از اصالت فایده تا معماری زندان رستگاری

اقتصاددانان فایده‌گرا اغلب -به نظر من به درستی- متهم شده‌اند که تلاش می‌کنند در حمایت یا توسعه سیاست عمومی «کارآمدی» را جایگزین اخلاق کنند.«کارآمدی»، برخلاف «اخلاق»، سرد و بی‌احساس و «علمی» به نظر می‌رسد. اما ستایش «کارآمدی» فقط مشکل اخلاق را زیر فرش پنهان می‌کند؛ چون این سوال پیش می‌آید که کارآمدی اجتماعی به نفع چه کسی و به هزینه چه کسانی باید دنبال شود؟

به نام یک علم جعلی، «کارآمدی» اغلب به نقابی برای بهره‌کشی و چپاول یک گروه از مردم به نفع گروه دیگر تبدیل می‌شود. اغلب اقتصاددانان فایده‌گرا متهم شده‌اند که آماده‌اند به «جامعه» مشورت بدهند که چگونه «کمپ‌های متمرکز» کارآمدتری بسازد. کسانی که این اتهام را رد می‌کنند باید زندگی و اندیشه یکی از بزرگان فلسفه فایده‌گرایی، جرمی بنتام را مرور کنند. بنتام به معنای عمیق کلمه، یک نمونه زنده از تضاد عقلانی نظریه خود بود و یک درس زنده درباره پیامدهای آموزه خود به شمار می‌رفت.

در سال۱۷۶۸، وقتی بنتام ۲۰ساله بود و به دانشگاه سابقش آکسفورد برای رای دادن برگشت، تصادفا با نسخه‌ای از کتاب «رساله‌ای درباره حکومت» جوزف پریستلی روبه‌رو شد و با عبارت جادویی‌ای مواجه شد که زندگی‌اش را از آن پس دگرگون کرد: «بیشترین خوشبختی برای بیشترین تعداد». اما همان‌طور که گرترود هیملفارب در مقالات جذاب و کوبنده خود درباره بنتام اشاره می‌کند، از میان همه طرح‌ها و تغییرات وی در جست‌وجوی این هدف دشوار، مهم‌ترین چیزی که قلب بنتام را تسخیر کرده بود، طرح او برای ساخت یک پان‌اپتیکون بود. وقتی بنتام در دهه۱۷۸۰ به دیدار برادرش ساموئل در روسیه رفت، دید که برادرش چنین پان‌اپتیکونی را به‌عنوان یک کارگاه طراحی کرده است و بلافاصله ایده پان‌اپتیکون را به‌عنوان مکان فیزیکی ایده‌آل برای زندان، مدرسه، کارخانه و در واقع برای تمام زندگی اجتماعی اخذ کرد.

«پان‌اپتیکون» در زبان یونانی به معنی «همه‌چشم» است و این نام کاملا مناسب هدف مورد نظر بود. یک مترادف بنتامی دیگر برای پان‌اپتیکون «خانه بازرسی» بود. ایده این بود که از طریق ناظری که از یک برج در مرکز یک ساختار دایره‌ای قرار دارد و می‌تواند همه سلول‌های پیرامونی را زیرنظر داشته باشد نظارت بر زندانیان،‌دانش‌آموزان،‌فقرا‌ وکارمندان به حداکثر برسد. با استفاده از آینه‌ها و وسایل دیگر، هر کسی که زیرنظر بود هیچ‌گاه نمی‌توانست بفهمد بازرس در هر لحظه کجا را نگاه می‌کند. بنابراین، پان‌اپتیکون هدف ایجاد جامعه‌ای ۱۰۰ درصد تحت نظارت و بازرسی را بدون داشتن ابزارهای گسترده محقق می‌کرد؛ چون همه می‌توانستند در هر زمان تحت بازرسی باشند بدون اینکه خودشان بدانند. مدافعان بنتام طرح او را فقط به‌عنوان اصلاح زندان تفسیر کرده‌اند، اما بنتام تلاش داشت روشن کند که همه نهادهای اجتماعی باید در قالب پان‌اپتیکون درآیند؛ یعنی پان‌اپتیکون باید به‌عنوان الگو برای «خانه‌های صنعت، خانه‌های کار، خانه‌های فقرا، کارخانه‌ها، آسایشگاه‌های روانی، بیمارستان‌های عفونی، بیمارستان‌ها و مدارس» عمل کند.

اگرچه بنتام یک ملحد بود و معمولا از منابع دینی نقل قول نمی‌کرد، اما درباره آرمان اجتماعی پان‌اپتیکون بسیار شورانگیز سخن می‌گفت و از کتاب مزامیر نقل می‌کرد: «تو در اطراف راه من و بستر من هستی و تمام راه‌هایم را نگاه می‌کنی...» همان‌طور که پروفسور هیملفارب به درستی بیان می‌کند: «بنتام به خدا باور نداشت، اما به صفاتی که در خدا متجلی بودند باور داشت. پان‌اپتیکون تجسم آرمان الهی بود که راه‌های خطاکار را با استفاده از یک طرح معماری هوشمندانه زیرنظر می‌گرفت و شب را با نور مصنوعی و آینه‌ها به روز تبدیل می‌کرد.»

هدف بنتام رسیدن یا شبیه‌سازی «کمال ایده‌آل» بازرسی کامل و مداوم از همه بود. به‌دلیل «چشم نامرئی» بازرس، هر زندانی خود را در حالتی از بازرسی کامل و پیوسته تصور می‌کرد و به این‌ ترتیب «حضور ظاهری همه‌جا حاضر بازرس» محقق می‌شد. مطابق با فایده‌گرایی، این نظم اجتماعی توسط استبداد اجتماعی تعیین می‌شد که به نام بیشترین خوشبختی همگان، کار «علمی» انجام می‌دهد. به همین نام، حکومت او «کارآمدی» را به حداکثر می‌رساند. بنابراین، در پیش‌نویس اصلی بنتام، هر زندانی باید در انفرادی نگه داشته می‌شد؛ چون این باعث می‌شد او «ایمن و آرام» باشد و احتمال شورش جمعی یا برنامه‌ریزی فرار وجود نداشته باشد.

در دفاع از پان‌اپتیکون خود، بنتام یک جا به شک و تردید کسانی اشاره می‌کند که ظاهرا خواهان بیشترین بازرسی از فرزندان یا مسوولیت‌های خود هستند. او ممکن است اعتراضاتی را بشناسد که می‌گوید بازرس او ممکن است بیش از حد استبدادی باشد یا حتی زندانی کردن و به انفرادی اندختن همه ممکن است باعث «بیماری ذهنی» شود؛ به‌طوری‌که یک انسان آزاد سابق دیگر به معنای عمیق کلمه انسان کامل نباشد «و آیا نتیجه این اختراع پیچیده ساختن مجموعه‌ای از ماشین‌های شبیه انسان‌ها نخواهد بود؟» در پاسخ به این سوال انتقادی، جرمی بنتام پاسخی بی‌تفاوت، خشن و کاملا فایده‌گرایانه داد: «چه کسی اهمیت می‌دهد؟» او گفت تنها سوال مهم این است: «آیا این نظم باعث افزایش یا کاهش خوشبختی خواهد شد؟» برای این «دانشمند» پاسخ قطع خوشبختی بود: «فقط کافی است خوشحال باشند، آنها را سرباز بنام، راهب بنام، ماشین بنام؛ من اهمیتی نمی‌دهم.» این سخن نمونه‌ اولیه‌ای از یک انسان‌دوست گیوتین‌به دست یا دستکم در جایگاه برده‌دار است.

بنتام فقط به‌دلیل هزینه بسیار زیاد ساختن یک سلول برای هر فرد، حاضر بود حبس انفرادی را کمی تعدیل کند. اقتصاد و بهره‌وری مساله‌ای حیاتی در اداره پان‌اپتیکون بود. بنتام نگران حداکثر کردن کار اجباری زندانیان بود. به هر حال، «صنعت نعمتی است؛ چرا آن را به عنوان نفرین نشان دهیم؟» هفت ساعت‌ونیم خواب در روز کافی بود، و یک ساعت و نیم هم برای خوردن غذا، چون او تاکید می‌کرد «نباید فراموش شود که زمان غذا خوردن، زمان استراحت است؛ خوردن تفریح است.» هیچ دلیلی وجود ندارد که زندانیان مجبور نباشند روزانه ۱۴ یا حتی ۱۵ساعت، ۶روز در هفته کار کنند. در واقع، بنتام به دوستی نوشته بود که از افشای بسیاری از پیشنهادهای صرفه‌جویی خود «ترسیده بود، از ترس اینکه مبادا رد شود.» او در نظر داشت زندانیان را بدون پوشیدن جوراب، پیراهن یا کلاه به حداقل «شانزده ساعت و نیم کار سودمند» در روز وادار کند و برای غذا به آنها فقط سیب‌زمینی بدهد، غذایی که در آن زمان حتی فقیرترین مردم آن را علوفه حیوانات می‌دانستند. تشک‌ها باید ارزان‌ترین نوع باشند، به جای ملافه از کیسه استفاده شود و به جای تخت از تخت معلق ساخته‌شده با طناب بهره برد.

نگرانی عمده بنتام درباره اقتصاد و بهره‌وری با یک عنصر کلیدی در طرح پان‌اپتیکون او قابل درک می‌شود؛ عنصری که بعدها توسط مورخان نادیده گرفته شده است؛ زیرا بازرس بزرگ کسی جز بنتام خود او نبود. زندان‌های کشور و احتمالا در نهایت مدارس و کارخانه‌ها، قرار بود به بنتام واگذار شود که هم پیمانکار، هم بازرس و هم سودبرنده از این طرح بود. بنابراین، تعجبی ندارد که بنتام به توانایی بازرس برای افزایش خوشبختی خودش همراه با خوشبختی «اکثریت زندانیان پان‌اپتیکون» این‌چنین اعتماد داشت.

سود بلندمدت بنتام، اگرچه شاید خوشبختی «بیشترین زندانیان» نبود با پیش‌بینی‌هایی درازمدت تضمین می‌شد که زندانیان «آزاد شده» را در بند تقریبا دائمی بازرس نگه می‌داشت. در طرح نهایی بنتام برای پان‌اپتیکون، هیچ زندانی‌ای آزاد نمی‌شد مگر اینکه یا به ارتش ملحق می‌شد یا به نیروی دریایی می‌پیوست یا ضمانتی معادل ۵۰پوند توسط یک « صاحب‌خانه مسوول» برای او گذاشته می‌شد. باید توجه داشت که ۵۰پوند در زمانی که کارگر ماهر معمولا حدود ۱۰شیلینگ در هفته درآمد داشت -یعنی تقریبا معادل ۲سال دستمزد- مبلغ قابل توجهی بود. این ضمانت سالانه باید تمدید می‌شد و هرگونه عدم تمدید باعث می‌شد زندانی«حتی برای تمام عمر» به پان‌اپتیکون بازگردانده شود.

چرا یک خانه‌دار مسوول باید علاقه‌مند باشد ۵۰ پوند ضمانت برای یک زندانی سابق بگذارد؟ برای بنتام پاسخ روشن بود: فقط اگر زندانی حاضر باشد کار خود را به آن خانه‌دار واگذار کند، با این شرط که خانه‌دار قدرتی مانند «قدرت پدر نسبت به فرزندش یا استاد نسبت به شاگردش» داشته باشد.

از آنجا که این ضمانت عظیم باید هر سال تمدید می‌شد، زندانی سابق از سوی بنتام به‌عنوان برده‌ای دائمی صاحب خانه درنظر گرفته می‌شد. اگر ضمانتی وجود نداشت، زندانی باید به یک «موسسه فرعی» فرستاده می‌شد که باز هم بر اصول پان‌اپتیکون اداره می‌شد و چه کسی بهتر از پیمانکار اصلی زندان، یعنی خود بنتام، می‌توانست این موسسات را اداره کند؟ در واقع، همه شرایط پان‌اپتیکون طوری طراحی شده بود که زندانیان یا سایر ساکنان را به بردگی پیمانکار (بنتام) برای تمام عمر تقریبی وادار کند. با توجه به نگرانی عمده بنتام درباره پان‌اپتیکون و شناسایی صریح خود به عنوان پیمانکار، باید به نکته‌ای که هیملفارب اشاره می‌کند، توجه کنیم: بی‌توجهی عجیب و تقریبا داوطلبانه زندگی‌نامه‌نویسان و مورخان نسبت به برجسته‌ترین ویژگی طرح و علت اصلی رد آن. برای آنها، بنتام خیری بود که سال‌ها از زندگی و بیشتر دارایی‌اش را برای هدف نمونه اصلاحات کیفری فدا کرد و به طرز عجیبی، همان‌طور که یک زندگی‌نامه‌نویس گفته، «اجازه داده نشد به کشورش سود برساند.» اکثر کتاب‌ها درباره بنتام و حتی برخی از معتبرترین تاریخ‌های اصلاحات کیفری، اصلا به سیستم قرارداد در ارتباط با پان‌اپتیکون اشاره نمی‌کنند، چه برسد به اینکه بنتام را به‌عنوان پیمانکار پیشنهادی معرفی کنند.

image_2025-05-21_14-40-22 copy
بنتام وصیت کرد که بدنش مومیایی شود و لباس‌های خودش را بپوشد و روی صندلی بنشیند. او این مجموعه را «اتو-آیکون» نامید که به معنای تندیس خودساخته با استفاده از بدن واقعی است. جالب اینکه اگرچه سر بنتام به‌درستی مومیایی نشد و ظاهری ناخوشایند پیدا کرد، اما بدنش همچنان در دانشگاه کالج لندن (UCL) در یک محفظه شیشه‌ای نگهداری می‌شود و در برخی جلسات دانشگاهی، به‌طور نمادین «حاضر» است.

در نهایت، پان‌اپتیکون بنتام قرار بود ارتباط نزدیکی با دستگاه نجاری داشته باشد که برادرش ساموئل در روسیه تقریبا همزمان با کارگاه پان‌اپتیکون اختراع کرده بود. چه استفاده‌ای بهتر از هزاران زندانی، اگر نگوییم چند هزار زندانی، که بتوانند به‌طور ارزان و پرکار مشغول تولید مقدار عظیمی چوب باشند؟ دستگاه نجاری ساموئل ثابت کرد که خیلی گران است و نمی‌توان آن را با موتور بخار ساخت و به حرکت درآورد؛ پس چرا بنتام به جای آن از «کار انسانی استخراج‌شده از طبقه‌ای از مردم که از آنها انتظار مهارت یا حسن نیت نیست» استفاده نکند و آن را جایگزین موتور بخار نسازد؟ اینکه بنتام هدف نداشت پان‌اپتیکون را محدود به طبقه زندانیان کند، به ویژه با طرح پان‌اپتیکون خانه فقرا (Poorhouse) او نشان داده شده است.

این طرح که ابتدا در سال ۱۷۹۷ نوشته و در ۱۸۱۲ بازنشر شد، تصور یک شرکت سهامی مشترک، مانند شرکت هند شرقی را داشت که توسط دولت مامور می‌شد ۲۵۰«خانه صنعت» را اداره کند که هرکدام ۲۰۰۰ فقیر را در ساختمانی با رژیمی بسیار مشابه زندان پان‌اپتیکون در اختیار داشتند و تحت «اختیار مطلق» پیمانکار بازرس-فرماندار بودند. طبقه فقیرانی که زیر رژیم کار برده‌وار پان‌اپتیکون خانه فقرا زندگی می‌کردند چه کسانی بودند؟ برای بنتام، شرکت -که البته خودش رئیس آن بود- «قدرت‌های قهری» داشت که هر کسی را که «نه درآمد قابل مشاهده، نه دارایی قابل تخصیص و نه وسیله معقول و کافی برای امرار معاش» داشت، به اجبار به خانه فقرا منتقل می کرد. بر اساس این تعریف نسبتا گشاد، شهروند معمولی قانونی تشویق می‌شد که به قدرت‌های قهری شرکت خانه فقرا کمک کند و هر کسی را که به نظرش درآمد کافی نداشت بگیرد و به خانه فقرا بفرستد.

مقیاس شبکه خانه‌های فقرا به سبک پان‌اپتیکون که بنتام تصور می‌کرد، چیزی کمتر از یک طرح بلندپروازانه نبود. این خانه‌ها قرار بود نه تنها ۵۰۰هزار فقیر را در خود جای دهند، بلکه کودکان آنها نیز که حتی اگر والدینشان آزاد می‌شدند یا حتی اگر ازدواج کرده باشند، به‌عنوان شاگرد تا اوایل ۲۰سالگی همچنان به شرکت متعهد می‌ماندند. این شاگردان نیز در ۲۵۰خانه پان‌اپتیکون اضافی نگهداری می‌شدند که مجموع تعداد زندانیان خانه‌های صنعتی را به حداقل یک میلیون نفر می‌رساند. اگر جمعیت کل انگلستان در آن زمان تنها ۹میلیون نفر بود، این به آن معناست که بنتام تصور می‌کرد دست‌کم ۱۱درصد جمعیت کشور در کار برده‌وار تحت رژیمی سازمان‌یافته و بهره‌کشی‌شده توسط خودش زندانی شوند.

در واقع، گاهی بنتام تصور می‌کرد پان‌اپتیکون‌هایش می‌توانند تا سه‌پنجم جمعیت بریتانیا را در خود جای دهند. جرمی بنتام طرح پان‌اپتیکون را در سال۱۷۸۶، در ۳۸سالگی، طراحی کرد؛ پنج سال بعد این طرح را منتشر کرد و دو دهه تمام برای اجرای آن تلاش کرد و همچنین به صورت بی‌نتیجه فرانسه و هند را به پذیرش آن تشویق کرد. پارلمان نهایتا در سال ۱۸۱۱ این طرح را رد کرد. بنتام برای باقی عمر طولانی‌اش از این شکست اندوهگین بود.

نزدیک پایان زندگی‌اش و در سن ۸۳سالگی، بنتام تاریخچه‌ای از این ماجرا نوشت و پارانوئیدگونه معتقد بود که پادشاه جورج سوم به دلایل شخصی و به خاطر دشمنی‌اش با بنتام که در دهه۱۷۸۰ با جنگ پیش‌بینی‌شده پادشاه علیه روسیه مخالفت کرده بود، این طرح را خراب کرده است. (عنوان کتاب «تاریخ جنگ بین جرمی بنتام و جورج سوم (۱۸۳۱) »، نوشته «یکی از طرفین درگیر» است.)

بنتام تاسف می‌خورد و می‌نوشت: «تصور کن چقدر از من متنفر بود. اگر او نبود، همه فقرا و همه زندانیان کشور دست من بودند.» واقعا یک تراژدی! جرمی بنتام زندگی‌اش را به عنوان یک توری (طرفدار سلطنت) و باورمند به «استبداد روشن‌گرانه» در قرن هجدهم آغاز کرد. او به استبدادهای روشن‌گر، چه کاترین کبیر روسیه و چه جورج سوم، چشم دوخته بود تا اصلاحات و طرح‌های عجیب و غریبش را برای «بیشترین خوشبختی برای بیشترین تعداد» اجرا کنند. اما شکست در به نتیجه رساندن پان‌اپتیکون او را نسبت به سلطنت مطلقه بدبین کرد. او نوشت: «هرگز فکر نمی‌کردم که صاحبان قدرت مخالف اصلاحات باشند. تصور می‌کردم فقط می‌خواهند بدانند چه چیزی خوب است تا آن را بپذیرند.»

ناامید، بنتام با تاثیر بزرگ شاگردش جیمز میل، تا حدی به دموکراسی رادیکال و فلسفه‌ای که بعدها به نام رادیکالیسم فلسفی شناخته شد، متمایل شد. همان‌طور که هیملفارب خلاصه کرده است، نوآوری رادیکالیسم این بود که «بیشترین خوشبختی برای بیشترین تعداد را مشروط به بیشترین قدرت برای بیشترین تعداد» می‌دانست، و این بیشترین قدرت باید در یک «قوه مقننه همه‌کاره» متمرکز شود. و اگر همان‌طور که هیملفارب می‌گوید «بیشترین خوشبختی برای بیشترین تعداد» نیازمند «بیشترین بدبختی برای اقلیت اندک» باشد، پس باید آن را پذیرفت. 

داگلاس لانگ وقتی دیدگاه اجتماعی بنتام را با نگاه توتالیتاریسم «علمی» مدرن مثل بی. اف. اسکینر مقایسه می‌کند، اغراق نکرده است. بنتام در واپسین سال‌های عمرش نوشت که کلمات «آزادی» و «لیبرال» از جمله «مخرب‌ترین» واژه‌ها در زبان انگلیسی هستند؛ زیرا مسائل واقعی را که همان «خوشبختی» و «امنیت» هستند، پنهان می‌کنند. برای بنتام، دولت «گهواره لازم برای قانون» است و وظیفه هر شهروند تبعیت از آن قانون است. آنچه جامعه به آن نیاز دارد و می‌خواهد، آزادی نیست، بلکه «امنیت» است که برای آن قدرت دولت باید نامحدود و بی‌پایان باشد. (و چه کسی باید از شهروند در برابر دولت محافظت کند؟) لانگ می‌گوید برای بنتام: ذات آزادی بیش از هر مفهوم دیگری تهدیدی مداوم برای کامل بودن و ثباتی بود که بنتام در «علم طبیعت انسانی» خود دنبال می‌کرد.

دیدگاه باز و نامشخص لیبرال درباره انسان برای بنتام بیگانه بود. او دنبال کمال یک «فیزیک اجتماعی نئونیوتونی» بود. بنتام که خود را «نیوتون دنیای اخلاق» می‌دانست، شاید بیش از اندازه بزرگ‌نمایی می‌کرد؛ اما این تصویر تا حد زیادی درست بود. رادیکال‌های فلسفی، با وجود تعهد اعلام‌شده به «دولت آزاد»، نه تنها عقیده دموکراتیک بعدی بنتام را پذیرفتند، بلکه به پان‌اپتیکون او نیز پایبند ماندند. جان استوارت میل، حتی زمانی که بیشترین مخالفت را با بنتام داشت، هرگز پان‌اپتیکون را نقد نکرد. بیشتر از آن، جیمز میل، شاگرد درخشان بنتام که مشتاق بود 

دیدگاه‌های اقتصادی دولتی بنتام را دفن کند، پان‌اپتیکون را به همان شکوه و عظمت استاد تحسین می‌کرد. در مقاله‌ای درباره «زندان‌ها و نظم زندان»، نوشته شده برای دایرةالمعارف بریتانیکا در سال‌های ۱۸۲۲ یا ۱۸۲۳، میل پان‌اپتیکون را آسمانی توصیف کرد، «کاملا تشریح شده و بر اساس اصل سودمندی بزرگ.» هر جنبه‌ای از پان‌اپتیکون مورد تحسین میل قرار گرفت: معماری، استفاده از همک به جای تخت، نظارت همه‌جانبه، سیستم کار، سیستم قرارداد و بردگی دائمی «زندانیان آزاد شده.» تحسین گسترده میل هم علنی و هم در نامه‌های خصوصی به سردبیر دایرةالمعارف مشهود بود، جایی که اصرار داشت پان‌اپتیکون «نزدیک به کمال» است.

از تایید لسه‎فر تا دولت‌گرایی رادیکال

فایده‌گرایی به‌مثابه ایمان