کسب و کار‌ها در عرصه نبرد

بخش قابل‌توجهی از پژوهش‌‌‌های تاریخی درباره کسب و کارها در دوران جنگ، متمرکز بر شرکت‌های مخترع یا تولیدکننده تسلیحات تغییر دهنده نتیجه جنگ بوده است. با وجود اهمیت چنین نوآوری‌‌‌هایی (مانند تفنگ ماکسیم)، تعداد این محصولات کم و محدود به خلاقیت‌های فردی بوده است. باور به سلاح‌‌‌های معجزه‌‌‌آسا ممکن است منطقی باشد، اما تاثیر آنها کمتر از آن چیزی است که مورد توجه قرار گرفته است. در عین حال نقش کسب و کارها به عنوان تولیدکننده کالا و خدمات در طول جنگ دست کم گرفته شده است. کوئستینن بیان کرده است: «تولید صنعتی به اندازه تاکتیک‌‌‌ها یا استراتژی برای موفقیت نظامی مهم بوده است؛ حتی مهم تر.»

فریدنسون اشاره می‌کند که موضوعات تکراری نظیر تاریخ شرکت‌های تسلیحاتی، چگونگی تبدیل فناوری‌‌‌های نظامی به فناوری‌‌‌های غیرنظامی، اهمیت صنعت اسلحه کوچک در استفاده از قطعات قابل تعویض و تولید انبوه و مالیات بر سودهای جنگی در میان مورخان کسب و کار در این حوزه وجود دارد. سوال اصلی که ذهن مورخان را در این باره مشغول کرده این است که چگونه جنگ به روش‌های مختلف بر کسب و کارها تاثیر خواهد گذاشت؟ در طول تاریخ، جنگ‌ها اغلب باعث تغییرات سریع نهادی، فنی و اقتصادی می‌شود. از این رو، توجه به این موضوعات برای تشریح نقش کسب‌وکارها در شرایط جنگی بسیار حائز اهمیت است. 

 جنگ و نهادها

در خصوص تاثیر جنگ بر نهادها، تغییرات نهادی و تاثیر آن بر کسب و کارها، شاید مهم‌ترین موضوع در پژوهش‌‌‌های تاریخ کسب و کار باشد. با این حال، جنگ نه تنها بر شرکت‌ها بلکه بر شرایط کارآفرینی نیز تاثیر می‌‌‌گذارد. نمونه‌‌‌ اولیه، ظهور یک سیستم مالی نظامی است که قدرت دولت را افزایش داده که از منظر شرکت‌ها عمدتا به معنای سفارش‌های دولتی بزرگ‌تر بوده است. در سده بیستم، جنگ همچنین نقش و دامنه دولت و سیاست‌‌‌های آن را به نحوی تغییر داد که لزوما به نفع شرکت‌ها نبوده است. گاهی شرکت‌ها ملی شده‌اند و این امر به‌‌‌طور مستقیم فاجعه‌‌‌بار بوده است. این موضوع در زمان صلح نیز صادق بوده است. گلدین، اقتصادان آمریکای در همین راستا نوشته است: «تجربه کنترل دستمزد و قیمت‌ها در دوران جنگ به آمریکایی‌‌‌ها کمک کرده بود که در دوران صلح این اعمال قدرت‌‌‌ها را راحت‌‌‌تر بپذیرند. به‌‌‌عنوان مثال، موفقیت دولت در اداره راه‌‌‌آهن‌‌‌ها در جنگ جهانی اول، اعتماد عمومی به ملی‌‌‌سازی را به طور کلی را افزایش داده است.»

 همه برای یکی

در طول تاریخ، جنگ بیشتر از هر چیز دیگری به افزایش قدرت دولت‌ها کمک کرده است؛ زیرا در هر جنگ، دولت به وضوح بازیگر اصلی در صحنه اقتصادی شده و پس از پایان جنگ، دولت هرگز به طور کامل به نقش فرعی خود بازنگشته است. گسترش اندازه و دامنه دولت در بسیاری موارد نتیجه جنگ‌‌‌هایی بوده که هزینه‌‌‌های هنگفتی داشته‌‌‌اند. همانظور که گلدین نوشته است: «پیش از جنگ جهانی اول، تامین مالی جنگ‌‌‌ها به صورت موردی و مقطعی بوده است. مفهوم برنامه‌‌‌ریزی متمرکز از جنگ جهانی اول آغاز شده و این جنگ مانند تمام جنگ‌‌‌های پیشین منجر به افزایش قدرت دولت شده است.»

اما از سوی دیگر تجربه اروپا و کشورهای اسکاندیناوی کمی متفاوت بوده است. بریتانیا در زمان جنگ‌‌‌های ناپلئون مالیات بر درآمد را ایجاد کرده است. سوئد و فنلاند در قرن هفدهم سیستم تخصیص «ایندلنینگزورت» را ایجاد کرده‌اند. این سیستم که در سال ۱۶۲۰ معرفی شد، از همه محله‌ها می‌‌‌خواست تا به ازای هر ۱۰ نفر واجد شرایط، یک سرباز تامین کنند و به این ترتیب این هزینه از بودجه دولت برداشته شد. پادشاه سوئد، گوستاو آدولف، برای تامین مالی ارتش خود در دوران جنگ، اقدام به ضرب سکه‌‌‌هایی از جنس مس کرد و با این کار، نظام پولی سوئد را از استاندارد تک‌‌‌فلزی نقره به استاندارد دوفلزی نقره-مس تغییر داد.

در قرن بیستم دولت‌ها از طریق نظریه‌های مربوط به جنگ تمام عیار (Total war) بر این نکته تاکید داشتند که کشورها باید در زمان جنگ همه بخش‌های اقتصادی و اجتماعی خود از جمله صنعت و تجارت را درگیر جنگ کنند. این نظریات جنگ‌‌‌ را به بزرگ‌ترین محرک‌‌‌ مداخلات دولت تبدیل کرد. شرکت‌ها در این تحول نقش مهمی داشتند در ادامه نیز جنگ‌‌‌های قرن بیستم این روند را تسریع کرد. 

جنگ جهانی اول، آغاز سیستمی برای محدود کردن ساخت‌وسازهای غیرجنگی و تولیدات غیرضروری غیرنظامی و توسعه قابل‌توجه امکانات برای تولید مهمات بوده است. به‌طور مثال هاوارد ای. کافیِن مدیر شرکت هادسون موتور در سال‌های ۱۹۱۷ و ۱۹۱۸ که از حامیان برنامه‌‌‌ریزی تولید جنگی دولت آمریکا بود، بیان کرده است: «جنگ قرن بیستم ایجاب کرده که خون سرباز با سه تا پنج برابر عرق کارگران در کارخانه‌‌‌ها، کارگاه‌‌‌ها، معادن و مزارع ملتی که در حالت جنگ است، آمیخته شود.»

 روی دیگر سکه

از سوی دیگر ممکن است جنگ، با تاثیر بر دسترسی به بازار یا محدودیت‌های ناشی از جنگ بر تجارت بین‌المللی نیز بر کسب و کارها تاثیر بگذارد. به طور مثال موانع تجاری در جنگ ۱۸۱۲ موجب رونق صنعت نساجی آمریکا شد، جنگ داخلی صنعت آهن خام را تقویت کرد، جنگ جهانی اول به صنعت شیمی کمک کرد و جنگ جهانی دوم باعث گسترش صنایع الکترونیک و هواپیماسازی شده است. در کشورهای اسکاندیناوی نیز جنگ‌‌‌های اروپایی در برخی مواقع سودمند بودند، به طور مثال جنگ در اروپا باعث رونق صنعت معدن سوئد شد. صنایع معدنی سوئد ابتدا مس و بعد آهن را به کالاهای صادراتی مهم این کشور تبدیل کردند. دانمارک و نروژ نیز در جنگ جهانی اول از مازاد تقاضای اروپا و قیمت‌های بالای محصولات دریایی و کشاورزی بهره‌‌‌مند شده‌‌‌اند.

این اثرات جانبی جنگ، همان‌طور که فریدنسون اشاره کرده، محل مناقشه است و منافع آن به طور نابرابر بین کسب و کارها تقسیم شده است. جنگ مدرن معمولا شهروندان کشورهای درگیر را مجبور به صرف‌‌‌نظر کردن از بخشی از مصرف فعلی و آینده می‌کند. کسب و کارها ممکن است مجبور به استفاده بیش‌‌‌تر از کارخانه‌‌‌ها و ماشین‌‌‌آلات یا استخراج منابع طبیعی مثل معدن یا چاه نفت با نرخ بالاتر و کمتر اقتصادی شوند. این امر باعث می‌شود بنگاه‌ها فکر کنند که سود بیشتری کسب کرده‌اند در صورتی که فریدنسون این سود را مصنوعی دانسته است. جنگ همچنین اغلب باعث تخریب سرمایه فیزیکی و افزایش دستمزدها می‌شود. همان‌طور که گلدین (۱۹۸۰) اشاره کرده است، جنگ‌‌‌های مدرن برخلاف جنگ‌‌‌های سنتی که تسخیر خاک می‌توانست هزینه جنگ را تامین کند، به طور کلی سودآور نیستند. این موضوع درباره کشورهایی مانند ایالات متحده که در جنگ جهانی دوم برخلاف کشورهای اروپایی و آسیایی از تخریب مادی گسترده مصون ماند، نیز صادق است. جنگ هنوز یک زیان بزرگ است. در عین حال احتمالا برای صنایع هواپیماسازی و الکترونیک به دلیل قراردادهای بزرگ و بودجه‌‌‌های توسعه، مفید بوده است.

 سود و زیان جنگ برای کسب و کار‌‌‌ها 

در نگاه اول، واقعیت نشان می‌دهد که جنگ‌‌‌ها، به‌‌‌ویژه در قرن بیستم، دست‌‌‌کم برای برخی صنایع و شرکت‌ها، سودآور بوده‌‌‌اند. همین نکته این پرسش را به وجود آورده که آیا ممکن است شرکت‌ها به دنبال ایجاد جنگ برای افزایش سود خود باشند؟ تربیل‌‌‌کاک، استاد حقوق و اقتصاد دانشگاه تورنتو نشان داده است، بسیاری از این اتهامات بیش از حد ساده‌‌‌انگارانه است، اما این احتمال وجود دارد. در تاریخ برخی جنگ‌‌‌ها برای منافع تجاری، حفظ مسیرهای تجاری، باز کردن بازارها یا حمایت از منافع شرکت‌های فردی رخ داده‌‌‌اند. تعداد شرکت‌هایی که در کشورهای دیگر مداخله نظامی کرده‌‌‌اند کم نیستند. جنگ می‌تواند به اقتصادها آسیب بزند و از طریق کاهش نرخ انباشت سرمایه، رشد اقتصادی آینده را متوقف کند. تامین مالی جنگ نیز ممکن است مستقیما بر شرکت‌ها و سودآوری آنها تاثیر بگذارد. جنگ‌‌‌ها حتی منجر به تغییرات در نظام‌‌‌های پولی کشور‌ها نیز شده‌‌‌اند. برای مثال، بسیاری از کشورها، نه فقط کشورهایی که مستقیم درگیر بودند، بلکه حتی بی‌‌‌طرف‌‌‌ها، هنگام آغاز جنگ جهانی اول از استاندارد طلا خارج شده‌‌‌اند.