راهکارهایی برای کارآمدی برنامههای توسعه

در تاریخ معاصر ایران «برنامه توسعه» ۱۲بار، نوشته و تصویب شده و به اجرا درآمده، اما آنچه کمتر تجربه کردهایم، کارآمدی این برنامههاست. اگر بپذیریم که برنامه توسعه، نقشه راه پیشرفت یک کشور است، باید بپذیریم که نقشه ما اغلب یا بیجان است یا مبهم یا بیش از حد شلوغ و همهچیزخواه. برنامهها نه بر مبنای واقعیت عینی که برحسب میل آرمانی و رویکرد سیاسی تدوین میشوند. در مشروطه ترقیخواهی، در دوران بعد توسعه و پیشرفت آرمانهای عمرانی و اقتصادی بودند که از ۱۲برنامه سه برنامه موفق و بقیه با مشکلات فراوانی روبهرو بودند.
۱. شاخصمحوری؛ عقلانیت قابل سنجش در برابر شعارهای کلنگر
نخستین گام برای نجات برنامههای توسعه از ورطه کلیگویی و نمادپردازی، تاکید بر شاخصهای عینی و قابل سنجش است. به جای فهرستهای طولانی و پراکنده، نیازمند تمرکز بر اهداف محدود اما قابل دستیابی هستیم. نباید برنامه را به گردآوری اقدامات روزمره و جاری تقلیل داد. آنچه توسعه را پیش میبرد، اقدامات ساختاری، زیربنایی و دارای نمود عددی است. برنامه باید بر شاخصهایی متمرکز باشد که بتوان آنها را اندازهگیری کرد: رشد تولید ناخالص داخلی، کاهش نرخ بیکاری، افزایش بهرهوری انرژی، بهبود کیفیت زندگی و سرمایهگذاریهای زیربنایی. توسعه نه با واژگان زیبا، بلکه با نمودهای قابل پیگیری اقتصادی و اجتماعی تحقق مییابد. اگر برنامه توسعه وجه ممیزه و ممتاز نداشته باشد، به اقدامات روزمره خلاصه خواهد شد. شاخصهایی مثل برنامههای عمرانی و تاکید بر اهداف مشخص در این زمینه راهگشاست. در این مسیر، ضروری است که اقدامات جاری و غیرقابل تفکیک از بوروکراسی روزمره حذف شوند تا مسیر برای تمرکز بر پروژههای راهبردی باز شود. بهجای پرداختن به همه حوزهها بهصورت سطحی، بهتر است دولت در هر برنامه تنها بر چند حوزه کلیدی متمرکز شود که تغییر بنیادین ایجاد میکند.
۲. تطبیق سیاست و برنامه؛ یکی بودن پارادایمها از طراحی تا اجرا
از مهمترین ضعفهای برنامهریزی در ایران، گسست تدوین و اجراست. در حالی که برنامههای پنجساله گاهی تا هفتسال تمدید میشوند، دولتها چهارساله هستند. گاه تیمی برنامه را مینویسد، اما تیمی دیگر –با رویکردی متفاوت – آن را اجرا میکند. نمونه بارز این چالش را در برنامه چهارم توسعه میبینیم؛ جایی که با پارادایم توسعه سیاسی طراحی شد، اما با رویکرد توسعه اجتماعی به اجرا درآمد. این تضاد موجب بیتاثیری عملی و کاهش ضریب موفقیت برنامه شد. راهکار پیشنهادی آن است که سیاستگذاری با زمانبندی انتخابات همراستا شود. لازم است احزاب و دولتها، از چند سال قبل از انتخابات، برنامهریزی و برنامهای را که خودشان نوشتهاند اجرا کنند؛ در غیراین صورت، همواره با عدمتعهد سیاسی نسبت به برنامه مواجه خواهیم بود. آنچه به برنامه روح میدهد، همزمانی طراح و مجری و تطبیق زمان سیاست با زمان برنامهریزی است. اگر پارادایم طراحی و اجرا متفاوت باشد، پنجره فرصت سیاست بسته خواهد شد.
۳. تقویت نقش اندیشکدهها؛ راهکار تطبیق سیاستی و سیاست
در ایران، یکی از ضعفهای ساختاری، فقدان تسهیلگر علمی میان سیاست و جامعه است. احزاب سیاسی عمدتا دچار سطحینگری هستند، اصناف درگیر مطالبات اقتصادی مقطعیاند و دانشگاهها نیز گرفتار پژوهشهای انتزاعی و دور از سیاست شدهاند. اما در این میان، اندیشکدهها میتوانند نقش واسطی موثر را ایفا کنند: صورتبندی علمی مطالبات و سیاستگذاری واقعبینانه از کارکردهای اندیشکده است. اندیشکدهها امکان تطبیق سیاستگذاری (policy ) بر سیاست (politics) را فراهم میسازند. الگوی پیشنهادی چنین است؛ احزاب، چند سال پیش از انتخابات، با کمک اندیشکدهها، برنامههای توسعهای و راهبردی خود را تدوین کنند. این برنامهها در حوزههای سیاست داخلی، خارجه، امنیت، بهداشت، آموزش، اقتصاد و رفاه تنظیم میشوند. نامزدها، بهجای اقدامات لحظهای، با تکیه بر این برنامهها وارد انتخابات شوند. در نتیجه، حزب پیروز میتواند با آمادگی کامل، همان برنامه را به دولت تبدیل کرده، مجری و طراح یکی شده و مسیر توسعه با ثبات پیگیری شود.
* استادیار علوم سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد