سناریوهای نبرد در غیاب «پیکان»

در این گزارش، که تهیه آن حدود ۵ دقیقه برای هوش‌‌‌مصنوعی زمان برده است، منابع زیادی به کار رفته و از رویکرد معرفی شده از سوی اقتصاددان برنده جایزه نوبل، توماس شلینگ در حوزه بازدارندگی هسته‌‌‌ای و بازی‌‌‌های پرریسک استفاده شده است. به گزارش منابع رسمی آمریکایی، اسرائیل با کاهش ذخایر موشک‌‌‌های پدافندی ارو (Arrow-۲ و Arrow-۳)  مواجه است. این وضعیت، در میانه‌‌ تنش‌‌‌های فزاینده با ایران، نگرانی‌های جدیدی را درباره توان این رژیم برای مقابله با تهدیدهای موشکی دوربرد به وجود آورده است. اگر این خبر به‌‌‌عنوان یک «دانش مشترک» میان بازیگران اصلی تلقی شود، می‌تواند در آینده‌‌‌ای نه‌‌‌چندان دور الگوی بازدارندگی و کنش میان تهران و تل‌‌‌آویو را به‌‌‌طور بنیادین دگرگون کند. این گزارش، با بهره‌‌‌گیری از منطق نظریه بازی‌‌‌ها و مفاهیم معرفی شده از سوی شلینگ، تاثیر این وضعیت را بر توازن راهبردی آینده بررسی می‌کند.

پارامتر متغیر در معادله بازدارندگی

کمبود موشک‌‌‌های رهگیر «ارو» که برای دفاع در برابر موشک‌‌‌های بالستیک دوربرد ایران به‌‌‌کار می‌‌‌روند، به‌‌‌عنوان عاملی کلیدی در تغییر زمین بازی بازدارندگی میان دو طرف درگیر عمل می‌کند. یک مقام ارشد آمریکایی تایید کرده که ذخایر این رهگیرها رو به پایان است. این موضوع باعث نگرانی‌هایی جدی در مورد توانایی اسرائیل برای مقابله با حملات احتمالی موشک‌‌‌های ایرانی شده است. از سوی دیگر، این عدم‌توازن در هزینه‌‌‌ها نیز برجسته است: هر موشک ارو حدود ۳ میلیون دلار قیمت دارد، در حالی که موشک‌‌‌های ایرانی به‌‌‌مراتب ارزان‌‌‌تر هستند. همین موضوع می‌تواند به راهبردی کلاسیک منجر شود که طی آن، ایران تلاش کند با حملات پی‌‌‌در‌‌‌پی و ارزان، اسرائیل را از نظر اقتصادی فرسوده کند. اگرچه اسرائیل قراردادهایی برای افزایش تولید موشک‌‌‌های ارو منعقد کرده، اما تولید انبوه این سامانه‌‌‌ها به‌‌‌سرعت ممکن نیست.

در نتیجه، در بازه‌‌‌ای زمانی، شکاف ایجاد شده در سامانه دفاعی اسرائیل فرصتی برای ایران فراهم می‌‌‌آورد تا از این آسیب‌‌‌پذیری بهره‌‌‌برداری کند. کاهش ذخایر موشک‌‌‌های رهگیر «ارو» نه‌‌‌تنها به‌‌‌عنوان یک نقص فنی یا لجستیکی، بلکه به‌‌‌مثابه یک نقطه چرخش استراتژیک در توازن بازدارندگی میان ایران و اسرائیل باید در نظر گرفته شود. این موضوع، که بنا بر گزارش منابع آمریکایی اکنون به یک واقعیت مشترک و پذیرفته‌‌‌شده تبدیل شده، چند مکانیزم کلیدی در نظریه بازی‌‌‌ها را به‌‌‌طرز محسوسی تحت‌‌‌تاثیر قرار می‌دهد؛ از جمله آنچه توماس شلینگ، اقتصاددان برنده نوبل، در حوزه بازدارندگی هسته‌‌‌ای و بازی‌‌‌های پرریسک مطرح کرده است. نخستین پیامد این وضعیت، تشدید «ترس متقابل از حمله غافلگیرانه» است. وقتی اسرائیل می‌‌‌داند که توان دفاعی‌‌‌اش برای دفع یک حمله گسترده موشکی کاهش یافته، انگیزه‌‌‌اش برای پیش‌‌‌دستی و حمله به لانچرهای موشکی ایران افزایش می‌‌‌یابد. ایران نیز از این موضوع آگاه است و ممکن است به این نتیجه برسد که بهتر است زودتر ضربه اول را بزند تا در صورت بروز جنگ، ذخایر موشکی‌‌‌اش پیش از هدف قرار گرفتن توسط حملات پیش‌‌‌دستانه اسرائیل از بین نرود.

این وضعیت باعث شکننده‌‌‌تر شدن ثبات مرحله اول درگیری (first-strike stability) می‌شود، چراکه هر دو طرف ممکن است تصور کنند زمان علیه‌‌‌شان عمل می‌کند. دومین تاثیر، شکل‌‌‌گیری نوعی «رقابت در ریسک‌‌‌پذیری» یا همان brinkmanship است. در شرایطی که دفاع موشکی اسرائیل در وضعیت شکننده‌‌‌ای قرار دارد، هر یک از طرفین ممکن است با نزدیک شدن به لبه پرتگاه درگیری، تلاش کنند امتیازاتی را در پرونده‌‌‌هایی چون برنامه هسته‌‌‌ای ایران یا فعالیت‌‌‌های متحدان جمهوری اسلامی در منطقه به‌‌‌دست آورند.  در این حالت، ضعیف‌‌‌تر شدن توان دفاعی اسرائیل – هرچند از نظر نظامی مخاطره‌‌‌آمیز – از دیدگاه نظریه بازی‌‌‌ها ممکن است اهرم تهدیدآمیزی قوی‌‌‌تری برای بازدارندگی به اسرائیل ببخشد. نکته سوم، استفاده از «تعهد از طریق آسیب‌‌‌پذیری» است. اسرائیل، با آگاهی از اینکه توانایی دفاعی‌‌‌اش در برابر حمله موشکی کاهش یافته، ممکن است به‌‌‌صورت علنی یا تلویحی این پیام را بدهد که در صورت اصابت حتی تعداد اندکی موشک بالستیک به مراکز جمعیتی‌‌‌اش، ناچار خواهد بود به‌‌‌گونه‌‌‌ای شدید و حتی نامتعارف پاسخ دهد.

در این سناریو، ضعف دفاعی، به‌‌‌نوعی ابزار تعهدآور ( commitment device)  برای تهدید به پاسخ شدید تبدیل می‌شود، چیزی که شلینگ آن را یک تاکتیک بازدارنده معتبر می‌‌‌دانست. در سوی دیگر ماجرا، ایران ممکن است به سمت «آزمودن رقیب» حرکت کند؛ به این معنا که با استفاده از فشارهای تدریجی و حملات موشکی محدود،  تلاش کند خطوط قرمز اسرائیل را بیازماید. در شرایطی که تعداد رهگیرهای اسرائیلی محدود است، ایران ممکن است تصور کند که می‌تواند با حملات کنترل‌‌‌شده‌‌‌ای که زیر آستانه پاسخ شدید باقی می‌‌‌مانند، رفتار اسرائیل را تغییر دهد یا امتیازاتی بگیرد. این مجموعه تعاملات، نمایانگر نوعی بازی پیچیده و پویا در چارچوب نظریه بازی‌‌‌هاست که در آن کاهش توان دفاعی یک بازیگر، همزمان می‌تواند تهدیدهای را افزایش دهد و ابزارهای بازدارندگی جدیدی در اختیار همان بازیگر قرار دهد.

واکنش‌‌‌های راهبردی و بازخوردهای متقابل

در پاسخ به تهدیدهای ناشی از کمبود رهگیرها، اسرائیل احتمالا به راهبرد «نابودی پیش‌‌‌دستانه» روی می‌‌‌آورد؛ به‌‌‌ویژه با حملات هوایی و سایبری به لانچرهای ثابت و متحرک ایران. این اقدام می‌تواند در کوتاه‌‌‌مدت مانع از انباشت موشک‌‌‌های پرتاب‌‌‌نشده شود و مصرف موشک‌‌‌های دفاعی را کاهش دهد. هم‌‌‌زمان، اسرائیل ممکن است تمرکزش را از بازدارندگی از طریق دفاع(denial) به سمت بازدارندگی از طریق تنبیه (punishment) تغییر دهد. 

در این سناریو، وعده پاسخ فاجعه‌‌‌بار، حتی شامل حمله‌‌‌های هسته‌‌‌ای به مراکز حیاتی ایران، پررنگ‌‌‌تر می‌شود. از لحاظ فناوری نیز، تل‌‌‌آویو به‌‌‌سرعت به‌‌‌دنبال تنوع‌‌‌بخشی به سامانه‌‌‌های دفاعی‌‌‌اش خواهد بود؛ مثلا استفاده بیشتر از لیزرهای «آیرون بیم» برای مقابله با حملات انبوه یا تقویت رهگیرهای ارزان‌‌‌تر برای مقابله با اهداف کم‌‌‌ارزش‌‌‌تر. در کنار این‌‌‌ها، اسرائیل تلاش خواهد کرد تا تضمین‌‌‌هایی برای تامین مجدد مهمات از آمریکا دریافت کند؛ مانند استقرار سامانه‌‌‌های پیشرفته یا ذخیره‌‌‌سازی مهمات در خاک اسرائیل. 

در طرف مقابل، ایران نیز با تحلیل دقیق شرایط، ممکن است به این نتیجه برسد که توانایی‌‌‌اش برای عبور از سامانه دفاعی اسرائیل افزایش یافته است. این وضعیت می‌تواند آن را به پیش‌‌‌دستی و استفاده از حملات انبوه ترغیب کند. همچنین، جمهوری اسلامی احتمالا با استفاده از لانچرهای متحرک، تونل‌‌‌های زیرزمینی و موشک‌‌‌های مجهز به کلاهک‌‌‌های چندگانه یا فریب‌‌‌دهنده استراتژی «پراکندگی پرتابگرها» را تقویت خواهد کرد.

پیامدهای ثبات در شرایط بحرانی

کمبود رهگیرهای دفاعی، احتمال بروز اشتباه در تفسیر نشانه‌‌‌های حمله را افزایش می‌دهد. در چنین شرایطی، یک نشانه مبهم – مانند داده‌‌‌ای از رادار یا گزارش اطلاعاتی – ممکن است به‌‌‌عنوان آغاز حمله تعبیر شود و به واکنش پیش‌‌‌دستانه منجر شود. از سوی دیگر، پنجره تصمیم‌گیری کوتاه‌‌‌تر می‌شود. در شرایطی که احتمال آسیب‌‌‌پذیری افزایش یافته، اسرائیل ممکن است به‌‌‌سمت گزینه‌‌‌هایی چون «شلیک در هشدار» یا واگذاری تصمیم به سامانه‌‌‌های خودکار پیش برود. 

افزایش تنش به‌‌‌جای گسترش افقی، بیشتر به‌‌‌صورت «رقابت عمقی» جلوه خواهد کرد: ایران تولید موشک‌‌‌های خود را افزایش می‌دهد و اسرائیل سامانه‌‌‌های چندلایه دفاعی را توسعه می‌دهد. این وضعیت می‌تواند فشار اقتصادی سنگینی بر بودجه اسرائیل وارد کند. در عین حال، احتمال درگیر شدن طرف‌‌‌های ثالث نیز افزایش می‌‌‌یابد. آمریکا که در حال حاضر سامانه‌‌‌های راداری و رهگیری در منطقه دارد، ممکن است ناخواسته به‌‌‌طور مستقیم در بحران درگیر شود.

سناریوهای ممکن در پایان بازی

در افق آینده، چند سناریو قابل تصور است که هرکدام چشم‌‌‌انداز متفاوتی از پایان‌‌‌بندی این بحران ترسیم می‌کنند:  در سناریوی نخست، دو طرف وارد مسیر بازدارندگی مسلحانه می‌‌‌شوند. ایران با افزایش کمیت و کیفیت موشک‌‌‌هایش، از جمله موشک‌‌‌های چندکلاهکه و فریب‌‌‌دهنده، به‌‌‌دنبال افزایش قدرت تهاجمی است. اسرائیل نیز در پاسخ، علاوه بر افزایش ذخایر رهگیرهای ارو، سامانه‌‌‌های لیزری و هوشمند جدیدی مانند آیرون بیم را تقویت می‌کند و قابلیت‌‌‌های حمله پیش‌‌‌دستانه‌‌‌اش را به‌‌‌روز می‌‌‌سازد.

این رقابت نظامی ممکن است توازن را حفظ کند، اما با هزینه‌‌‌های فزاینده و احتمال خطای انسانی در شرایط بحران عمل می‌کند.  در سناریوی دوم، بازدارندگی شکست می‌‌‌خورد و در نتیجه آن یک جنگ محدود اما بسیار پرهزینه رخ می‌دهد. اسرائیل با هدف خنثی‌‌‌سازی تهدیدهای، به لانچرهای ایرانی حمله می‌کند. ایران نیز در پاسخ، موجی از موشک‌‌‌ها را به‌‌‌سوی اسرائیل پرتاب می‌کند که برخی از آنها از سد دفاعی عبور می‌کنند. اسرائیل در واکنش، حملات سنگینی به مراکز نظامی و حیاتی ایران انجام می‌دهد. جنگ در این حالت هسته‌‌‌ای نمی‌شود، اما بسیار ویرانگر خواهد بود. در سناریوی سوم،  یک مسیر دیپلماتیک شکل می‌گیرد. با تشدید هزینه‌‌‌ها و افزایش تهدید، بازیگران بین‌المللی وارد میدان می‌‌‌شوند و تلاش می‌کنند توافقی حاصل شود که در آن، ایران با محدودسازی برنامه موشکی خود موافقت کند و اسرائیل نیز شفافیت در ذخایر رهگیرها را بپذیرد. چنین توافقی هرچند دشوار، اما می‌تواند تعادلی تازه ایجاد کند.

جمع‌‌‌بندی: آسیب‌‌‌پذیری به‌‌‌عنوان اهرم فشار

کمبود موشک‌‌‌های رهگیر، تنها یک نقیصه لجستیکی نیست، بلکه به‌‌‌طور اساسی قواعد بازی بازدارندگی را تغییر می‌دهد. از یک طرف، ضعف در دفاع احتمال موفقیت حملات دشمن را بالا می‌‌‌برد. اما از طرف دیگر، همین ضعف می‌تواند به ابزاری برای تقویت اعتبار تهدید به پاسخ شدید بدل شود. در چنین ساختاری، مدیریت ادراک‌‌‌ها اهمیتی حیاتی دارد. اگر این ضعف بیش از اندازه بزرگ‌‌‌نمایی شود یا برعکس، پنهان بماند، خطر سوءتفاهم و محاسبه نادرست افزایش می‌‌‌یابد. ارائه تضمین‌‌‌های شفاف و پایدار برای تولید و تامین مجدد موشک‌‌‌های دفاعی می‌تواند بخشی از این ریسک را کاهش دهد. آنچه در افق نمایان است، رقابتی پایدار بر سر نوآوری راهبردی و فناوری خواهد بود. از لیزرهای پرقدرت گرفته تا موشک‌‌‌های فوق‌‌‌صوت و تغییر در دکترین‌‌‌های نظامی. در این میان، بازیگران ثالثی مانند ایالات متحده، کشورهای اروپایی یا دولت‌‌‌های خلیج فارس، نقش فزاینده‌‌‌ای در معماری بازدارندگی ایفا خواهند کرد. به‌‌‌طور خلاصه، کمبود موشک‌‌‌های ارو صرفا یک مشکل نظامی نیست، بلکه نقطه‌‌‌عطفی در بازی بزرگ‌تری است که مرز میان بحران و جنگ را باریک‌‌‌تر، خطرناک‌‌‌تر و به‌‌‌شدت پیچیده‌‌‌تر کرده است.

* اقتصاددان