ریشههای عنوان جنجالی علم «عرضه و تقاضا» مورد بررسی قرار گرفت؛
اقتصاد کجا «ملالآور» شد؟

درمیان رشتههای علوم انسانی، علم اقتصاد به بیروحبودن شهره است. استفاده گسترده از ریاضیات و آمار برای کسانی که علم انسانی را با فقدان این ابزارها تعریف میکنند چندان خوشایند نیست. علاوهبر این، تعمیم قواعد بنیادین اقتصادی مانند قانون عرضه و تقاضا به تمام جوانب زیست بشری، از خوراک و پوشاک گرفته تا موارد حساسیتبرانگیزی چون خانواده، روابط عاطفی و حتی اعضای بدن موجبشده بسیاری، آن را بیاخلاق و حتی غیرانسانی تلقی کنند. در ادامه، اقتصاددانان در واکنش به بسیاری از تصمیمات سیاستی که موجب خرسندی بخش بزرگی از یک جامعه میشود با بدبینی آیندهای نامطلوب را ترسیم میکنند.
برای آنها تعیین سقف قیمت یا سیاستهای حمایتی به قیمت افزایش کسریبودجه پدیدههای زیانباری هستند که مثل عموم مردم، مایه خوشحالی آن نمیشود. همه این موارد موجبشده تا علم اقتصاد را علم ملالآور بنامند. بهنظر میرسد درحالیکه این عنوان نکته خاصی دربر ندارد، اما بررسی دقیقتر تاریخ و عقبه نژادپرستانه آن را آشکار میکند و نشان میدهد اقتصاد به واسطه پیشگامی در تحلیل مبتنی بر یکسانانگاری همه انسانها، اعم از سیاه و سفید، برای اولینبار به دریافت عنوان «ملالآور» مفتخر شدهاست.
تقابل بردهداری و بازار
عنوان علم ملالآور را نخستینبار توماس کارلایل، نویسنده محافظهکار بریتانیایی در سال۱۸۴۹ در یک مقاله با عنوان «گفتار موردی درباب مساله سیاهان» Occasional Discourse on the Negro Question بهکار برد. او در این مقاله بهشدت به مساله برابری نژادی حملهکرده و مبانی علم اقتصاد را زیر سوال میبرد. کارلایل با لحنی تند و انتقادی، از آنچه «بشردوستی» و «حقوق سیاهان» میخواند، بهشدت انتقاد میکند.
او با اشاره به وضعیت آشفته مستعمرات هند غربی و مشکلات اقتصادی گریبانگیر بریتانیا، ادعا میکند؛ درحالیکه سفیدپوستان با فقر و گرسنگی دستوپنجه نرم میکنند، سیاهان به لطف «آزادی» اعطاشده به آنها، در وفور نعمت و برخورداری از کدو تنبل غرق شدهاند و تمایلی بهکار مولد ندارند. کارلایل با لحنی نژادپرستانه، سیاهان را به تنبلی و بیعرضگی متهم میکند و استدلال میکند که آنها تنها به خوردن کدو تنبل اکتفاکرده و از کار در مزارع نیشکر که به نفع اقتصاد است، سر باز میزنند.
او در ادامه علم اقتصاد، بهویژه مفهوم «عرضه و تقاضا» را مورد انتقاد قرار میدهد. کارلایل با اشاره بهوفور زمین و آفتاب رایگان در هند غربی، معتقد است؛ این عوامل باعثشده تا سیاهان نیازی بهکار سخت احساس نکنند و قانون عرضه و تقاضا در مورد آنها کارساز نباشد. او پیشنهاد علم اقتصاد مبنیبر اینکه برای حل مشکل کمبود نیروی کار، باید سیاهان بیشتری را به این مناطق آورد تا با افزایش عرضه، دستمزدها کاهش یابد و آنها مجبور بهکار شوند را به سخره میگیرد و استدلال میکند که آوردن سیاهان بیشتر، بدون وادارکردن سیاهان فعلی بهکار مولد، مشکلی را حل نمیکند و تنها منجر به جمعیت بیشتر تنبلهایی میشود که به خوردن کدو تنبل مشغولند درحالیکه محصولات ارزشمند نیشکر از بین میروند.
کارلایل با لحنی تحقیرآمیز، «بشردوستی اگزتر هال» (اشاره به گروههای مذهبی و بشردوستانه فعال در زمینه الغای بردهداری) را مورد تمسخر قرارداده و علم اقتصاد را نه یک «علم شاد»، بلکه یک «علم ملالآور» میخواند که تنها به عرضه و تقاضا میاندیشد و وظیفه حاکمان را در به حال خود رهاکردن مردم تقلیل میدهد. او این دو نیرو را (بشردوستی و علم اقتصاد) ازدواجی نامیمون میداند که نتایج فاجعهباری بهبار خواهد آورد. او با تاکید بر سلسلهمراتب نژادی، استدلال میکند که هیچ سیاه پوستی که مطابق با توانایی خود کار نکند، حق خوردن کدو تنبل یا استفاده از زمینی که در آن رشد میکند را ندارد.
گله چوپان نیاز دارد
دیوید لوی، اقتصاددان و استاد دانشگاه جورج میسون، پیشتر در کتابی با عنوان «علم ملالآور عنوانش را از کجا بهدست آورد؟» بهطور مفصل بهکارلایل و ایدههایش پرداخته بود. به گفته او، عنوان علم ملالآور عبارت موردعلاقه کارلایل برای اقتصاد سیاسی نیز بود. به گفته لوی، انتقاد کارلایل از علم اقتصاد عمیقا با دیدگاههای او در مورد نژاد، کار و سلسلهمراتب اجتماعی، بهویژه در زمینه مناظرات مربوط به الغای بردهداری در مستعمرات بریتانیا در هند غربی و وضعیت طبقه کارگر در بریتانیا، درهم تنیده بود.
کارلایل مخالفت خود را با الغای بردهداری بریتانیا ابراز کرد و معتقد بود این ازدواج نامیمون علم اقتصاد و بشردوستی به «ذرات جامعه بشری» اجازه میدهد تا سرگردان شوند، «با نام آزادی مسخره شوند» و به حال خود رها شوند تا خودشان یا «غرق شوند یا شنا کنند.» بهزعم لوی، دیدگاه کارلایل شامل ایدهآلسازی بردهداری بود، با این فرض که جامعه یک سلسلهمراتب طبیعی از توانایی را تجسم میبخشد که توسط باور مشترک به هم پیوند خورده است. به گفته لوی او از «انجیل کار» دفاع میکرد که بهمعنای اطاعت از کسانی بود که در سلسلهمراتب بالاتر قرار داشتند و صدقهدادن به کسانی که پایینتر بودند، با اینحال منتقدان کارلایل و ایدهاش خاطرنشان کردند که بهنظر میرسیداین «انجیل کار» سفیدپوستان را از کار معاف میکند.
کارلایل معتقد بود که برخی نژادها، از جمله سیاهان و ایرلندیها، اگر فراغت را با دستمزد معاوضه نکنند، فروتر از انسان یا شبیه حیوان هستند و بر این اساس، هویت اساسی این گروهها را با اسبها یکسان میدانست. او سناریویی را توصیف کرد که در آن «وزیر اعظم»، «دوستان نیازمند و بیراهنما» را مجبور بهکار میکرد، در صورت امتناع آنها را شلاق میزد و در نهایت اگر بیفایده باقیمیماندند، به آنها شلیک میکرد. این داستان دیدگاه او را منعکس میکند که برخی افراد باید مجبور به انجام کاری شوند که برای آن مناسب هستند.
مناظره بر سر بردهداری شامل دیدگاههای متضادی در مورد آزادی و کار بود. کارلایل، از طریق یکی از شخصیتهای داستان خود، استدلال کرد که اگر بردگان سیاه برای «شکر، دارچین و محصولات شریفتر» به نفع بشریت کار نکنند، نباید اجازه داشتهباشند برای «منفعت تنبلانه» خود کدو تنبل پرورش دهند و از آنجا بیرون رانده خواهند شد. جان استوارت میل به تندی بهکارلایل پاسخ داد و استدلال کرد که موضع کارلایل نمایانگر ماتریالیسم خام است و «ادویهها و محصولات ارزشمند» را بر کرامت و آزادی انسان اولویت میدهد. میل از حق سیاهان برای فراغت و کرامت آنها بهعنوان انسان دفاع کرد. میل تاکید کرد؛ کارلایل پیشنهاد میکرد سیاهان برای سفیدپوستانی کار کنند که اصلا کار نمیکردند.
مشکل بازار، آزادی است
لوی نشان میدهد که انتقاد از بازارها برای برخی چهرهها مانند کارلایل مستقل از دفاع از بردهداری نبود. دیدگاه کارلایل در مورد اقتصاد بازار بهعنوان سیستمی با سلسلهمراتب کمتر نسبت به سیستمهای مبتنی بر اعتقاد و اطاعت مشترک، در تضاد شدید قرار داشت. مشکل اصلی او با این نظام اقتصادی، در اصلاساسی آن یعنی مبادله بین افراد با حقوقبرابر ریشه داشت. این اصلبا اعتقاد عمیق کارلایل به یک سلسلهمراتب طبیعی اجتماعی در تضاد بود؛ سلسلهمراتبی که در آن «برترها» باید بر «فرودستان» حکومت کنند.
کارلایل نظام بازار را که با «پیوندنقدی»
(cash nexus) شناخته میشد، از نظر معنوی پوچ و فاقد ساختار سلسلهمراتبی ضروری مبتنی بر اعتقاد و اطاعت مشترک میدانست. او سیستمی شبیه به فئودالیسم یا بردهداری نژادی را ایدهآل میپنداشت؛ جاییکه روابط بر اساس فرمان و اطاعت تعریف میشد، نه مبادله داوطلبانه در ازای دستمزد. از نگاه کارلایل، اقتصاددانان و اقتصاد دقیقا به این دلیل مشکلساز بودند که از نظامی(مبادله بازار) حمایت میکردند که افراد را برابر میدانست و از حق آنها برای آزادی و فراغت دفاع میکرد؛ به همین خاطر بود که کارلایل اقتصاد را «علم ملالانگیز» نامید.