ترامپ منزجر از «مفت خوری اروپایی‌ها»

«گیدئون رز»، تحلیلگر «فارن افرز» و عضو شورای روابط خارجی آمریکا و «اریک جونز»، مدیر مرکز مطالعات پیشرفته رابرت شومان در تحلیلی در «فارن افرز» نوشتند، تصرف کریمه و بخش‌‌‌هایی از دونباس توسط روسیه در سال ۲۰۱۴ و انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس‌جمهور ایالات متحده در سال ۲۰۱۶ زنگ‌‌‌های بیدارباش بودند. اما پس از موجی از نگرانی، قدرت‌‌‌های بزرگ اروپا از خواب غفلت بیدار شدند و دوباره به خواب رفتند. تهاجم تمام عیار مسکو به بقیه اوکراین در سال ۲۰۲۲، توجه کامل آنها را به خود جلب کرد و منجر به افزایش هزینه‌‌‌های دفاعی، کاهش آسیب‌‌‌پذیری و حمایت قابل‌توجه از کی یف شد. اما به طور مطلق، تغییرات هنوز کوچک بودند و این ایالات متحده بود که همچنان مسوولیت اصلی کمک‌‌‌های نظامی به اوکراین و همچنین امنیت اروپا را به طور کلی بر عهده داشت.

سپس دومین پیروزی انتخاباتی ترامپ از راه رسید. نظم پسا‌جنگ جهانی دوم بر اساس یک معامله مرکزی بنا نهاده شد: ایالات متحده از قدرت خارق‌‌‌العاده خود برای تامین کالاهای عمومی بین‌المللی مانند صلح، امنیت و یک سیستم اقتصادی جهانی که به طور فزاینده‌‌‌ای باز می‌شود، استفاده می‌‌‌کرد و اروپا، ژاپن و سایر متحدان به جای ایجاد تعادل در برابر واشنگتن، با آن همراهی می‌‌‌کردند. اگرچه نسل‌‌‌های متمادی از سیاستگذاران آمریکایی تلاش کردند تا سایر اعضای ناتو را به مشارکت بیشتر در دفاع از خود ترغیب کنند، اما حتی زمانی که آن شرکا امتناع ورزیدند، [آمریکایی‌ها] به این معامله پایبند ماندند، زیرا مزایای گسترده‌‌‌ای که ایالات متحده از هژمونی اجماعی دریافت می‌‌‌کرد، از هزینه‌‌‌ها و خطرات تامین آن بیشتر بود.

دولت دوم ترامپ دیگر به این موضوع اعتقادی ندارد. این دولت نگرانی‌های قدیمی در مورد تقسیم بار مسوولیت را با فوریت و انزجار جدیدی مطرح کرده و به متحدان ایالات متحده صریحا گفته است که باید در مورد این معامله دوباره مذاکره کنند یا چاره‌ای دیگر بیندیشند. برای اولین بار در سه ربع قرن، اکنون این پرسش مطرح است که آیا ایالات متحده همچنان بخش زیادی از بار تامین امنیت اروپا را به دوش خواهد کشید؛ و اگر واشنگتن این کار را متوقف کند، سایر اعضای ناتو چه واکنشی نشان خواهند داد. با توجه به آنچه در بهار امسال اتفاق افتاده است، اجلاس این هفته ناتو در لاهه، احتمالا یکی از مهم‌ترین جلسات در تاریخ این سازمان خواهد بود، زیرا در آن به این موضوع پرداخته خواهد شد که اروپایی‌‌‌ها چقدر آماده سرمایه‌گذاری در امنیت خود هستند و ایالات متحده تا چه مدت و تا چه حد به این اقدام مشترک متعهد خواهد ماند.

انقلاب ترامپ

اروپایی‌‌‌ها می‌‌‌دانستند که همکاری نزدیک در دولت بایدن، ناگزیر به رویکردی سردتر و فاصله‌‌‌دارتر پس از بازگشت ترامپ به کاخ سفید منجر خواهد شد و خود را برای آن آماده می‌‌‌کردند. اما حتی بدبین‌‌‌ها نیز از اینکه تیم جدید در واشنگتن چقدر تهاجمی اوضاع را تغییر داد، شوکه شدند. در هر مساله، به نظر می‌‌‌رسید تیم ترامپ مصمم است که به طور اساسی از گذشته جدا شود و رویکردی بسیار جدید (اما در عین حال بسیار قدیمی) را در سیاست آمریکا آغاز کند؛ رویکردی که نظم بین‌المللی لیبرال پس از جنگ را به نفع بازگشت به غارتگری قدرت‌‌‌های بزرگ قرن نوزدهم رد می‌‌‌کرد. در این مسیر، دولت آمریکا تعهد این کشور به امنیت اروپا را از یک همکاری سودمند متقابل به یک بازی احمقانه که امکان سواری رایگان و پرخورانه به هزینه آمریکایی‌‌‌ها را فراهم می‌‌‌کرد، تغییر داد.

به محض بازگشت به کاخ سفید، ترامپ شروع به اعمال فشار بر نزدیک‌ترین متحدان واشنگتن کرد و در چند مورد در مورد تصرف قلمرو اعضای ناتو مانند کانادا و دانمارک سخنانی بر زبان آورد. دولت او به عنوان بخشی از سرکوب مهاجرت، مسافران بی‌‌‌گناه اروپایی را بازداشت کرد و بودجه کمک‌‌‌های خارجی، ترویج دموکراسی، آموزش بین‌المللی، علم و بهداشت عمومی، حفاظت از محیط‌زیست و سایر ابزارهای قدرت نرم آمریکا را قطع کرد، در حالی که تلاش می‌‌‌کرد کنترل خود را بر بقیه دولت و جامعه مدنی ایالات متحده گسترش دهد. ترامپ یک جنگ تجاری عظیم علیه کل جهان به راه انداخت و تهدید کرد که اگر سایر کشورها موافقت نکنند که باج بدهند، اقتصاد جهانی را نابود خواهد کرد. به نظر می‌‌‌رسید که او در جنگ اوکراین جبهه خود را تغییر داد، به طور موقت حمایت نظامی و اطلاعاتی از کی‌یف را قطع کرد، خواستار بازپرداخت کمک‌‌‌های گذشته شد و ولودیمیر زلنسکی، رئیس‌جمهور اوکراین را سرزنش کرد، در حالی که [ترامپ] ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه را ستایش می‌‌‌کرد و از روسیه در همه جا، از فضای مجازی گرفته تا سازمان ملل، حمایت می‌‌‌کرد.

در اوایل فوریه، پیت هگست، وزیر دفاع، در جلسه ناتو گفت که «بازگشت به مرزهای پیش از ۲۰۱۴ اوکراین یک هدف غیرواقع‌‌‌بینانه است.» وی اظهار کرد که اوکراین باید به عنوان بخشی از هرگونه توافق، بخش قابل‌توجهی از خاک خود را واگذار کند و روشن کرد که ایالات متحده پس از دستیابی به توافق، به تامین امنیت این کشور کمکی نخواهد کرد. چند روز بعد، «جی. دی. ونس»، معاون رئیس‌جمهور، به شرکت‌کنندگان در کنفرانس امنیتی مونیخ گفت که نهادهای سیاسی جریان اصلی اروپا تهدیدی بزرگ‌تر از روسیه پوتین برای کشورهایشان هستند. مبادا کسی فکر کند که این پیام‌‌‌ها صرفا ژست گرفتن هستند، هگست و ونس یک ماه بعد در حال گفتن حرف‌‌‌های مشابهی در خفا مچ‌شان گرفته شد. ونس در سخنانی در «سیگنال» که توسط «جفری گلدبرگ»، روزنامه‌‌‌نگار، فاش شد، نوشت: «من کاملا از نجات دوباره اروپا متنفرم.» هگست در پاسخ گفت: «من کاملا با شما در مورد انزجار از مفت‌‌‌خوری اروپایی‌‌‌ها موافقم. این رقت‌‌‌انگیز است.» رهبران اروپایی که مبهوت شده بودند، وارد عمل شدند. 

در ماه مارس، دولت جدید آلمان ناگهان ترمز بدهی ملی این کشور را کنار گذاشت و متعهد شد که ۵۰۰ میلیارد یورو (تقریبا ۵۴۰ میلیارد دلار) اضافی برای زیرساخت‌‌‌ها و تا ۶۰۰ میلیارد یورو (حدود ۶۵۰ میلیارد دلار) بیشتر برای دفاع هزینه کند. بریتانیا بار دیگر شروع به رایزنی با همسایگان خود کرد و فرانسوی‌‌‌ها در مورد استفاده از بازدارندگی هسته‌‌‌ای مستقل خود برای جایگزینی چتر حمایتی احتمالا در حال کاهش ایالات متحده صحبت کردند. رهبران اروپایی از زلنسکی استقبال کردند و متعهد شدند که به محافظت از کشورش در برابر روسیه کمک کنند. برخی اسلحه و برخی پول فرستادند. تعدادی هم پول دادند تا اوکراین اسلحه‌‌‌های خود را بسازد. در ماه مه، کمیسیون اروپا طرحی را برای افزودن ۱۵۰ میلیارد یورو (حدود ۱۷۰ میلیارد دلار) وام برای آمادگی نظامی منتشر کرد و احتمال صدها میلیارد دلار دیگر نیز بعدا وجود دارد. این کار زمان، تلاش و پول زیادی می‌‌‌برد، اما ناظران خوش‌بین ادعا می‌‌‌کردند که شاهد یک تحول معجزه‌‌‌آسای در حال وقوع هستند. «آرانچا گونزالس لایا»، وزیر امور خارجه سابق اسپانیا، در ماه مه در نشریه «فارن افرز» نوشت: «رویدادهای امسال نقطه عطفی در روابط فراآتلانتیکی است. دوران اتحاد اروپایی-آمریکایی پس از جنگ جهانی دوم به پایان رسیده است... خصومت دولت ترامپ با اتحاد سنتی فراآتلانتیکی می‌تواند مهم‌ترین عامل ادغام بیشتر اروپا از زمان پایه‌‌‌گذاری اتحادیه اروپا در سال ۱۹۴۸ باشد.»

ترمیدور ترامپ

همه اعتماد به نفس یا حس فوریت ترامپ را نداشتند. لفاظی‌‌‌ها و رفتارهای ترامپ آنقدر عجیب، پرهزینه و ظاهرا ناپایدار بود که سیاستگذاران کشورهای دیگر در مورد میزان جدی گرفتن آنها اختلاف نظر داشتند. به عنوان مثال، سیاست‌‌‌های امنیت ملی و دفاعی اعضای ناتو چنان پیچیده و در هم تنیده است که جدایی واقعی از اتحادیه اروپا برای همه افراد درگیر، پرهزینه و آسیب‌‌‌زا خواهد بود. اگر اروپایی‌‌‌ها ایالات متحده را اساسا غیرقابل اعتماد قضاوت کنند، در نهایت به سمت ساخت سلاح‌‌‌های خود و تقویت بازدارندگی هسته‌‌‌ای خود حرکت خواهند کرد و فروش و نفوذ تسلیحات ایالات متحده را کاهش می‌دهند؛ ظرفیت استقلال استراتژیک را به دست می‌‌‌آورند؛ و خطوط تامین خود را برای «ریسک‌‌‌زدایی» روابط با ایالات متحده بازسازی می‌کنند، همان‌طور که مقامات آمریکایی آنها را برای ریسک‌‌‌زدایی از روابط رو به رشد خود با چین تحت فشار قرار می‌دهند. اما همه اینها بیش از آنکه به ایالات متحده کمک کند، به آن آسیب می‌‌‌رساند. بنابراین رهبران اروپایی نمی‌توانستند درک کنند که چرا ترامپ به جلو حرکت می‌کند. آیا او شوخی می‌‌‌کرد؟ آیا او بلوف می‌‌‌زد؟ آیا او احمق بود؟ آیا او دیوانه بود؟ تحلیل انگیزه‌‌‌های رئیس‌جمهور به بازی مورد علاقه‌‌ قاره سبز تبدیل شد، زیرا پاسخ مناسب به او به تفسیری که ترجیح داده می‌شود بستگی داشت.

با گذشت بهار، تصویر کمی واضح‌‌‌تر شد و ترجیحات دولت جدید با رفتارش آشکار شد. ترامپ هیچ اهمیتی به هنجارها، اصول، سنت‌‌‌ها یا منافع سایر کشورها نمی‌‌‌داد و به نظر می‌‌‌رسید که هیچ استراتژی بلندمدتی ندارد. تنها تلاش بداهه‌‌‌پردازانه‌‌ او برای خودبزرگ‌‌‌بینی و دستاوردهای آسان کوتاه‌‌‌مدت وجود داشت. حرکت اولیه‌‌ پیش‌‌‌فرض رئیس‌جمهور، قلدری بود که برای نشان دادن تسلط طراحی شده بود. وقتی این کار جواب داد، او ادامه داد؛ وقتی با مقاومت قوی، پایدار و مدبرانه مواجه شد، تسلیم شد و به سمت اهداف نرم‌‌‌تر دیگری رفت.

به عنوان مثال، در آغاز ماه آوریل، ترامپ تعرفه‌‌‌های سنگینی را برای اکثر کشورهای جهان اعلام کرد. اما ظرف یک هفته، با مواجهه با بازارهای آشفته و سقوط دلار، بیشتر آنها را به تعویق انداخت و در عین حال تعرفه‌های چین را دو برابر کرد. یک ماه بعد، او تا حد زیادی در جبهه چین نیز عقب‌‌‌نشینی کرد. در اواخر ماه مه، کاخ سفید مجموعه‌‌‌ای جدید از تعرفه‌‌‌های ۵۰ درصدی را علیه اروپا اعلام کرد، اما تنها دو روز بعد آنها را متوقف کرد. هنگامی که درخواست‌‌‌ها برای الحاق کانادا، گرینلند و پاناما با مقاومت شدید و پیروزی‌‌‌هایی برای احزاب ضد ترامپ مواجه شد، این مسائل به حاشیه رانده شدند، همان‌طور که برنامه‌‌‌های ایالات متحده برای تصرف غزه، اخراج فلسطینی‌‌‌ها و ساخت یک تفرجگاه ساحلی در آنجا به فراموشی سپرده شد. 

به دلیل این روندها، حتی با اینکه دولت‌‌‌های اروپایی گام‌‌‌های اولیه را به سمت نظامی‌‌‌سازی مجدد و خودیاری برمی‌‌‌داشتند، از نزدیک مراقب بودند که آیا تهدیدهای ترامپ برای رها کردن اوکراین و اروپا به طور کلی نیز فراموش خواهد شد یا خیر. آنها با کاهش انتظارات خود برای حمایت‌‌‌های آینده ایالات متحده، به دنبال تضمین‌‌‌هایی از سوی واشنگتن مبنی بر عدم‌خروج و رها کردن قاره به دست مسکو بودند. با این اوصاف، سیاستگذاران اروپایی استدلال کردند که شاید بتوان پیوند فراآتلانتیکی را نجات داد و از یک طلاق استراتژیک پرهزینه جلوگیری کرد. تا ماه ژوئن، در واقع نشانه‌‌‌هایی از یک تغییر احتمالی وجود داشت.

ماه‌‌‌ها در آغوش گرفتن روسیه و فشار بر اوکراین هیچ کمکی به حل و فصل جنگ آنها نکرد، زیرا به هدف اساسی روسیه یعنی بازگرداندن کی‌یف به دست‌نشاندگی نمی‌‌‌پرداخت. مقاومت سرسختانه اوکراین، این کشور را در میدان بازی نگه داشت و نشان داد که کارت‌‌‌های بیشتری از آنچه کاخ سفید انتظار داشت، برای بازی دارد. بنابراین، میدان نبرد ادامه یافت و ترامپِ ناامید در نهایت نشان داد که علاقه خود را به آن از دست می‌دهد. در همین حال، دولت آمریکا در مورد امنیت اروپا به طور کلی، لحن خود را تا حدودی ملایم‌‌‌تر کرد، تعهد خود را به بازدارندگی گسترده تکرار کرد، برای خرید بیشتر سلاح‌‌‌های آمریکایی توسط اروپا تلاش کرد و در عملیات‌‌‌های تشدید شده ناتو در قطب شمال شرکت کرد که نشان می‌دهد واشنگتن بیشتر به «واگذاری بار» علاقه دارد تا رها کردن آن.

با نگاهی دقیق‌‌‌تر، می‌توان خطوط کلی یک راه‌حل احتمالی برای بحران را که می‌تواند در طول تابستان به دست آید، مشاهده کرد. ایالات متحده همچنان به ارائه ضمانت‌‌‌های هسته‌‌‌ای، اطلاعات، قابلیت‌‌‌های توانمندسازی، مواد، برخی نیروها و یک فرمانده عالی به ناتو ادامه خواهد داد. سایر اعضای ناتو با پول، سلاح و نیروی انسانی بیشتری کمک خواهند کرد. اوکراین همچنان به تلاش‌‌‌های خود و دیگران، از جمله سایر کشورهایی که به واشنگتن برای ارسال سلاح‌‌‌های آمریکایی به کی‌یف پول می‌دهند، ادامه خواهد داد. شاید اروپا از ۲۰۰ میلیارد یورو (تقریبا ۲۳۰ میلیارد دلار) دارایی‌‌‌های مسدود شده روسیه که تحت کنترل آن است، برای تامین بودجه دفاع اوکراین استفاده کند. اگر چنین آینده‌‌‌ای محقق شود، قلدری ترامپ اروپا را وادار به انجام کاری کرده است که دولت‌‌‌های قبلی ایالات متحده برای دهه‌‌‌ها از آن التماس می‌‌‌کردند: توسعه ظرفیت نظامی موثر کافی برای به عهده گرفتن مسوولیت بیشتر در قبال امنیت منطقه‌‌‌ای اروپا. بسیاری این سناریو را قابل تحمل می‌‌‌دانند؛ برخی هم آن را سناریویی جذاب می‌دانند. هم اتحاد فرا آتلانتیک و هم اوکراین غرب‌‌‌گرا پابرجا خواهند ماند و زندگی به شیوه‌‌‌های نسبتا آشنایی ادامه خواهد یافت.

اما نتایج به مراتب بدتر هنوز هم محتمل است؛ زیرا رئیس‌جمهور «هیچ» است اگر نگوییم دمدمی مزاج است. برخی از جناح‌‌‌های دولت به طور فعال با ناتو و اروپا خصومت دارند و اعمال دولت ترامپ تاکنون چنان اعتمادی را از بین برده است که رابطه بین اعضای ناتو هرگز کاملا مانند قبل نخواهد شد. اروپا، که به آسیب‌‌‌پذیری‌‌‌های خود در برابر قدرت‌‌‌های بزرگ متجاوز در شرق و غرب خود پی برده است، اکنون می‌‌‌داند که در حال جنگ در دو جبهه است و شروع به آماده شدن کرده است.