نیرویی که امدادگران را ساعتها به دل آتش و آوار کشاند؛
به عشق میهن

این گفتههای یکی از امدادگرانی است که دستکم ۱۶ ساعت مداوم را بدون وقفه به امدادرسانی پرداخته است؛ هرچند به گفته او، در تیمهای امداد بودند امدادگرانی که حدود سه شبانهروز یعنی حدود ۷۰ ساعت را نخوابیده بودند و از فرط خستگی بیهوش میشدند. گروهی که کمتر در قاب تصاویر رسمی منتشر شده از تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی دیده شدند و از کار جهادیشان صحبت به میان آمد؛ اما بهطور قطع دین بزرگی بر گردن تصمیمگیران مرتبط، تصمیمسازان و جامعه مرتبط دارند. برخی در همان روزهای ابتدایی تجاوزها از فرط خستگی ناشی از کار مداوم بیهوش میشدند و برخی دیگر، تا پای جان، برای امدادرسانی به آسیبدیدگان تلاش میکردند؛ اما آنچه که میشد در تمام صحنههای امدادرسانی مشاهده کرد، فقط یک چیز بود: «عشق به ایران و عشق به مردم نجیبش».
گفتوگوی خبرنگار «دنیای اقتصاد» با تعدادی از امدادگرانی که در محلهای مختلف مشغول به امدادرسانی بودند نشان میدهد که بسیاری حتی در زمان تجربه جنگ تحمیلی ۸ ساله هم، یا به دنیا نیامده بودند یا آنقدر کوچک بودند که فضای مبهمی از جنگ را در ذهن خود داشتند. آنها میگویند که اگرچه انتقادات زیادی به نحوه حکمرانی در کشور داشتند، اما پای ایران که به میان آمد، همهچیز را فراموش کردند و به تلنباری از خاکهایی سپردند که از سوی دشمن متجاوز، بر سر مردم بیدفاع آوار شده بود. روایت آنها از شیوههای تخریب و نحوه امدادرسانی در تهران حکایت از آن دارد که اگرچه سالهای متمادی است که کشور با جنگ و تجاوز درگیر نبوده، اما گویا اصول نانوشتهای که طی دوران کاری خود آموختهاند، آنها را به افرادی مجرب تبدیل کرده است که آواربرداریهای اصولی انجام میدهند و تلاش دارند تا در اوج بحران و اضطراب، کار خود را با آرامش و در نهایت دقت انجام دهند.
نکته جالب توجهی که این امدادگران به آن اشاره دارند، تجهیزات مناسب و عدم الحاق نیروهای امدادی سایر استانهای کشور به امدادرسانان شهر تهران است و این امر، نشان از آن دارد که حداقل در این بخش از عملیات جنگی، امدادرسانی و آتشنشانی به صورت حرفهای تجهیز شده و آموزش دیدهاند، هر چند برخی بر این باورند که در حوزه کمیت نیروی انسانی، برخی کمبودها وجود دارد که باید برای جبران آن، گام برداشته شود؛ چراکه مدت زمان حضور نیروهای امدادی به صورت استاندارد رعایت نمیشد و بسیاری از امدادگران و آتشنشانان، شیفتهای کاری پیاپی را تجربه میکردند که منجر به ضعف نیروی بدنی آنها شده بود.
یکی از امدادرسانان میگوید: «اگرچه کمبود نیرو در ۱۲ روز بسیار پرمخاطره تجاوز رژیم صهیونیستی وجود داشت، اما احساس نشد؛ چراکه تمامی نیروهای امدادرسان حد و مرزی را برای شیفتهای کاری خود نمیدیدند و با جان و دل و به صورت شبانهروزی کار خود را ادامه میدادند تا جایی که چند نیروی امدادرسانی که سه شبانهروز بیخوابی را تجربه کرده بود، بعد از عملیات بیهوش شد.» او میافزاید: «امدادرسانان مجبور به استفاده از دستگاه تنفسی برای ورود به برخی محیطهایی بودند که حریق بسیار سنگین بود و این موضوع، وزن آنها را زیاد میکرد و در چنین شرایطی، استاندارد امدادرسانی در دنیا این است که امدادرسان حاضر در محل حریق، هر نیم ساعت با فرد جدید جابهجا شود؛ اما به دلیل شرایط، این استاندارد رعایت نمیشد و یک نیروی امدادرسان ممکن بود که بالغ بر ۱۰ ساعت در چنین محیطی مشغول به امدادرسانی باشد که این امر، منجر به خستگی مفرط و بیهوشی برخی امدادگران شد.»
این امدادگر که حدود ۱۷ سال سابقه کاری دارد و در برخی امدادرسانیهای خاص همچون ریزش ساختمان پلاسکو هم حاضر بوده است، میگوید: «در جامعه، موافقان و مخالفانی نسبت به شیوه حکمرانی موجود وجود دارد که بعضا از برخی موضوعات شکایت دارند، اما این افراد یکصدا تجاوز رژیم صهیونیستی را محکوم میکردند و اتفاقا در بزنگاه حادثه، از جمله افرادی بودند که بیش از همه تلاش میکردند تا مردم را نجات دهند. همه آنها دلشان برای وطن میتپید و به عشق پرچم ایران، لحظهای از تلاش باز نمیایستادند. بنابراین تنها خاصیت این تجاوز نظامی، همدل و یکصدا کردن مردم بود که باید در تصمیمگیری مسوولان برای آینده ایران، لحاظ شود.»
یکی دیگر از امدادرسانان میگوید که زندگی حرفهای و کاریاش را به دو دوره قبل از تجاوز ۱۲ روزه و بعد از آن تقسیم میکند و بر این اساس، ذهنیتش نسبت به کار ایمنی و امدادرسانی کاملا تغییر کرده، چراکه تجربیات جدیدی را کشف کرده که حتی در موضوع متروپل و پلاسکو تهران یا حتی حریق در بندر شهیدرجایی نیز مشاهده نشده است.
او میگوید: «در این دوره ۱۲ روزه، حتی کادر اداری آتشنشانی هم وارد امدادرسانی شده بودند و آتشنشانان برای روزهای متمادی به منزل نرفتند و میان آنها با نیروهای امدادرسان هلالاحمر، همبستگی خاصی ایجاد شده بود. البته وقوع حوادث بزرگی مثل پلاسکو و متروپل یا اطفای حریق بندر شهیدرجایی، مدیریت عملیات به خوبی شکل گرفته بود و آتشنشانان به آواربرداری تخصصی میپرداختند تا به افراد زنده آسیبی وارد نشود؛ و بخش بعدی کار به نیروهای هلالاحمر سپرده میشد.»
این امدادرسان میگوید: «تجربیات ارزشمندی در حوزه آواربرداری به ثبت رسید که به خصوص در حادثه انفجار در زندان اوین فضایی متفاوت را رقم زد، به این معنا که آواربرداری صحیح در تهاجم اوین، منجر به خروج مصدومان از زیر آوار و حمل صحیح مصدومان بدون صدمه مضاعف شد که بر این اساس، تجربیات جدیدی به ثبت رسید.»
این امدادگر میگوید: «همه امدادگران گوش به فرمان ستاد فرماندهی بودند و سامانه ۱۲۵ محل ارجاع و اعزام امدادگران و آتشنشانان بود؛ به نحوی که منطقهبندی برای امدادرسانی گاهی مورد اعمال قرار نمیگرفت و آدرس محل حادثه از سوی ستاد فرماندهی اعلام میشد و از تمام ایستگاهها به سمت محل حادثه اعزام صورت میگرفت. این امدادرسانی صرفا از سوی واحدهای عملیات تهران انجام شد و فراخوانی برای حضور امدادرسانان سایر استانها صورت نگرفت.» یکی دیگر از امدادرسانان به خبرنگار «دنیای اقتصاد» میگوید: «تیم آتشنشانی و امدادرسان در سکوت خبری مشغول به کار بودند و هنوز هم این امدادرسانی ادامه دارد.»
او در خصوص رعایت نکات ایمنی در چنین حوادثی میافزاید: «انفجار خاصیتی در تخریب ساختمانها دارد که انباشتی از مواد منفجره را پرتاب میکند، یک خانه آتش میگیرد؛ ولی انفجار باعث از همگسستگی بنا میشود که این خود آسیبزا است؛ ضمن اینکه وقتی بمباران رخ میدهد تا فاصله چند صد متری، برخی خانهها از بین میروند و این موضوع، ایمنی و زونبندی را سخت میکند؛ چراکه باید یک محیط را مسدود کرد تا کسی عبور و مرور نکند و بتوان امدادرسانی را انجام داد.»
به گفته این آتشنشان، «برخی از بمبهای عملنکرده نیز در محل حادثه وجود داشت که باید به سرعت خنثی میشدند؛ چراکه آسیب جدی برای مردم و امدادرسانان وجود داشت؛ بنابراین تجربه بسیار جدیدی را داشتیم.»
وی طولانیترین امدادرسانی خود را ماموریت اطفای حریق شهران، اوین و بزرگراه چمران ذکر میکند و میگوید: «در مورد اینکه ساختمانها میتوانستند تابآوری بیشتری در این حملات داشته باشند، بهطور قطع دیگر نمیتوان نظر جدی داد چراکه وقتی انفجار یا بمبارانی صورت میگیرد، قویترین ساختمانها نیز ویران میشوند؛ چراکه بمب میتواند تا ۵۰ متر زمین را گود کند؛ بنابراین در موضوع ایمنی بحث انفجار مستثنی است.»
او میافزاید: «نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، تجهیزات برای امدادرسانی در این حوادث بود که به نظر میرسد آتشنشانی تهران یکی از مجهزترین نیروهای امدادرسان در سطح خاورمیانه است و اگر هم کمبودی بوده است، به خاطر حجم انفجارها ظرف مدت کوتاهی است.»
این امدادرسان شهادت زنان و کودکان را از جمله صحنههای تلخ این حادثه میداند و میگوید: «متاسفانه شهادت مردم غیرنظامی بسیار دردناک است و از جمله صحنههای تلخی است که مکرر در این روزها مشاهده کردهام.» صحبتهای این امدادرسانان در شرایطی است که به باور بسیاری از مردم، آنها را نیز باید مانند نیروهای نظامی که پشتیبان مردم بودند، ستود؛ چراکه بسیاری از تصاویری که از روزهای سخت امدادرسانان در شبکههای اجتماعی منتشر شده، با واکنشهای مردم مواجه شده است.
یکی از شهروندانی که در نزدیکی محل کارش با امدادرسانی شبانهروزی امدادگران مواجه بوده است، به خبرنگار ما میگوید: «از همان لحظات ابتدایی که انفجار رخ داده است، تا ساعتهای متمادی که امدادرسانی برای آواربرداری و خارج کردن شهدا و مصدومان ادامه داشته است، این امدادرسانان با عشق به مردم و وطن خود، به شکل خستگیناپذیری فشار را تحمل میکردند و از دل و جان به کار خود پایبند بودند.»
او میافزاید: «آنها با دقت و با وسواس بسیار خاصی در کنار نیروهای امنیتی در صحنه حادثه به کار خود میپرداختند و تلاش داشتند تا روحیه خود را با وجود صحنههای بسیار سختی که مشاهده میکردند، حفظ کنند.»
یکی دیگر از امدادرسانان در گفتوگو با «دنیای اقتصاد» از شروع متفاوت جنگ میگوید. او با بیان اینکه آغاز جنگ با غافلگیری برای ما همراه بود، میافزاید: «شروع جنگ برای ما هم به عنوان نیروی امدادی همچون تمامی مردم ایران بسیار شوکآور بود؛ اما از آنجا که ذات کار ما در لحظه و برخورد با حادثه و خطر است؛ توانستیم شرایط را مدیریت کنیم و این موضوع، خللی در روند کار ایجاد نکرد.»
او که در دو حادثه چیتگر و انبار نفت شهران امدادرسانی کرده است، میگوید: «حتی در زمان امدادرسانی کنار ایستگاه امدادرسانی را هم منفجر کردند و این ایستگاه نیز آسیب دید و بنابراین نیروهای امدادرسان زیر آتش بودند و در عین حالی که خدماترسانی انجام میدادند، خود نیز در معرض اصابت موشک قرار داشتند؛ اما بچهها یک لحظه نیز از امدادرسانی عقبنشینی نکردند و تلاش کردند تا با جانفشانی، امدادرسانی را ادامه دهند. این در حالی است که هر آنچه از دست ما برمیآمده است و حتی خیلی فراتر از آن نیز به کار گرفته شد؛ بنابراین برداشت من این است که عامل محکمتری که شرایط سخت و خطرناک را برای امدادرسانان هموار و آسان میکرد، ایران و وطن است. کلمه وطن از نظر ما فانتزی نیست و وقتی کلمه وطن، به میان میآید، حس و شور به آنها دست میدهد.»
این امدادرسان که ۱۰ ساعت مداوم را مشغول به عملیات در انبار نفت شهران بوده، میگوید: «برخی از امدادرسانان ۱۰ تا ۱۵ ساعت مداوم در یک منطقه مشغول به کار بودند و حتی در عکسهایی که در این روزها در شبکههای اجتماعی منتشر شده است، کنار خیابان بر روی زمین در حدود ۱۰ دقیقه نفس تازه میکردند.»
او در خصوص درسهایی که میتوان از این ۱۲ روز گرفت، میگوید: «حس اعتماد و میهندوستی مردم در این چند روز برای من خیلی جالب بود و تا این اندازه آن را حس نکرده بودم. اما در مورد نیروهای امدادی، اگرچه برخی کمتجربهتر بودند؛ اما انرژی بیشتری داشتند و اتفاقا نسل زد که از آنها هم صحبت به میان میآید، بیشتر از برخی کهنهکارها برای کشور و برای نجات هموطنانشان میدویدند و تلاش میکردند؛ هر چند شوک اولیه به آنها بیشتر بود و سوالی در ذهنشان میچرخید که چرا ایران باید وارد جنگ شود.»
این امدادگر میگوید: «معیشت بچههای امدادی باید مورد توجه ویژه قرار گیرد و اگرچه برخی از نیروهای امدادی به سمت بازنشستگی میروند؛ اما باید برای جایگزین آنها فکری کرد و نیروهای تازهنفس را وارد سیستم کرد.»
به هر حال تلاش و میهنپرستی امدادرسانان در این روزها را نمیتوان نادیده گرفت و باید به احترام آنها تمامقد ایستاد.