیامدهای فاجعه‌‌‌بار آن، هر دشمنی را از اقدام نظامی بازمی‌‌‌دارد. این مفهوم که در دوران جنگ سرد به اوج خود رسید، بر ایده «نابودی متقابل تضمین‌‌‌شده» (Mutual Assured Destruction) تکیه داشت؛ یعنی هیچ طرفی جرات آغاز جنگ هسته‌‌‌ای را ندارد؛ زیرا نتیجه آن نابودی هر دو طرف خواهد بود. 

با این حال تاریخ نشان داده که این نظریه در عمل با محدودیت‌های جدی مواجه است. سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای، هرچند قدرتمند اما نمی‌‌‌توانند تمامی اشکال تجاوز، از جمله حملات متعارف، عملیات مخفی یا حتی درگیری‌‌‌های نیابتی را بازدارند. افزون بر این، تصمیم‌گیری در شرایط بحرانی اغلب تحت‌تاثیر عوامل غیرمنطقی مانند خطاهای محاسباتی، فشارهای سیاسی یا انگیزه‌‌‌های ایدئولوژیک قرار می‌گیرد که می‌‌‌تواند منطق بازدارندگی را مختل کند. یکی از چالش‌‌‌های اصلی بازدارندگی هسته‌‌‌ای، مساله «اعتبار تهدید» است. برای اینکه بازدارندگی موثر باشد، دشمن باید باور کند که کشور دارنده سلاح هسته‌‌‌ای در صورت لزوم، واقعا از آن استفاده خواهد کرد.

اما این باور به‌‌‌ویژه در برابر حملات غیرهسته‌‌‌ای اغلب شکننده است. برای مثال، آیا یک کشور هسته‌‌‌ای حاضر است برای پاسخ به یک حمله متعارف محدود دست به اقدام هسته‌‌‌ای بزند و خطر نابودی متقابل را بپذیرد؟ این پرسش که در قلب نظریه بازدارندگی قرار دارد، بارها در تاریخ با پاسخ منفی مواجه شده و نشان داده که سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای در بسیاری از موارد، به جای بازدارندگی، صرفا به‌‌‌عنوان ابزاری نمادین عمل کرده‌‌‌اند.

شواهد تاریخی

بررسی تاریخ معاصر نشان می‌دهد که کشورهای دارنده سلاح هسته‌‌‌ای، با وجود زرادخانه‌‌‌های مخوف خود، بارها هدف تجاوز قرار گرفته‌‌‌اند. یکی از نمونه‌‌‌های برجسته، جنگ کارگل در سال ۱۳۷۸ (۱۹۹۹) میان هند و پاکستان است. هر دو کشور، که در سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸) آزمایش‌‌‌های هسته‌‌‌ای موفقیت‌‌‌آمیزی انجام داده بودند، تنها یک‌سال بعد در منطقه کارگل در کشمیر وارد درگیری نظامی مستقیم شدند. این جنگ که به دلیل نفوذ نیروهای پاکستانی به خاک تحت کنترل هند آغاز شد، نشان داد که داشتن سلاح هسته‌‌‌ای نه‌‌‌تنها پاکستان را از حمله هند بازنداشت، بلکه هند را نیز از پاسخ نظامی قاطع منصرف نکرد. اگرچه درگیری به جنگ هسته‌‌‌ای منجر نشد، اما این رخداد ثابت کرد که بازدارندگی هسته‌‌‌ای نمی‌‌‌تواند مانع درگیری‌‌‌های متعارف یا تنش‌‌‌های منطقه‌‌‌ای شود.

نمونه دیگر، حمله آرژانتین به جزایر فالکلند تحت کنترل بریتانیا در سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲) است. بریتانیا به‌‌‌عنوان یکی از پنج‌قدرت هسته‌‌‌ای رسمی، از دهه ۱۳۳۰ (۱۹۵۰) دارای زرادخانه هسته‌‌‌ای بود. با این حال، این توانمندی، آرژانتین را از اشغال نظامی جزایر فالکلند بازنداشت. دولت آرژانتین که تحت فشار مشکلات داخلی و با محاسبه اینکه بریتانیا به دلیل فاصله جغرافیایی یا ملاحظات سیاسی از پاسخ نظامی خودداری خواهد کرد، دست به این اقدام زد. بریتانیا نه‌‌‌تنها با نیروی نظامی پاسخ داد، بلکه در جنگی کوتاه اما خونین، کنترل جزایر را بازپس گرفت. این رخداد نشان داد که سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای به‌‌‌ویژه در برابر دشمنانی که حمله را محدود یا غیرهسته‌‌‌ای نگه می‌‌‌دارند، کارآیی بازدارنده ندارند. جنگ یوم کیپور در سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) نیز نمونه دیگری است. 

رژیم صهیونیستی که از سال ۱۳۴۶ (۱۹۶۷) دارای سلاح هسته‌‌‌ای بود، هدف حمله غافلگیرانه مصر و سوریه قرار گرفت. اگرچه رژیم صهیونیستی به‌‌‌طور رسمی داشتن سلاح هسته‌‌‌ای را تایید نکرده، اما سیاست «ابهام هسته‌‌‌ای» آن که به‌‌‌منظور بازدارندگی طراحی شده بود، نتوانست مانع تهاجم این دو کشور عربی شود. این جنگ که با تلفات سنگین و شوک استراتژیک برای رژیم صهیونیستی همراه بود، نشان داد که حتی شایعه داشتن سلاح هسته‌‌‌ای نمی‌‌‌تواند دشمنان را از اقدام نظامی بازدارد؛ به‌‌‌ویژه زمانی که انگیزه‌‌‌های سیاسی یا نظامی قوی وجود داشته باشد.

رخداد اخیر نیز بر شکنندگی بازدارندگی هسته‌‌‌ای صحه می‌‌‌گذارند. به‌تازگی هند اقدام به حمله‌‌‌ای نظامی به خاک پاکستان کرده است. این حمله که ظاهرا در واکنش به تنش‌‌‌های جاری در کشمیر انجام شده، بار دیگر نشان‌‌‌دهنده محدودیت‌های بازدارندگی هسته‌‌‌ای است. پاکستان که از سال ۱۳۷۷ (۱۹۹۸) دارای زرادخانه هسته‌‌‌ای است و تخمین زده می‌شود بین ۱۱۰ تا ۱۳۰کلاهک هسته‌‌‌ای در اختیار داشته باشد، نتوانسته است با این توانمندی، هند را از اقدام نظامی بازدارد. هند که خود نیز دارای سلاح هسته‌‌‌ای است، با محاسبه اینکه پاسخ پاکستان به سطح هسته‌‌‌ای ارتقا نخواهد یافت، دست به این حمله زده است.

این رخداد که هنوز ابعاد کامل آن دقیقا روشن نیست، تایید می‌کند که سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای در برابر درگیری‌‌‌های متعارف یا حملات محدود کارآیی بازدارنده‌‌‌ای ندارند و تنش‌‌‌های سیاسی و نظامی می‌‌‌توانند منطق بازدارندگی را نادیده بگیرند. این حمله همچنین نشان‌‌‌دهنده نقش عوامل غیرنظامی در ناکامی بازدارندگی است. پاکستان که با بحران‌های سیاسی و اقتصادی عمیقی دست‌‌‌وپنجه نرم می‌کند، ثبات داخلی لازم برای تقویت بازدارندگی خود را ندارد. ضعف اقتصادی، ناپایداری سیاسی و اختلافات داخلی، توانایی پاکستان برای ارسال سیگنال‌‌‌های معتبر بازدارندگی را کاهش داده و هند را به این نتیجه رسانده‌اند که می‌‌‌تواند بدون ترس از پاسخ هسته‌‌‌ای اقدام نظامی کند. این وضعیت ما را به استدلال نهایی هدایت می‌کند که مصونیت واقعی از تجاوز، بیش از آنکه به تسلیحات وابسته باشد، به ثبات داخلی و حمایت مردمی بستگی دارد.

مصونیت واقعی: نقش ثبات سیاسی و اقتصادی

اگر سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای نمی‌‌‌توانند تضمین‌‌‌کننده امنیت باشند، چه عواملی یک کشور را از تجاوز مصون می‌‌‌دارند؟ پاسخ در ثبات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نهفته است. کشوری که از نظر سیاسی یکپارچه، از نظر اقتصادی پویا و از نظر اجتماعی منسجم باشد، به‌‌‌مراتب کمتر هدف تجاوز قرار می‌گیرد؛ زیرا دشمنان می‌‌‌دانند که چنین کشوری می‌‌‌تواند پاسخ موثری به هر تهدیدی بدهد؛ حتی بدون تکیه بر سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای. حمایت مردمی از حاکمیت، به‌‌‌عنوان ستون اصلی این ثبات نقش کلیدی ایفا می‌کند. حکومتی که از پشتوانه مردمی قوی برخوردار است، نه‌‌‌تنها در برابر تهدیدهای خارجی مقاوم‌‌‌تر است، بلکه می‌‌‌تواند منابع انسانی و مادی خود را به‌‌‌صورت موثرتری برای دفاع بسیج کند. برای مثال، ویتنام در جنگ با ایالات‌متحده نشان داد که ثبات سیاسی و حمایت مردمی می‌‌‌تواند حتی در برابر قدرتمندترین ارتش جهان مصونیت ایجاد کند. ویتنام بدون داشتن سلاح هسته‌‌‌ای با تکیه بر انسجام ملی، رهبری متحد و حمایت گسترده مردمی، توانست در برابر ایالات‌متحده که دارای زرادخانه هسته‌‌‌ای عظیمی بود مقاومت کند و نهایتا پیروز شود. این پیروزی نه نتیجه تسلیحات پیشرفته، بلکه محصول وحدت ملی و اراده جمعی بود. 

در مقابل کشورهایی که از ثبات داخلی محروم‌‌‌اند، حتی با داشتن سلاح هسته‌‌‌ای، آسیب‌‌‌پذیر باقی می‌‌‌مانند. اتحاد جماهیر شوروی که در اوج جنگ سرد یکی از دو ابرقدرت هسته‌‌‌ای جهان بود، در نهایت نه بر اثر حمله نظامی، بلکه به دلیل ناکارآمدی اقتصادی، فساد سیاسی و نارضایتی مردمی در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱) فروپاشید. زرادخانه هسته‌‌‌ای عظیم شوروی که شامل هزاران کلاهک بود، نتوانست مانع از این فروپاشی شود؛ زیرا پایه‌‌‌های سیاسی و اقتصادی آن متزلزل شده بود. این نمونه نشان می‌دهد که سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای بدون پشتوانه، نمی‌‌‌توانند امنیت پایدار ایجاد کنند.

مثال معاصر دیگر، کره‌شمالی است. این کشور که از سال ۱۳۸۵ (۲۰۰۶) دارای سلاح هسته‌‌‌ای است با وجود زرادخانه خود همچنان تحت فشار شدید اقتصادی، سیاسی و بین‌المللی قرار دارد. انزوای جهانی، فقر گسترده و نارضایتی داخلی، کره‌شمالی را به کشوری آسیب‌‌‌پذیر تبدیل کرده که سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای‌‌‌اش بیشتر به‌‌‌عنوان ابزاری برای بقا در مذاکرات دیپلماتیک عمل می‌کنند تا تضمینی برای مصونیت از تجاوز.

استدلال در برابر بازدارندگی هسته‌‌‌ای

علاوه بر شواهد تاریخی و معاصر، استدلال‌‌‌های نظری نیز ناکارآمدی بازدارندگی هسته‌‌‌ای را تایید می‌کنند. نخست، سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای به دلیل قدرت تخریب بی‌‌‌سابقه‌‌‌شان، بیشتر به‌‌‌عنوان «سلاح آخر» تلقی می‌‌‌شوند تا ابزاری برای استفاده روزمره. این ویژگی، کاربرد آنها را در برابر تهدیدهای غیرهسته‌‌‌ای، مانند حملات متعارف یا تروریستی، محدود می‌کند. دوم، بازدارندگی هسته‌‌‌ای فرض می‌کند که تصمیم‌گیران دشمن همیشه منطقی عمل می‌کنند، در حالی که تاریخ نشان داده که عوامل غیرمنطقی، مانند تعصبات ایدئولوژیک یا فشارهای سیاسی، می‌‌‌توانند محاسبات را مختل کنند. سوم، پیشرفت فناوری‌‌‌های دفاعی، مانند سامانه‌‌‌های ضد موشکی، اعتبار تهدید هسته‌‌‌ای را کاهش داده و دشمنان را به این باور رسانده‌ است که می‌‌‌توانند بدون ترس از پاسخ هسته‌‌‌ای اقدام کنند. 

افزون بر این، داشتن سلاح هسته‌‌‌ای می‌‌‌تواند خود به عاملی برای تحریک تجاوز تبدیل شود. کشورهایی که برنامه هسته‌‌‌ای دارند، اغلب هدف فشارهای بین‌المللی، تحریم‌‌‌ها و حتی حملات پیش‌‌‌دستانه قرار می‌‌‌گیرند. برای مثال، حمله رژیم صهیونیستی به تاسیسات هسته‌‌‌ای عراق در سال ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) نشان داد که داشتن برنامه هسته‌‌‌ای به‌‌‌جای بازدارندگی می‌‌‌تواند دشمنان را به اقدام نظامی ترغیب کند. این پارادوکس که در آن سلاح هسته‌‌‌ای به جای امنیت، ناامنی می‌‌‌آفریند، یکی از نقاط ضعف اصلی نظریه بازدارندگی است. بازدارندگی هسته‌‌‌ای، هرچند در تئوری جذاب به نظر می‌رسد، اما در عمل نتوانسته است وعده مصونیت از تجاوز را عملی کند. 

شواهد تاریخی، از جنگ کارگل و فالکلند گرفته تا حمله اخیر هند به پاکستان، نشان می‌دهند که سلاح‌‌‌های هسته‌‌‌ای نمی‌‌‌توانند مانع درگیری‌‌‌های متعارف یا تنش‌‌‌های منطقه‌‌‌ای شوند. در مقابل، ثبات سیاسی، اقتصادی و حمایت مردمی، به‌‌‌عنوان پایه‌‌‌های واقعی امنیت، نقشی به‌‌‌مراتب موثرتر ایفا می‌کنند. کشورهایی که از انسجام داخلی و پویایی اقتصادی برخوردارند، حتی بدون سلاح هسته‌‌‌ای، می‌‌‌توانند در برابر تهدیدهای خارجی مقاومت کنند، در حالی که کشورهای متزلزل، حتی با زرادخانه‌‌‌های هسته‌‌‌ای، آسیب‌‌‌پذیر باقی می‌‌‌مانند. جهان امروز که با پیچیدگی‌‌‌های سیاسی و فناوری‌‌‌های جدید دست‌‌‌وپنجه نرم می‌کند، بیش از پیش به این واقعیت پی برده است که امنیت پایدار، نه در سایه تهدیدهای هسته‌‌‌ای بلکه در سایه حکمرانی خوب، اقتصاد قوی و وحدت ملی به دست می‌‌‌آید.

* پژوهشگر اقتصادی