آیا شما هم دچار «اضطراب» و رفتار «غیرطبیعی» شدهاید؛ نگران «فرزندتان» هم هستید؟
منبع آرامش در زمان جنگ
- گفتوگو با روانشناس و عضو هیات علمی موسسه آموزش عالی علوم شناختی درباره شرایطی که به آن «وضعیت تروماتیک» اطلاق میشود و چگونگی سازگاری و عبور از آن
- فرزندان برحسب طبقهبندی در سه گروه سنی نیازمند «رفتارهای خاص والدین» برای «در امان ماندن از آسیبهای روحی ناشی از حملات هوایی دشمن» هستند
فاطمه باباخانی: خواب آرام شبانه در تهران و شهرهای دیگر چند روزی است به خاطر تجاوز هوایی رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان مختل شده است. بسیاری از ساکنان پایتخت و شهروندان مناطق دیگران ایران مدام در حال چک کردن اخبارند و در زمینه اتفاقات روی داده با هم صحبت میکنند. کار والدین اما سختتر است. آنها باید سعی کنند علاوه بر مدیریت روحی و روانی خود در شرایط جنگی، مراقب سلامت روان کودکانشان هم باشند. حتی برخی والدین، اولویت مراقبت را به «فرزند» اختصاص دادهاند؛ اما چگونه؟ «دنیایاقتصاد» در گفتوگو با دکتر ویدا میرابوالفتحی، روانشناس و عضو هیات علمی آموزش عالی علوم شناختی از او در این باره پرسیدیم. او در این گفتوگو ضمن تشریح وضعیت «تروماتیک» (زخم روحی ناشی از اتفاق غیرمنتظره که شرایط زندگی را از حالت طبیعی خارج میکند)، با دستهبندی سه گروه سنی خردسالان و کودکان و نوجوانان، شیوه برخورد با آنها را تشریح کرد. تاکید این روانشناس این بود که باید احساسات کودکان و نوجوانان جدی گرفته شود، والدین برای انها وقت بگذارند و در نهایت در گفتوگو با فرزندانشان از آنها در مقابل «فیک نیوزها» مراقبت کنند.
***
در شرایطی کنونی جنگی که به سر میبریم، آیا اصلا حفظ آرامش روانی امکانپذیر هست و اگر بله چطور؟
شرایط جنگی طبق آییننامهها و طبقهبندیهایی که برای روانشناسان و روانپزشکان وجود دارد، جزء شرایط «تروماتیک» است. شرایط تروماتیک یعنی شرایطی که ما از قبل برای آن آماده نیستیم. پیشفرض ما هم این نبوده که در مسیر زندگی چنین اتفاقاتی را تجربه کنیم. از طرف دیگر شرایط تروماتیک شرایطی است که هم سلامت جسم و هم سلامت روان ما به شدت تحتتاثیر قرار میگیرد و از این جهت شرایط بسیار دشواری است. واژه تروما از زبان آلمانی آمده و به معنی زخم است. به این معنا که یک اتفاق ناگهانی با فشار روانی بالا اتفاق میافتد. ما باید بپذیریم که در شرایط غیرطبیعی هستیم و در شرایط غیرطبیعی نمیتوانیم طبیعی رفتار کنیم. وحشتزدگی، اضطراب در این وضعیت طبیعی است. در روزهای اخیر واکنشهایی مثل چک کردن مرتب اخبار را از سوی افراد میبینیم. آنها بهرغم اینکه میدانند این چک کردن آنها را مضطرب میکند، ولی این کار را انجام میدهند. چنین واکنشی، طبیعی است چون ما در یک وضعیت غیرطبیعی قرار داریم. فرد احساس خطر جانی برای خود و دیگران دارد و نمیتوانیم از او بخواهیم این کار را نکند. توصیه اصلی من این است که به مرور به «مرحله پذیرش» برسیم و از فاز شوک و انکار خارج شویم.
پذیرش شرایط جنگ چه کمکی به ما میکند؟
زمانی که از فاز شوک و انکار خارج شویم و به مرحله پذیرش برسیم، این موضوع کمک میکند تا رویکرد حمایتی نسبت به خودمان داشته باشیم. اولیه توصیه در مداخله در بحران این است که در گام اول امنیت خودتان را فراهم کنید. فرد نمیتواند در وضعیت و شرایط ناامن باشد و به خود بگوید به چیزهای مثبت فکر کن. بنابراین باید فرد در شرایطی قرار گیرد که احساس آرامش و پناه داشتن داشته باشد، «در کنار هم بودن» در این وضعیت بسیار کمککننده است. اما در کنار آن، کسانی که شرایط ویژه دارند میتوانند از داروهای ضد اضطراب و آرام بخشها با تجویز پزشک استفاده کنند تا بتوانند لااقل شبها بخوابند. صادقانه بگویم که میدانم در وضعیتی که شبهای تهران و دیگر شهرهایی تحت حملات هوایی دارند آرام بودن سخت است، اما به هر حال شاید بتوان با دارویی که توسط پزشک تجویز میشود، اندکی آرامش داشت.
در شرایط غیرطبیعی که اکنون به سر میبریم طبیعی است که در هفتههای اول آشفتگی داشته باشیم، در روانشناسی بالینی و روانپزشکی گفته میشود پاسخ به وحشت زدگی تا یک ماه پس از تروما میتواند اتفاق بیفتد. بنابراین در همان وهله اول، «اختلال استرس» پس ازسانحه اتفاق نمیافتد و واکنش طبیعی روان را درحال حاضر تجربه میکنیم. اما افراد باید نظارتی روی خودشان داشته باشند و ببینند آیا به تدریج آرامتر شده و از فاز شوک و انکار خارج شدهاند یا خیر! به مرحله پذیرش و اقدام برای حل مساله برای سلامت روان خودشان و اطرافیانشان آیا رسیدهاند یا نه! اگر این نظارت به آنها میگوید که همچنان مشابه روز اول هستند حتما توصیه میکنم که به متخصص مراجعه کنند.
بحث دیگری که این روزها بسیار مطرح میشود این است که آیا باید با بچهها صحبت کرد یا خیر؟ و اینکه چه کنیم بچهها آسیب کمتری ببینند.
درباره مساله بچهها، ابتدا باید بین آنها تفکیکی قائل شد و در ادامه برای هر کدام راهکار خاص خود را ارائه کرد. من آنها را به سه گروه سنی تقسیم میکنم.
اولین آنها بچههای زیر پنج سال هستند. در همین رده سنی، بچههایی که میتوانند حرف بزنند کاملا میفهمند دور و برشان چه خبر است، آنها متوجه غیرطبیعی بودن وضعیت میشوند؛ بهویژه وقتی والدین درباره شرایطی که در آن به سر میبرند، حرف میزنند. در این وضعیت آنها ممکن است سوالاتی را با والدین مطرح کنند. باید به بچهها توضیحات سادهای ارائه دهیم. نیاز نیست جزئیات بیان شوند، چون بچهها قدرت تحلیل و آنالیز آن را ندارند، در نتیجه دنیایشان بسیار ناامن میشود. در این راستا باید والدین خیلی مراقبت کنند که جلوی فرزند خردسالشان چه حرفهایی را مطرح میکنند. اگر آنها درباره جنگ بپرسند میتوان در پاسخ خردسالان آن را وضعیتی مشابه فیلمهای کارتونی توصیف کرد که اختلاف نظری وجود دارد و در نهایت حل میشود. همچنین میتوان از نمادهایی استفاده کرد که برای خردسالان قابل درک باشد یا از بازیهای خلاقانه بهره گرفت تا فضای متشنج به فضایی کنترلشده بدل شود و در عین حال در خلال بازی برخی موارد را هم به بچه منتقل کرد. البته باید توجه داشت که آنچه گفته میشود باید حتما پایان خوش داشته باشد. نباید والدین تصور کنند که میخواهند بچه را آگاه کنند؛ چون ایده بسیار اشتباهی است.
دومین گروه سنی بین 6 تا 12 سال هستند. این گروه را باید کاملا جدی بگیرید و برای آنها برنامه داشته باشید. شروع جنگ همزمان با تعطیلی مدارس و حضور بچهها در خانه هاست. بچهها متوجهند که موقعیت طبیعی حاکم نیست. بنابراین والدین باید برنامهای برای سرگرمی بچهها طراحی کرده و در عین حال به آنها اطلاعات دهند. البته منظور از اطلاعات، اطلاعات وحشتناک نیست، در این حد که به آنها بگوییم «این دوره میگذرد و تمام میشود.» تلاش ما برای این گروه سنی باید معطوف به این باشد که آنها احساسات و ناراحتیهایشان را بیان کنند و در مقابل والدین هم وارد فاز انکار یا فاجعهسازی نشوند. در مقابل باید به بچهها در خانه احساس مسوولیت بدهیم و زندگی دستهجمعی را با هم تجربه کنیم. اینکه مثلا مراقبت از سالمندان را به آنها بسپاریم یا کارهای دیگری که اسباب سرگرمی آنها باشد، به این ترتیب آنها یک روتین و برنامه روزانه دارند که بر اساس آن کارهایشان را انجام میدهند.
سومین گروه سنی بالای 12سال یعنی متوسطه اول و دوم هستند. این گروه سنی دسترسی خودشان به اطلاعات را دارند و اخبار را دنبال میکنند. ما باید از فرزندانمان در این گروه سنی بخواهیم که نگاه انتقادی و تحلیلی داشته باشند، هر خبری که میخوانند و هر تصویری که میبینند واقعیت ندارد و باید ارتباط بین خبرها را پیدا کنند. از طرف دیگر میتوانیم به آنها کمک کنیم که به این اتفاق نه به شکل یک فاجعه بلکه به عنوان یک تجربه نگاه کنند. مانند گروه سنی قبلی توجه به احساسات این گروه نیز اهمیت دارد.
گرچه مدیریت این وضعیت برای بزرگسالان بسیار سخت است، اما ما باید مسوولیت خودمان را داشته باشیم و این وضعیت را به امری قابل پذیرش و قابل تحمل برای خود و فرزندانمان تبدیل کنیم. توصیه من به بزرگترها این است که در کنار بچهها باشند و به جای چک کردن مدام اخبار برای آنها وقت بگذارند. در ابتدا این کار بسیار سخت و دشوار خواهد بود، اما بازی کردن، کتاب خواندن و فعالیت با بچهها میتواند به منبع آرامش هم برای والدین و هم برای بچهها بدل شود.
والدین دوست ندارند فرزندانشان در معرض اخبار و تصاویر دلخراش قرار بگیرند؛ اما به واسطه اینکه بچهها به شبکههای اجتماعی دسترسی دارند این کار برایشان بسیار دشوار است، برای این موضوع میتوان کاری کرد؟
اگر والدین بچه را سالها در فضای مجازی رها کرده باشند و بعد با این اتفاق بخواهند تازه این موضوع را مدیریت کنند، بسیار دشوار خواهد بود. وقتی والدین «مرجعیت» خود را از دست داده باشند، یک باره نمیتوان معجزه کرد و گوشی موبایل را از دست بچهها گرفت. برای اینکه پدر و مادرها بتوانند به فرزند نوجوانشان بگویند دیدن این تصویر مناسب نیست باید برنامه بلندمدت داشته باشند. در عین حال توصیه من به والدین این است که با فرزندانتان حرف بزنید. کنترل کوچکترها راحتتر است؛ اما میتوان با نوجوانها هم گفتوگو کرد. اگر میبینید فرزندتان مدام سرش در تلفن همراه است و ارتباطش را با شما از دست داده، تلاش کنید با او ارتباط بگیرید، ببینید چه تصویری دیده و چه چیزی اذیتش کرده است. ما باید حواسمان به فرزندمان باشد و به او بگوییم از خودش چطور در مقابل فلان کانال تلگرام یا اپ که اخبار نادرست (فیک) منتشر میکند، مراقبت کند.