تله خطرناک برای ترامپ

 انگیزه‌‌‌های اصلی رژیم صهیونیستی برای جنگ، مربوط به منافع خاص خودش است که آمریکا در آنها سهیم نیست، از جمله تخریب مذاکرات دیپلماتیک آمریکا با ایران. انگیزه دیگر این است که نه فقط توجه آمریکا، بلکه توجه کل جهان را از آنچه رژیم صهیونیستی با فلسطینی‌‌‌ها می‌کند، منحرف شود. برخی از فجیع‌‌‌ترین کشتارها علیه مردم گرسنه غزه که برای دریافت کمک غذایی تلاش می‌‌‌کردند، از زمان شروع حمله رژیم صهیونیستی به ایران رخ داده‌‌‌اند. اظهارات عمومی دونالد ترامپ درباره این جنگ به ‌‌‌سرعت از بی‌‌‌طرفی ظاهری به حمایت مشتاقانه تغییر یافته، تا جایی که او حتی از ضمیر «ما» هنگام ادعای برتری هوایی بر ایران استفاده کرده است. چارلی استیونسون از دانشگاه جان هاپکینز می‌‌‌گوید، ترامپ دچار «ترس از عقب ماندن» شده و در تلاش است که اعتبار پایان دادن به تهدید هسته‌‌‌ای ادعایی ایران را به نام خود ثبت کند. اهداف اعلام‌‌‌شده جنگ (نابودی برنامه هسته‌‌‌ای ایران) یا اهداف فرضی (تغییرات سیاسی) معیارهایی هستند که بر اساس آنها باید درباره ورود احتمالی آمریکا به این جنگ قضاوت کرد، اما پیامدهای دیگر هم هستند که در ادامه به آنها اشاره می‌شود.

این جنگ چه با مشارکت آمریکا چه بدون آن، احتمال دستیابی ایران به سلاح هسته‌‌‌ای را کمتر نمی‌‌‌کند (هدفی که ایران می‌‌‌گوید هرگز دنبال نمی‌‌‌کند)، بلکه ممکن است آن را بیشتر کند. جنگ برای جلوگیری از ساخت بمب توسط ایران ضروری نبود. ارزیابی پیش از جنگ دستگاه اطلاعاتی آمریکا این بود که ایران در حال ساخت سلاح هسته‌‌‌ای نیست. ایران با نیت جدی مشغول مذاکره با آمریکا برای دستیابی به توافقی جدید بود که مانع ساخت چنین سلاحی شود.

با امضای برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۲۰۱۵ و پایبندی به آن، ایران نشان داد که نه‌‌‌تنها جنگ لازم نیست، بلکه ممنوعیت کامل غنی‌‌‌سازی اورانیوم نیز ضرورتی ندارد. برجام با محدودیت‌های دقیق و بازرسی‌‌‌های بین‌المللی، همه مسیرهای احتمالی ایران برای رسیدن به سلاح هسته‌‌‌ای را بست. این سابقه دیپلماتیک را نمی‌توان با این تصور تطبیق داد که ایران مصمم به ساخت بمب هسته‌‌‌ای بوده است.

آسیبی که رژیم صهیونیستی به تاسیسات هسته‌‌‌ای ایران وارد کرده، حتی اگر آمریکا با بمب‌‌‌های سنگرشکن ۳۰‌هزار پوندی خود تاسیسات زیرزمینی فردو را نابود کند، فقط برنامه هسته‌‌‌ای ایران را به تاخیر می‌‌‌اندازد—نه اینکه آن را از بین ببرد. توان ایران برای ساخت بمب، در صورت تصمیم به آن، همچنان باقی خواهد ماند. سانتریفیوژها قابل بازسازی‌‌‌اند و دانش فنی نیز محدود به دانشمندانی نیست که رژیم صهیونیستی در هفته گذشته ترور کرده است.  اهداف ایران دست‌‌‌کم به اندازه توانایی‌‌‌های آن اهمیت دارد. هیچ رویدادی به اندازه یک حمله نظامی به خاک ایران نمی‌تواند این کشور را به تصمیم‌گیری درباره ساخت سلاح هسته‌‌‌ای سوق دهد. در پی حملات رژیم صهیونیستی، در تهران صداهایی که استدلال می‌کنند ایران برای بازدارندگی به بمب نیاز دارد، قوی‌‌‌تر شده‌‌‌اند، و اگر آمریکا به جنگ بپیوندد، این صداها باز هم بلندتر خواهند شد.

اگر ایران چنین تصمیمی بگیرد، بازطراحی برنامه هسته‌‌‌ای ایران با هدف نظامی، دور از چشم بازرسان بین‌المللی انجام خواهد شد. حمله رژیم صهیونیستی همین حالا مذاکرات درباره توافق جدید را از مسیر خارج کرده و یکی از اهداف نتانیاهو را محقق کرده است. مداخله نظامی آمریکا ممکن است امید به مذاکرات آینده را برای همیشه از بین ببرد. ایالات متحده و دیگر قدرت‌‌‌های خارجی، دیگر مانند دوران برجام نخواهند توانست برنامه هسته‌‌‌ای ایران را زیر نظر داشته باشند.  مداخله نظامی آمریکا در حمله رژیم صهیونیستی، با ریسک بالای کشیده شدن به جنگی بی‌‌‌پایان همراه است. ترامپ شاید گمان کند با یک حمله مثل پرتاب بمب به فردو می‌تواند کار را تمام کند، اما بعید است درگیری آمریکا با ایران به همین‌‌‌جا ختم شود. پراکندگی احتمالی تاسیسات هسته‌‌‌ای و مواد مرتبط، ماموریتی طولانی برای یافتن و نابود کردن این تاسیسات به همراه خواهد داشت.

ترامپ تحت فشار خواهد بود تا در جنگ باقی بماند، چه از سوی رژیم صهیونیستی و چه از جانب نیروهای داخلی که شک دارند او واقعا مساله هسته‌‌‌ای ایران را حل کرده باشد.  در مورد تلاش برای تغییرات سیاسی، باید به سابقه فاجعه‌‌‌بار آمریکا در خاورمیانه در این باره توجه کرد؛ نه فقط خود تغییرات، بلکه پیامدهای پس از آن. مثال برجسته آن، جنگی بود که رژیم صدام حسین را سرنگون کرد—۸سال درگیری که هزاران آمریکایی را به کشتن داد و منجر به پیدایش گروه‌‌‌های تروریستی شد که بخش‌‌‌هایی از سوریه و عراق را تصرف کردند. مثال دیگر، لیبی است؛ جایی که آمریکا از سرنگونی قذافی حمایت کرد—کسی که پیش‌تر داوطلبانه و از طریق مذاکره، برنامه‌‌‌های تسلیحاتی غیرمتعارف خود را کنار گذاشته بود. نتیجه، هرج‌‌‌ومرجی شد که نه‌‌‌تنها لیبی، بلکه کل منطقه را بی‌‌‌ثبات کرد، و تا امروز لیبی دولت باثباتی ندارد.

احتمال اینکه جنگ فعلی در ایران—با یا بدون دخالت آمریکا—باعث تغییر سیاسی مطلوب شود، بسیار اندک است. حملات رژیم صهیونیستی، اثر همیشگی «وحدت ملی در برابر دشمن» را ایجاد کرده‌‌‌اند. فراتر از نتایج نامطلوب در زمینه برنامه هسته‌‌‌ای یا تغییرات سیاسی، پیامدهای دیگری نیز برای مشارکت آمریکا وجود دارد. در درجه اول، جان انسان‌‌‌های بیشتری از جمله آمریکایی‌‌‌ها گرفته خواهد شد. ایران بدون تردید واکنش نشان خواهد داد—هم به پایگاه‌‌‌هایی که ۴۰‌هزار نیروی نظامی آمریکا در منطقه در آنها مستقرند، و هم شاید با عملیات‌‌‌های مخفی در نقاط دیگر.

ناپایداری منطقه‌‌‌ای افزایش خواهد یافت—هم از نظر مفهومی و هم در عمل—زیرا مشارکت آمریکا و واکنش اجتناب‌‌‌ناپذیر ایران، به جنگی گسترده‌‌‌تر می‌‌‌انجامد. در بعد هسته‌‌‌ای نیز، باید توجه داشت که هدف رژیم صهیونیستی حفظ انحصار هسته‌‌‌ای خود در منطقه است، نه جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هسته‌‌‌ای. همین انحصار است که رژیم صهیونیستی را قادر ساخته تا بی‌‌‌پروا عمل کند و به کشورهای بیشتری در منطقه حمله کند. مداخله مستقیم آمریکا در جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران، به معنای تایید و تشویق این رفتار بی‌‌‌ثبات‌‌‌کننده خواهد بود.  در سطح جهانی نیز، چنین اقدامی ضربه‌‌‌ای دیگر به اصل «عدم‌تجاوز» و حقوق بین‌الملل خواهد زد.

همان‌طور که ولادیمیر پوتین، رئیس‌‌‌جمهور روسیه، از حمله آمریکا به عراق برای توجیه حمله روسیه به اوکراین استفاده کرد، دخالت آمریکا در یک جنگ تهاجمی دیگر نیز ابزار تبلیغاتی در اختیار روسیه، چین یا هر بازیگر دیگر قرار خواهد داد. در نهایت، اعتبار آمریکا به‌‌‌عنوان یک شریک دیپلماتیک باز هم لطمه خواهد خورد. بسیاری به این نتیجه خواهند رسید که هدف واقعی دولت ترامپ از مذاکره با ایران، پوششی برای حمله نظامی بوده است. قدرت نرم آمریکا نیز آسیب خواهد دید؛ چرا که ایالات متحده بیش‌‌‌ازپیش در ذهن جهانیان با تجاوز به ایران و رفتارهای مخرب متحدش (رژیم صهیونیستی) هم‌‌‌ردیف خواهد شد.