ترامپ در دام نومحافظهکاران
چرا آمریکا وارد جنگ با ایران شد؟

علاوه بر این، همانطور که کنت والتز در آخرین مقاله منتشر شده خود استدلال کرده است، اگر ایران نیروی بازدارنده خود را داشته باشد، خاورمیانه ممکن است باثباتتر باشد. امنیت آن افزایش مییابد (به این معنی که نیاز کمتری به تکیه بر نیروهای نیابتی خواهد داشت) و توانایی اسرائیل برای حمله به هر کسی که میخواهد و در هر زمانی که بخواهد، محدود میشود. اگر متوجه نشدهاید، این ایران نیست که نزدیک به دو سال است غزه را بیرحمانه بمباران میکند - در کنار حملات هوایی در لبنان، سوریه و یمن - یا در غزه و کرانه باختری پاکسازی قومی تدریجی انجام میدهد، و پایان دادن به این فعالیتها میتواند به ثبات کل منطقه کمک زیادی کند.
در هر صورت، اگر هدف جنگ جلوگیری از دستیابی ایران به بمب اتمی بوده باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که نتیجه معکوس داشته باشد. اگرچه ترامپ و سخنگویانش همچنان ادعا میکنند که حملات ایالات متحده کاملا موفقیتآمیز بوده و زیرساختهای هستهای ایران را نابود کرده است، اما ارزیابیهای اولیه خسارت نشان داده است که استفاده از تمام آن بمبهای سنگرشکن تنها تلاشهای ایران را چند ماه به عقب انداخته است. نه تنها ساختارهای کلیدی در تاسیسات فردو پابرجا ماندند، بلکه به نظر میرسد ایران بخشی یا تمام اورانیوم غنیشده بسیار بالای خود را پراکنده و پنهان کرده و ظرفیت غنیسازی بیشتر آن را حفظ کرده است.
همچنین به نظر میرسد طرفداران دستیابی به بمب در ایران جایگاهشان تقویت شده و عملکرد ترامپ آنها را قانع کرده است. اگر ایران در آینده به بمب اتمی دست یابد، ترامپ و نتانیاهو بیشترین سرزنش را متحمل خواهند شد. بنابراین اگر این یک تلاشسنجیده برای جلوگیری از ساخت بمب توسط ایران نبود، پس هدفش چه بود؟ از آنجا که اسرائیل جنگ را آغاز کرد، باید با آنچه مقامات آن - و بهویژه نتانیاهو - امیدوار به دستیابی به آن بودند، شروع کنیم. یکی از اهداف آشکار، منحرف کردن توجه جهان از جنایات جنگی و ویرانیهایی بود که اسرائیل روزانه در غزه و تا حد کمتری در کرانه باختری مرتکب میشود.
هدف دوم، منحرف کردن مذاکرات بین ایالات متحده و ایران بود، هم به این دلیل که اسرائیل نگران بود که ایالات متحده ممکن است به ایران اجازه دهد برخی از زیرساختهای هستهای خود را حفظ کند و هم به این دلیل که نتانیاهو میخواهد ایران و ایالات متحده را در موقعیت رویارویی قرار دهد. جلوگیری از آشتی واقعی بین واشنگتن و تهران یکی از دلایل مخالفت نتانیاهو با برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) است که دولت اوباما امیدوار بود اولین گام در جهت کاهش تنشها بین ایالات متحده و ایران باشد. دیگری هم ترور مقامات رده بالای ایران بود. همانطور که در ستون قبلیام اشاره کردم، فکر میکنم این هدف یک رویای واهی بوده است. متشنج نگه داشتن منطقه همچنین به حفظ نتانیاهو در قدرت (و بیرون از زندان) کمک میکند. اما این نکات توضیح نمیدهد که چرا ترامپ تصمیم به همراهی گرفت، یا چرا او ادعاهای خود مبنی بر موفقیت بزرگ جنگ را بهشکل غیرواقعی و اغراقگونه بیان میکند. در اینجا چند عامل آشکار در کار بود.
اول از همه، این جنگ یادآوری میکند که نومحافظهکاری - حداقل وقتی صحبت از سیاست خاورمیانهای ایالات متحده میشود - هنوز نمرده است و لابی اسرائیل هنوز نفوذ زیادی در این حوزه دارد. این لابی - که شامل یهودیان آمریکایی طرفدار اسرائیل و صهیونیستهای مسیحی انجیلی میشود - میخواهد رابطه ویژهای بین ایالات متحده و اسرائیل حفظ شود. در عمل، آنها میخواهند ایالات متحده صرف نظر از هر اقدامی که اسرائیل انجام میدهد، از آن حمایت کند و از قدرت ایالات متحده برای امنتر کردن اسرائیل استفاده کند. شایان ذکر است که این لابی نقش کلیدی در متقاعد کردن ترامپ برای ترک برجام در سال ۲۰۱۸ داشت، یک اشتباه استراتژیک که به ایران اجازه داد تا مجموعه سانتریفیوژها و ذخایر اورانیوم غنیشده خود را گسترش دهد.
آخر هفته گذشته، گروههایی مانند آیپک و بنیاد دفاع از دموکراسیها، اهداکنندگان سیاسی ثروتمند مانند میریام ادلسون و سیاستمدارانی مانند مارکو روبیو، وزیر امور خارجه و مایک هاکبی، سفیر ایالات متحده در اسرائیل، سرانجام به حمله به ایران که مدتها مورد نظرشان بود، دست یافتند. آمریکاییهایی که امیدوار بودند ترامپ به حرف رهبران ثروتمند عرب (که در سالهای اخیر به دنبال کاهش تنش با ایران بودهاند) یا واقعگرایانی که با جنگهای جدید در خاورمیانه مخالفند، گوش دهد، بار دیگر ناامید شدند. اگرچه ترامپ همچنان از استفاده از نیروهای زمینی ایالات متحده بیزار است و حتی تا آنجا پیش رفت که از اسرائیل به خاطر «کار احمقانهای» که انجام میدهد انتقاد کرد، اما او نیز وقتی اسرائیل از او خواست به جنگ بپیوندد، به آن پیوست. بهعلاوه تغییر انتخاب با خود اوست.
با این حال، لابی اسرائیل سیاست ایالات متحده را کنترل نمیکند و تصمیم نهایی برای جنگ همچنان با ترامپ بود. در اینجا یک عامل کلیدی، تمایل سیریناپذیر ترامپ برای قرار گرفتن در مرکز توجه بود. او میخواهد تمام دنیا تک تک حرکاتش را تماشا، بحث و در حالت ایدهآل، تحسین کند. او چندان به دستاوردهای واقعی سیاست خارجی - یعنی دستاوردهای ملموسی که آمریکا را امنتر، ثروتمندتر یا تاثیرگذارتر میکند - علاقهای ندارد، زیرا پیشرفتهای بزرگ در سیاست خارجی نیازمند کار واقعی است. بلکه، ترامپ فقط میخواهد طوری به نظر برسد که انگار کارهای بزرگی انجام میدهد در شرایطی که او و دوستانش در حال ثروتمند کردن خودشان هستند. پیوستن به آخرین جنگ اسرائیل، او را بار دیگر در صدر اخبار قرار داد و بمباران کشورهای دیگر یکی از آن کارهایی است که بسیاری از آمریکاییها (و حتی برخی از ناظران خبره) فکر میکنند «فقط در حیطه اختیار ریاست جمهوری» است. این یک نمایش واقعنمای دولتی است که در آن ترامپ نقش رئیسجمهور را همانطور بازی میکند که در برنامه «کارآموز» نقش یک تاجر موفق را بازی کرد.
تمایل ترامپ به مقدم دانستن ظاهر بر نتایج، چیز جدیدی نیست. او دوره اول ریاست جمهوری، خود را با درگیر شدن در یک جنگ لفظی آنلاین با کیم جونگ اون، رهبر کرهشمالی، در مرکز توجه قرار داد، سپس ناگهان اعلام کرد که آنها نامه رد و بدل کردهاند و «عاشق» هم شدهاند و قرار است حضوری ملاقات کنند. اجلاسهای حاصل، نوعی هیاهوی رسانهای مسحورکننده ایجاد کرد که ترامپ از آن لذت میبرد، اما مذاکرات ضعیف به جایی نرسید و از آن زمان تاکنون، ذخایر سلاحهای هستهای کرهشمالی بهطور پیوسته افزایش یافته است.
همین مشکل در بسیاری از مسائل دیگر نیز مشهود است. به سیاست تجاری نگاه کنید: هر بار که ترامپ تهدید، اعمال، تاخیر، اصلاح، تعلیق یا بازگرداندن تعرفهای را انجام میدهد، رسانهها به وجد میآیند، اما دهها توافق تجاری «زیبا» که او قول مذاکره در مورد آنها را داده، هرگز محقق نمیشوند. او میگوید جنگ اوکراین را «ظرف ۲۴ ساعت» پایان میدهد و ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین را در دفتر بیضیشکل سرزنش میکند، اما وقتی مشخص میشود که پایان دادن به جنگ سختتر از آن چیزی است که انتظار داشته، علاقهاش را از دست میدهد.
او فکر میکند تغییر نام خلیج مکزیک به «خلیج آمریکا» یک دستاورد معنادار است و اخیرا در مورد بازگشت به عنوانِ «وزیر جنگ» به جای «وزیر دفاع» فکر کرده است. برای ترامپ، برچسبها و ظاهرسازیها مهم هستند، نه شایستگی مقامات ارشد یا اثربخشی سیاستهایی که بر آنها نظارت دارند. دستیابی به نتایج ملموس هدف نیست: «هدف این است که همه چشم به ترامپ و آنچه انجام میدهد داشته باشند.» این گرایش در حال حاضر نباید کسی را متعجب کند، زیرا کل دوران حرفهای ترامپ مبتنی بر توانایی قابلتوجه او در متقاعد کردن میلیونها نفر به چیزی است که نیست. اگرچه او یک تاجر معمولی بود، اما در متقاعد کردن تازهکارها برای قرض دادن پول مهارت داشت و در بازی در نقش یک سرمایهدار موفق در تلویزیون، درخشان بود.
انتخاب مجدد او، توانایی او را در فریب دادن میلیونها نفر و القای این باور که او فردی آیندهنگر است که کشور را بزرگتر خواهد کرد، تایید کرد، حتی با وجود اینکه دولت او بسیاری از نهادهایی را که آمریکاییهای عادی به آنها وابسته هستند و قدرت و نفوذ آمریکا بر آنها بنا شده است، از بین ببرد. سیاست در آمریکای معاصر برای کسی مثل ترامپ ساخته شده است، کسی که جاهطلبیهای سر به فلک کشیده و بیتوجهیاش به حقیقت، کاملا مناسب جهانی است که در آن تصویر، کلیکها و تعداد مخاطبان بیش از واقعیتها و دستاوردها اهمیت دارند. خلاصه اینکه، این جنگ بیشتر به خاطر خودخواهی رئیسجمهور و نیاز او به اینکه همه چیز را اداره کند، بود. شاید من را از مد افتاده خطاب کنید، اما به نظر من این دلیل خیلی بدی برای شروع جنگ است و نتایج بلندمدت آخرین اشتباه ترامپ این موضوع را کاملا روشن خواهد کرد.
* استاد دانشگاه هاروارد