واقعیات آشفته مشارکت ذی‌نفعان

از آن سو، اگر مشارکت‌‌دهی ذی‌نفعان با یکسری شرایط همراه شود، می‌تواند منافع بسیاری را به همراه بیاورد: آگاهانه و همراه با تعهد باشد، دست‌‌کم بر یکی از گروه‌‌های مهم ذی‌نفعان و مهم‌ترین مسائل مربوط به آنها تمرکز کند و شرکت مورد بحث حاضر به بده‌‌بستان و صرف‌‌نظر کردن از برخی منافع خود به نفع ذی‌نفعان باشد.

یکی از مهم‌ترین پیش‌‌نیازهای مشارکت‌‌دهی، داشتن نگاهی واقع‌‌گرایانه است. واقعیت این است که به دلایل مختلفی مانند تناقض در منافع گروه‌‌های مختلف ذی‌نفعان و البته کمبود منابع شرکت‌ها، نمی‌توان به تمام ذی‌نفعان توجه کرد. حتی بزرگ‌ترین شرکت‌های چندملیتی نیز نمی‌توانند با شدت و میزان مساوی با تمام ذی‌نفعان تعامل کنند. به همین دلیل، بسیاری از شرکت‌ها متخصصانی برای تعامل با آن دسته از ذی‌نفعانی تعیین می‌کنند که بیشترین اهمیت را برای مدل کسب و کارشان دارند. چنین گروهی از ذی‌نفعان، بیشترین اصطکاک و قدرت چانه‌‌زنی در مقابل شرکت را دارند.

اگر به مدت کافی در حوزه کسب و کار مسوولیت‌‌پذیر فعالیت کنید، بارها این نکته به چشم شما می‌‌آید که فقدان مناقشه به معنای عملکرد خوب یک شرکت (در مقابل ذی‌نفعان) نیست. همچنین تلاش‌‌های ملموس شرکت‌ها در توجه به ذی‌نفعان، هیچ‌گاه آنها را از تیزبینی و موشکافی نجات نمی‌‌دهد.

شارلوت مور، یکی از مدیران اجرایی سیگواچ (Sigwatch) است؛ سازمانی که کنش‌‌های اجتماعی و اعتراضات مدنی علیه شرکت‌ها را ردگیری می‌کند. او برای من توضیح می‌دهد: «کنشگران اجتماعی، معروف‌‌ترین و بزرگ‌ترین شرکت‌های هر صنعت را هدف قرار می‌دهند و هر قدر یک شرکت خود را از رقبایش متمایز و جدا ساخته باشد، زیر نقد و موشکافی‌‌های بیشتری قرار می‌گیرد. چنین موضوعی بی‌‌شک می‌تواند در مورد شرکت گاز طبیعی اکسون‌‌موبیل صحت داشته باشد. اما موشکافی‌‌ها همچنین به سمت شرکت‌هایی می‌رود که ادعای پیشگامی در حوزه پایداری و حقوق بشر دارند.» به نظر مور «کنشگران به دنبال ایجاد تغییراتی در جامعه و جهان هستند. در چنین وضعیتی هدف قرار دادن شرکت‌هایی که هم‌‌اکنون نیز در مسیر پایداری زیست‌‌محیطی و اجتماعی قدم برداشته‌‌اند، احتمال تحقق برخی از درخواست‌‌هایشان را افزایش می‌دهد. در این صورت، رقبای کم‌‌تفاوت‌‌تر نیز مجبور می‌‌شوند بر اساس استانداردهای جدید صنعت خود عمل کنند و توجه بیشتری به مسوولیت‌‌های زیست‌‌محیطی و اجتماعی خود داشته باشند.»

بیشترین افشاگری‌‌های افکار عمومی و کنشگران اجتماعی درباره چالش‌‌های زنجیره تامین شرکت‌ها، متوجه آن دسته از شرکت‌هایی است که در حوزه کالاهای مصرفی فعالیت می‌کنند. دلیل این وضعیت به سادگی قابل درک است: چنین شرکت‌هایی علاوه بر تردیدهای مربوط به بسته‌‌بندی محصولاتشان، با حساسیت‌‌های مختلفی نسبت به منبع تامین مواد اولیه و ایمنی مواد مورد استفاده در محصولات خود مواجه هستند.

به همین دلیل، در تجربیات کاری من، همواره شرکت‌های فعال در تولید و فروش کالاهای فیزیکی عمومی، نظارت پیشرفته‌‌تری بر وضعیت زنجیره تامین و مشارکت‌‌دهی تامین‌‌کنندگان مختلف خود داشته‌‌اند. شرکت‌های غذایی، تولید پوشاک، پزشکی و تلفن همراه از جمله این شرکت‌ها هستند که کوچک‌ترین عملکرد تامین‌‌کنندگان مواد اولیه محصولاتشان بر سرنوشت آنها هم اثر می‌‌گذارد. آنها باید اطمینان یابند که مواد اولیه مورد استفاده‌‌شان، اثرات مثبتی بر کارگران و مصرف‌کنندگانشان می‌‌گذارد. به همین دلیل، نظارت دقیق‌‌تری بر منابع تامین و شیوه فعالیت تامین‌‌کنندگان خود دارند. همچنین بسیاری از آنها مجبور بوده‌‌اند روابطی تاب‌‌آور و مبتنی بر اعتماد با کشاورزان، کارخانه‌‌ها و معادن انتهای زنجیره تامین خود بسازند.

با این حال، هر حوزه اقتصادی، شرایط خاص خود و ذی‌نفعانی متفاوت دارد. به عنوان مثال، تدارکات در حوزه معدنکاری کمتر از حوزه کالاهای مصرفی زیر ذره‌‌بین است. به همین دلیل آنها توجه کمتری به نظارت بر زنجیره تامین خود دارند. در نتیجه، آنها اثرات مستقیم فعالیت‌‌هایشان بر حقوق بشر را بسیار جدی می‌‌گیرند. دلیلش آن است که فعالیت‌‌های معدنی و استخراج، اثر شدیدی بر کیفیت جوامع محلی پیرامون آنها دارد و مشتریان و سرمایه‌گذاران معادن مایلند از پیامدهای مالی و اعتباری تخلف‌‌های اخلاقی در امان بمانند.

البته منظور این نیست که تمام شرکت‌های غذایی و پوشاک، عملکردی عالی در پایداری زنجیره تامین دارند یا شرکت‌های معدنی بهترین نمونه‌‌های رعایت حقوق بشر هستند. بحث فقط این است که هر شرکت و هر حوزه اقتصادی، اولویت‌‌های خود را در تعامل با ذی‌نفعان دارد و این اولویت‌‌ها نیز ممکن است در گذر زمان و بر اساس یادگیری آنها مقداری تغییر کند.

در نهایت، مشارکت ذی‌نفعان یک هدف مقطعی نیست، بلکه ابزاری برای یادگیری، تعامل، شناسایی نقاط کور فعالیت، شناسایی ضعف‌‌ها و آثار فعالیت شرکت بر دیگران است. از این طریق است که شرکت‌ها می‌توانند هر روز تصمیمات آگاهانه‌‌تری در مورد شیوه فعالیت‌‌های خود بگیرند.

برگرفته از کتاب: زمین مرتفع / نوشته آلیسون تیلور