در خاورمیانه چه خبر است؟

واقعا چه خبر است؟ این یک درام بسیار بسیار بزرگ است و محدود به خاورمیانه نیست. به نظر من، حمله ولادیمیر پوتین به اوکراین در سال ۲۰۲۲ (با هدف پاک کردن اوکراین از نقشه و ادغام آن در روسیه)، حمله حماس به اسرائیل در سال ۲۰۲۳ و به دنبال آن نیروهای «محور مقاومت» (در لبنان، یمن و عراق)، جلوه‌‌‌هایی از یک مبارزه جهانی بین نیروهای «جذب» و نیروهای «مقاومت» بودند.  نیروهای «جذب» به‌طور پیوسته در حال قوی‌‌‌تر شدن بودند.

اوکراین در سال۲۰۲۲ به پیوستن به اتحادیه اروپا نزدیک‌‌‌تر می‌‌‌شد. این می‌‌‌توانست بزرگ‌ترین گسترش یک اروپای کامل و آزاد از زمان سقوط دیوار برلین در سال ۱۹۸۹ باشد؛ زیرا یک قدرت کشاورزی، فناورانه و نظامی عظیم به غرب اضافه می‌‌‌کرد و روسیه را منزوی‌‌‌تر می‌‌‌کرد. در همان زمان، دولت بایدن در حال پیشرفت سریع در توافقی برای ایالات متحده به منظور ایجاد یک اتحاد امنیتی با عربستان سعودی بود. در عوض، عربستان روابط خود را با اسرائیل عادی‌‌‌سازی و اسرائیل مذاکرات با فلسطینی‌‌‌ها را در مورد تشکیل کشور فلسطین آغاز می‌‌‌کرد. این می‌‌‌توانست بزرگ‌ترین گسترش خاورمیانه یکپارچه از زمان پیمان صلح کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل در سال۱۹۷۹ باشد. به‌طور خلاصه، به نظر می‌‌‌رسید اوکراین آماده پیوستن به غرب است و اسرائیل آماده پیوستن به شرق.

اما بعد چه اتفاقی افتاد؟ پوتین برای متوقف کردن جنبش اول به اوکراین و حماس برای متوقف کردن جنبش دوم به اسرائیل حمله کرد. به این ترتیب، اولین پرسش من پس از حمله صبح یکشنبه به ایران این است: آیا رئیس‌جمهور ترامپ می‌‌‌داند که پوتین در این مبارزه جهانی طرف کیست؟ ایران و روسیه به دلایلی متحدان نزدیکی هستند. من از ترامپ نمی‌‌‌خواهم که بمبی بر سر روسیه بیندازد، اما از او می‌‌‌خواهم که حمایت نظامی، اقتصادی و دیپلماتیک لازم را برای اوکراین فراهم کند تا در برابر روسیه مقاومت کند. پوتین جهانی می‌‌‌خواهدامن برای استبداد و برای فساد؛ جهانی عاری از حاکمیت قانون، مطبوعات آزاد و جهانی امن برای امپریالیسم روسیه. چین همیشه در هر دو اردوگاه جایی داشته است. اقتصاد آن به یک جهان آزاد و رو به رشدِ «جذب» وابسته است، اما رهبری سیاسی‌اش پیوندهای محکمی با جهان مقاومت دارد. بنابراین پکن در هر دو لیگ بازی می‌کند. چین نگران است. از یکسو از ایران نفت می‌خرد و از سوی دیگر، نگران است که اگر ایران هسته‌‌‌ای شود، ممکن است روزی به یاری جدایی‌‌‌طلبان مسلمان سین کیانگ بیاید. 

حالا بیایید به این مبارزه فقط از زاویه خاورمیانه نگاه کنیم.  من کارم را به عنوان یک خبرنگار خارجی تازه کار برای U.P.I در بیروت در سال ۱۹۷۹ آغاز کردم. در سال اول خبرنگاری‌ام چهار اتفاق بزرگ را با ماشین تحریر دستی‌‌‌ام پوشش دادم: انقلاب اسلامی در ایران که شاه را سرنگون کرد؛ تصرف مسجدالحرام در مکه توسط جهادگران متعصب که سعی در سرنگونی خانواده حاکم سعودی داشتند؛ امضای پیمان صلح کمپ دیوید بین اسرائیل و مصر و سوژه‌ای کمتر شناخته‌شده اما به همان اندازه مهم، افتتاح بندر جبل علی در دبی. این امر دریچه‌‌‌ای بسیار مهم را گشود که از طریق آن جهانی شدن جهان عرب آغاز شد. به این ترتیب یک مبارزه منطقه‌‌‌ای عظیم بین نیروهای «جذب» و «مقاومت» در خاورمیانه آغاز شد. در یک طرف، کشورهایی بودند که آماده پذیرش اسرائیل بودند، مشروط بر اینکه با فلسطینی‌‌‌ها همراهی کند و همچنین به دنبال ادغام بیشتر منطقه با غرب و شرق بودند. در طرف دیگر، نیروهای مقاومت، اخوان المسلمین و جنبش‌‌‌های مختلف سنی جهادی قرار داشتند که در ابتدا در عربستان سعودی جوانه زدند و بعدا نفوذ خود را به مساجد سراسر منطقه گسترش دادند. همه آنها به دنبال بیرون راندن نفوذ غرب از منطقه، نابودی اسرائیل و دولت‌‌‌های طرفدار آمریکا - مانند اردن، مصر و خانواده حاکم سعودی - از قدرت بودند.

در این میان، نباید ایران را فراموش کرد. این کشور هم شبکه‌‌‌ای از نیروهای نیابتی در لبنان، سوریه، یمن و عراق شکل داد که ایران را قادر ساخت تا به طور غیرمستقیم هر چهار کشور را کنترل کند و حتی در کرانه باختری و غزه جای پایی پیدا کند. تهران هرگز حتی یک سرباز خود را به خطر نینداخت. مشکلات خاورمیانه نه تنها محصول اشغال اسرائیل، بلکه مسائل دیگر نیز بود. چند سال پیش، من از «ندیم کوتئیچ»، تحلیلگر سیاسی لبنانی-اماراتی و مدیرکل اسکای نیوز عربی شنیدم که می‌گفت هدف ایران، ایجاد یک محور ضد اسرائیلی، ضد آمریکایی و ضد غربی بود که بتواند همزمان اسرائیل را در غزه، کرانه باختری و مرز لبنان و همچنین ایالات متحده را در دریای سرخ، در سوریه و عراق و عربستان سعودی از همه جهات تحت فشار قرار دهد. کوتئیچ افزود: ایالات متحده، متحدان عربش به دنبال ادغام و پیوند بازارهای جهانی و منطقه‌‌‌ای بودند که شامل صندوق‌های سرمایه‌گذاری، مراکز رشد فناوری و مسیرهای تجاری اصلی می‌‌‌شد. 

از سوی دیگر، ظهور محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان سعودی، در ۸سال گذشته معکوس کردن روندهای خشکه مقدسی بوده است که عربستان را فرا گرفته و پس از تصرف ناکام توسط جهادی‌‌‌ها در آنجا، به خارج صادر شده است؛ زیرا خاندان حاکم سعودی در پی محافظت از خود در برابر یک دوره دیگر با مذهبی‌‌‌تر کردن عربستان سعودی و منطقه بودند. بازسازی عربستان سعودی توسط محمد بن‌سلمان به عنوان بزرگ‌ترین موتور تجارت، سرمایه‌گذاری و اصلاح اسلام‌گرایی اهل سنت در منطقه، یک اقدام حیاتی برای طرفداران ادغام در جهان عرب بوده است. او یک رهبر ناقص است که اشتباهات جدی مرتکب شده است، از جمله قتل جمال خاشقجی، روزنامه‌‌‌نگار، توسط دولتش، اما او در حال معکوس کردن چرخش بنیادگرایانه سعودی است.

* ستون‌نویس نیویوک‌تایمز