به گزارش گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد؛ در ایرانِ امروز، بحران‌ها نه آغاز روشنی دارند و نه پایان مشخصی. از انرژی و محیط‌زیست تا اقتصاد و سیاست خارجی، سیاستگذاری در یک وضعیت تعلیقی مزمن گرفتار شده است. تصمیم‌های سخت به آینده نامعلومی حواله می‌شوند و در عوض، وعده‌های تکراری جایگزین عمل می‌شوند.

این اختلال، صرفاً حاصل بی‌تدبیری فردی نیست؛ بلکه نشانه‌ای از فلج ساختاری در حکمرانی است. ساختار تصمیم‌گیری در کشور به‌گونه‌ای طراحی شده که نهادهای متعدد با وظایف متداخل، مسؤولیت‌پذیری را ناممکن کرده‌اند. در چنین فضایی، سیاست اصلاحی، نه یک ضرورت، که آخرین راه‌حل در لحظه بحران است؛ تصمیم‌گیری زمانی رخ می‌دهد که دیگر گریزی از آن نیست.

پرونده هسته‌ای، عضویت در FATF، اصلاح یارانه انرژی، رفع فیلترینگ اینترنت، یا حتی انتخاب وزیر اقتصاد، همه به یک نقطه مشترک می‌رسند: بی‌تصمیمی. هزینه این وضعیت، نه‌تنها در رکود سیاست‌ها و عقب‌ماندگی اقتصادی نمایان است، بلکه در فرسایش اعتماد عمومی نیز بازتاب یافته. جامعه‌ای که سال‌هاست بیشتر وعده شنیده، اما کمتر عمل دیده است.

دولت امروز، در انتخاب وزیر اقتصاد تعلل می‌کند، در سیاست انرژی دست به اصلاح نمی‌زند، و در برابر بحران محیط‌زیست منفعل است. این نهال‌ها، از شکاف در ساختار قدرت و ناتوانی در اجماع نشأت می‌گیرند. اگر سازوکار تصمیم‌گیری اصلاح نشود، بحران‌ها همچنان روی هم تلنبار می‌شوند؛ بدون نقطه پایان، بدون پاسخ.//