۵ نفر از فاجعه بارترین روسای جمهور آمریکا کدامند؟
ترامپ میتواند نفر ششم باشد

۵ نفر از بدترین رئیسجمهورها شناسایی شدند: «جیمز بوکانان» (شماره ۱) به خاطر اجازه دادن به وقوع جنگ داخلی؛ «اندرو جانسون» (شماره ۲) به خاطر تضعیف بازسازی و حقوق مدنی؛ «جورج دبلیو بوش» (شماره ۳) به خاطر جنگ عراق و بحران مالی ۲۰۰۸؛ «هربرت هوور» (شماره ۴) به خاطر سوء مدیریت رکود بزرگ، و «فرانکلین پیرس» (شماره ۵) به خاطر تشدید تنشهای بردهداری.
- جنگ داخلی: سه نفر از پنج رئیسجمهور (بوکانان، جانسون و پیرس) در دوران منتهی به جنگ داخلی یا پس از آن شکست خوردند، که اهمیت رهبری در طول شکاف ملی را برجسته میکند.
- شکستهای مدیریت بحران: هر رئیسجمهور بر یک بحران ملی بزرگ ریاست کرد و نتوانست بهطور موثر پاسخ دهد: بوکانان با جدایی طلبی، جانسون با بازسازی، بوش با جنگها و رکود اقتصادی پس از ۱۱سپتامبر، هوور با فروپاشی اقتصادی و پیرس با نزاعهای مقطعی.
- نقض حقوق و قانون اساسی: چندین رئیسجمهور در وخامت قانون اساسی نقش داشتند: جانسون با متمم چهاردهم مخالفت کرد، بوش اختیارات اجرایی را گسترش داد و بوکانان در طول جدایی نتوانست از قدرت فدرال حمایت کند.
- آسیبهای بلندمدت: این دولتها زخمهای ماندگاری بر ملت گذاشتند، از جنگ داخلی و بیعدالتی نژادی گرفته تا ویرانی اقتصادی و سیاست خارجی بیثبات، که پایههای بحرانهای آینده و بیاعتمادی عمومی را بنا نهاد.
مولفههای رتبهبندی
وقتی مورخان عملکرد ریاستجمهوری را ارزیابی میکنند، به چیزی بیش از «محبوبیت» یا «نتایج کوتاهمدت» تکیه میکنند. تعیین اینکه چه کسی واجد شرایط یکی از «بدترین» روسای جمهور ایالات متحده است، شامل تجزیه و تحلیل چگونگی شکلگیری آینده کشور توسط تصمیمات یک رهبر، چه خوب و چه بد، میشود. عوامل زیر چارچوبی منسجم برای ارزیابی شکست ریاستجمهوری در دورههای مختلف ارائه میدهند:
- سیاست و مدیریت اقتصادی: آیا رئیسجمهور کشور را در بحرانهای مالی هدایت کرد یا آنها را از طریق سیاستهای ناکارآمد یا مضر بدتر کرد؟
- بحران و نقض قانون اساسی: آیا رئیسجمهور از نهادهای دموکراتیک و حاکمیت قانون حمایت کرد یا کنترلها و توازنهای قانون اساسی را تضعیف کرد؟
- وحدت و تفرقه ملی: آیا رهبری آنها شکافهای ملی را، به ویژه در مواقع درگیریهای اجتماعی، نژادی یا منطقهای، التیام بخشید یا عمیقتر کرد؟
- رهبری در طول بحرانهای بزرگ: رئیسجمهور چگونه به جنگ، رکود اقتصادی، تراژدی ملی یا بیثباتی جهانی واکنش نشان داد؟
- فساد و رسواییهای اخلاقی: آیا دولتهای آنها با فساد شخصی یا سیستمی، سوءاستفاده از قدرت یا سوءاستفاده از مقام مشخص شده بودند؟
- سیاست خارجی و دیپلماسی: آیا رئیسجمهور صلح را حفظ کرد، اتحاد ایجاد کرد یا ایالات متحده را در درگیریهای بینالمللی پرهزینه یا نسنجیده درگیر کرد؟
- تاثیر تاریخی بلندمدت: ریاستجمهوری آنها چه میراثی از خود به جا گذاشت؟ آیا سیاستهای آنها مشکلات حل نشدهای ایجاد کرد که برای دههها بر کشور تاثیر گذاشت؟ این دستهبندیها به تمایز نتایج سیاسی ضعیف از شکست تاریخی واقعی کمک میکنند و رتبهبندیهای بعدی را هدایت میکنند.
بدترین ها
شکست ریاستجمهوری فقط مربوط به تصمیمات بد نیست؛ بلکه مربوط به آسیبهای پایدار است. پنج رئیسجمهور حاضر در این لیست، هر کدام در برهههایی از بحران ملی ریاست داشتهاند و نتوانستهاند با شفافیت، شجاعت یا شایستگی رهبری کنند. این رهبران، چه از طریق بزدلی سیاسی، قضاوت ضعیف یا مخالفت فعال با حقوق مدنی و هنجارهای دموکراتیک، اساساً نهادها و ثبات بلندمدت آمریکا را تضعیف کردند.
اول) فرانکلین پیرس(۱۸۵۷-۱۸۵۳) : دوران ریاستجمهوری فرانکلین پیرس اغلب به خاطر رهبری منفعلانه و تاثیر فاجعهبار آن بر دوران قبل از جنگ داخلی به یاد آورده میشود.
- نتوانست تنشهای منطقهای را آرام کند: پیرس «قانون کانزاس-نبراسکا» را امضا کرد که به سرزمینها اجازه میداد از طریق حاکمیت مردمی در مورد بردهداری تصمیم بگیرند. این امر منجر به درگیری خشونتآمیز در «کانزاس خونین» شد و اختلافات شمال و جنوب را شعلهور کرد.
- رأیدهندگان ضد بردهداری را از خود بیگانه کرد: او قانون بردههای فراری را بهشدت اجرا کرد، خشم شمالیها را عمیقتر و منافع طرفداران بردهداری را تقویت کرد.
- فاقد رهبری اخلاقی: پیرس به جای پرداختن به بحران رو به رشد بردهداری، لغو بردهداری را تهدید واقعی برای وحدت ملی میدانست و خود را در مقابل پیشرفت اخلاقی قرار داد.
- حکومت ناکارآمد: پیرس که از یک تراژدی شخصی رنج میبرد، در طول دوران ریاستجمهوری خود بیتفاوت بود و این منجر به سرخوردگی سیاسی و عمومی از رهبری او شد.
دوم) هربرت هوور (۱۹۳۳_۱۹۲۹) : دوران ریاستجمهوری هربرت هوور با ناتوانی او در پاسخ موثر به بدترین بحران اقتصادی تاریخ ایالات متحده تعریف میشد.
- پاسخ ناکارآمد به رکود بزرگ: هوور بر اقتصاد آزاد و همکاری تجاری داوطلبانه اصرار داشت، که نتوانست به افزایش بیکاری و فروپاشی بانکها رسیدگی کند.
- نارضایتی عمومی و بحران وجهه: فقر گسترده آن دوران باعث ایجاد «هوورویلها» شد، حلبیآبادهایی که به تمسخر به نام او نامگذاری شده بودند.
- اقدامات ریاضتی سختگیرانه: او با کمکهای گسترده دولتی مخالف بود و معتقد بود که این امر به خوداتکایی فردی آسیب میرساند، دیدگاهی که بسیاری آن را با مقیاس بحران بیربط میدانستند.
- انزوای سیاسی: عدم تمایل او به سازگاری، اعتماد عمومی را از بین برد و زمینه را برای اصلاحات گسترده «نیو دیل» فرانکلین دی. روزولت فراهم کرد.
سوم) جورج دبلیو بوش (۲۰۰۹-۲۰۰۱): دوران ریاستجمهوری جورج دبلیو بوش با تصمیمات جنجالی که سیاست جهانی را تغییر شکل داد و اعتبار ایالات متحده را تضعیف کرد، مشخص میشود.
- جنگ عراق را با ادعاهای دروغین آغاز کرد: حمله سال ۲۰۰۳ با ادعاهای وجود سلاحهای کشتار جمعی و ارتباط با القاعده توجیه شد، که هر دو نادرست از آب درآمدند.
- خاورمیانه را بیثبات کرد: این جنگ منجر به تلفات گسترده، درگیری طولانی مدت و ایجاد خلأ قدرتی شد که به ظهور داعش منجر شد.
- وقوع بحران مالی ۲۰۰۸: مقرراتزدایی و نظارت سهلانگارانه در فروپاشی بازار مسکن نقش داشت و بدترین بحران مالی جهانی از دهه ۱۹۳۰ را رقم زد.
- گسترش قدرت اجرایی: بوش از طریق سیاستهایی مانند قانون میهنپرستی و نظریه اجرایی واحد، قدرت را در ریاستجمهوری متمرکز کرد و نگرانیهایی را در مورد تجاوز از قانون اساسی ایجاد کرد.
چهارم) اندرو جانسون (۱۸۶۸-۱۸۶۵) : ریاستجمهوری اندرو جانسون به دلیل تضعیف بازسازی و عدم حمایت از حقوق آمریکاییهای آفریقاییتبار تازه آزاد شده، بهطور گسترده مورد انتقاد قرار گرفته است.
- مخالفت با حقوق مدنی بردگان آزاد شده: جانسون قانون کلیدی بازسازی را وتو کرد و با متمم چهاردهم قانون اساسی که هدف آن اعطای شهروندی و حمایت برابر تحت قانون بود، مخالفت کرد.
- زمینه برتری سفیدپوستان جنوب را فراهم کرد: او به رهبران سابق کنفدراسیون اجازه داد تا قدرت را دوباره به دست آورند و در حالی که ایالتهای جنوبی قوانین سیاهپوستان را برای سرکوب آزادیهای آمریکاییهای آفریقاییتبار تصویب میکردند، کنار ایستاد.
- استیضاح و بنبست: جانسون پس از سرپیچی از کنگره و نقض قانون تصدی منصب، نخستین رئیسجمهور ایالات متحده شد که استیضاح شد. اگرچه او تبرئه شد، اما ریاستجمهوری او با درگیری مداوم با قانونگذاران مشخص شد.
- از دست دادن یک فرصت تاریخی: جانسون به جای متحد کردن کشور پس از جنگ داخلی، اختلافات را عمیقتر کرد و میراثی از بیعدالتی نژادی به جا گذاشت که برای نسلها ادامه خواهد داشت.
پنجم) جیمز بوکانان (۱۸۶۱-۱۸۵۷) : جیمز بوکانان اغلب به دلیل انفعالش در طول یکی از بزرگترین بحرانهای قانون اساسی کشور، بدترین رئیسجمهور ایالات متحده محسوب میشود.
- نتوانست از جنگ داخلی جلوگیری کند: بوکانان با وجود افزایش احساسات جداییطلبانه، اصرار داشت که دولت فدرال هیچ اختیاری برای جلوگیری از خروج ایالتها از اتحادیه ندارد.
- نیروهای طرفدار بردهداری را آرام کرد: او از تصمیم جنجالی در مورد «درِد اسکات» حمایت کرد و کانزاس را تحت فشار قرار داد تا قانون اساسی طرفدار بردهداری را بپذیرد و این امر کشور را بیشتر دوقطبی کرد.
- فقدان رهبری در بحران: با شروع جدایی ایالتهای جنوبی، بوکانان از اقدام قاطع خودداری کرد و معتقد بود که سازش هنوز امکانپذیر است.
- زمینهسازی برای فروپاشی ملی: عدم موفقیت او در مقابله مستقیم با جدایی یا بردهداری، مستقیماً در وقوع جنگ داخلی، خونینترین درگیری در تاریخ ایالات متحده، نقش داشت.
بوکانان که در معرض خطر سادهسازی بیش از حد مسائل بود، نتوانست از جنگ داخلی جلوگیری کند و جنگ داخلی بزرگترین بحران وجودی در تاریخ ایالات متحده بود. بنابراین، جیمز بوکانان بدترین رئیسجمهور تاریخ ایالات متحده است.
وضعیت جو بایدن و دونالد ترامپ چگونه است؟
ارزیابی روسای جمهور اخیر مانند جو بایدن و دونالد ترامپ در کنار شکستهای تاریخی، نیازمند احتیاط است. نظرات معاصر اغلب توسط قطببندی سیاسی، چرخههای رسانهای و دادههای تاریخی ناقص شکل میگیرند. نظرسنجیهای اولیه دانشگاهی، مانند نظرسنجیهای « C-SPAN» و «کالج سینا»، هر دو مرد را در نیمه پایینی روسای جمهور ایالات متحده قرار میدهند، اما نه بهطور مداوم در بین پنج نفر پایین. ترامپ به دلیل نحوه برخوردش با هنجارهای دموکراتیک، به ویژه پیرامون انتخابات ۲۰۲۰و شورش کنگره در ۶ ژانویه، مورد انتقاد قرار گرفته است، در حالی که بایدن با بررسی دقیق تورم، سیاست مرزی و سوالاتی در مورد تناسب اندام شناختی مواجه شده است. با این حال، در مقایسه با چهرههایی مانند بوکانان یا جانسون، که مستقیماً جنگ داخلی را فعال کردند یا بازسازی را تضعیف کردند، نه بایدن و نه ترامپ چنین شکستهای ملی موجودیتی را رهبری نکردهاند. رتبهبندی نهایی تاریخی آنها به پیامدهای بلندمدت سیاستها و رهبری آنها بستگی دارد، نه به جنجالهای سیاسی کوتاه مدت.
سخن پایانی
بدترین روسای جمهور ایالات متحده میراثی از خود به جا گذاشتند که با رهبری ناموفق در بحرانهای ملی، نقض اصول قانون اساسی و اختلافات عمیق در داخل کشور مشخص میشود. چه از طریق انفعال (بوکانان)، چه از طریق ممانعت از حقوق مدنی (جانسون)، چه از طریق سیاست خارجی فاجعهبار (بوش) یا واکنش اقتصادی ناموفق (هوور)، ریاستجمهوری آنها تاثیرات منفی ماندگاری داشته است. قرار دادن روسای جمهور مدرن در بستر تاریخی زمان میبرد. تاثیر کامل هر دولتی - از جمله دولتهای ترامپ و بایدن - تنها زمانی قابل ارزیابی است که احساسات فروکش کند و پیامدهای بلندمدت آن روشن شود. تاریخ تمایل دارد بر اساس نتایج قضاوت کند، نه بر اساس میزان محبوبیت. در حالی که بایدن و ترامپ اختلافاتی را ایجاد کردهاند اما هیچکدام هنوز فجایعی در مقیاس دوران روسای جمهوری مانند بوکانان یا هوور را به بار نیاوردهاند. تاثیر تاریخی کامل آنها هنوز مشخص نیست.