قدرت شرکتها در پذیرش شکست

شرکتهایی که تبدیل به الگویی جهانی میشوند، گاهی آموختهاند که چگونه شکستهای خود را کوچک و محدود نگه دارند. برخی نیز توانایی عجیبی برای مواجهه با شکست، درس گرفتن از آن، جبران اشتباهات و حرکت سریع به سمت برنامههای بعدی دارند.
اما به طور معمول، زمانی که شکست رخ مینماید، بیشتر افراد دوست ندارند راجع به آن حرف بزنند. طبیعی هم هست. اما با افزایش پیچیدگی و شتاب تغییرات در جهان، شکست پرتکرارتر از قبل میشود؛ به شکلی که نمیتوان تصور کرد هیچ فردی وجود داشته باشد که دستکم یک یا دو بار در طول دوران شغلی خود شکست نخورده باشد. امروزه الگوهای قدیمی بازنشستگی کمرنگتر شدهاند و بسیاری از افراد ممکن است حتی ۵۰ یا ۶۰ سال کار کنند. در این دوران شغلی طولانی، احتمال بیشتری دارد که در برهههایی شغل خود را از دست بدهید یا احساس سردرگمی کنید. نکته این است که اگر اهداف جاهطلبانهای در سر دارید و فقط به دنبال پاداشهای بزرگ میگردید، طبیعی است که ریسک خطای بیشتری شما را تهدید کند.
گاه ما مدیرانی میبینیم که تبدیل به بدترین دشمنان خود میشوند. احساسات آنها تمام انرژی و توجهشان را جلب میکند و به جای تمرکز بر نکات مثبت و راهکارهای عملی، در ناامیدی غلت میزنند. همانطور که در قسمتهای پیش بحث کردیم، بهترین مدیران عامل کسانی هستند که محرکهای عصبانیت و ترس خود را میشناسند و با این آگاهی، توان عبور از آنها را دارند. مدیران موثر کسانی نیستند که هیچ چیز منجر به بروز چنین احساساتی در آنها نشود، بلکه آنها فقط راه عبور و پشت سر گذاشتن آنها را میدانند.
قدرت پذیرش شکست، بهویژه برای شرکتها و مدیرانی اهمیت دارد که به دلیل فعالیت در حوزههای پویایی مانند دیجیتال، پزشکی و داروسازی نیاز به نوآوری بالایی دارند. اما آنها در صورتی که ظرفیت پذیرش شکست نداشته باشند، ابتدا نمیتوانند روحیه نوآوری و تفکر انتقادی خود را تقویت کنند. در گام بعد نیز، کارکنانشان به دلیل هراس بیش از حد از شکست و اشتباه کردن، گرفتار حالتی از انفعال فکری میشوند که شاید آن را بتوان فلج ذهنی نامید. در آن سو، بهترین مدیران عامل میآموزند که چگونه شکست بخورند. آنها یاد میگیرند که هر روز و از هر شکستی، هر چقدر هم کوچک، درس و تجربهای جدید فرابگیرند.
زمانی که بتوانید ترس از شکست را بپذیرید، کشف خواهید کرد که چه چیزی نیاز به تغییر دارد و سپس آزمایشهایی برای بررسی، یادگیری و انطباق خود با شرایط طراحی میکنید. نکته این است که بر برداشت درسهای ارزشمند از اشتباهات خود متمرکز شویم. اگر به دنبال اجتناب از شکست باشیم، در عمل از یادگیری هم دور میشویم و این موضوع در جهان به طور روزافزون پیچیده و غیرقابل پیشبینی امروز، بهایی سنگین خواهد داشت. رهبران سازمانی موفق، ضمن حفظ آرامش، ریشههای شرایط موجود را بررسی میکنند، رفتار خود را تغییر میدهند و بدون اتلاف وقت و انرژی، سراغ برنامه بعدی میروند.
مدیرعامل یک شرکت فناوری جهانی، مسیر شغلی پرفراز و نشیبی داشت. او سالهای قبل به دلیل متکبر و خودبین بودن از شرکتش اخراج شده بود. پس از آن، مدتی مدیرعامل یک شرکت دیگر بود و با درس گرفتن از اشتباهات پیشین خود، به شرکت قبلیاش به عنوان مدیرعامل جدید بازگشت. در آن زمان، یک بار در رویدادی برای ۱۵۰ مدیر ارشد شرکت سخنرانی میکرد و به نظر میرسید که به خوبی الهامبخش و انگیزهبخش آنها شده است. سپس در حالی که قصد توجه و قدردانی از مدیر منابع انسانی جدید شرکت را داشت، عنوان کرد که شرکت آنها هیچگاه چنین مدیر منابع انسانی فوقالعادهای نداشته است. زنی که پیشتر این مسوولیت را برعهده داشت، دقیقا کنار جانشین خود نشسته بود. یک نفر دیگر از حاضران نیز سوالی درباره سیاست تنوع، برابری و شمولگرایی شرکت مطرح کرد ولی با کمتوجهی مدیرعامل، سوال او نیز بیجواب ماند.
پس از جلسه، مدیرعامل در حال گفتوگو با یکی از مشاوران قابل اعتماد خود بود که از او شنید حرفهایش احتمالا بسیاری از افراد را رنجانده و ناامید کرده است. او متوجه این وضعیت نشده بود، ولی پس از فکر کردن به گفتههایش فهمید که باید اوضاع را اصلاح کند. پس برنامه روز بعد خود را خالی کرد، دوباره به آن رویداد رفت و مدیرمنابع انسانی پیشین شرکت را با خود پشت تریبون برد. او در حضور جمع، از او عذرخواهی کرد و شجاعت و مسوولیتپذیری او را در پذیرش موقت پست منابع انسانی در شرایط دشوار شرکت برای یافتن مدیری تخصصی ستود. ضمن آنکه عملکرد او در آن شرایط، واقعا عالی بوده است. او همچنین از فردی که سوالش بیجواب مانده بود، عذرخواهی کرد و جواب او را داد. پذیرش اشتباه این مدیرعامل باعث شد نه تنها بحرانی روحی در شرکت ایجاد نشود، بلکه با ایجاد فرهنگی از پذیرش و قبول اشتباهات، اثری مثبت ثبت شود.
برگرفته از کتاب: مسیر رهبری سازمانی / نوشته جمعی از شرکای ارشد شرکت مشاوره مککینزی