برای ۵۹ سالگی احمدرضا عابدزاده
خیال آن خندهها!

تکلیف اینها را خیلی وقت است مردم روشن کردهاند؛ روزی که برابر انگلستان و قطر گلباران شدند و غمی چندان پدید نیامد. این نسل به نخستین تیم ملی تاریخ تبدیل شد که صعودش به جامجهانی، حتی صدای یک بوق ماشین را هم در نیاورد. با همین خلقیات هم هست که خیلی از بازیکنان تیم ملی طی ماههای گذشته از علیرضا بیرانوند به عنوان بهترین دروازهبان تاریخ فوتبال ایران یاد کردهاند؛ همانها که پس از صعود اخیر تیم ملی به جامجهانی او را روی دست بالا و پایین انداختند و قربانصدقهاش رفتند. باشد، قبول، مبارک خودتان، اتفاقا خیلی هم به هم میآیید.
ناگفته پیداست سلیقه هر کسی برای خودش محترم است، اما حقیقت آن است که هنوز برای خیلی از هواداران فوتبال، داستان احمدرضا عابدزاده کاملا متفاوت است و حتی در مخیله آنها هم نمیگنجد که بشود او را با بیرانوند یا هر کس دیگری مقایسه کرد. بله، بیرو قهرمانی آورده، جامجهانی رفته و پنالتی رونالدو را گرفته، اما تماشای عابدزاده درون دروازه، از آن نعمتهای بزرگ خدادادی بود که روزگار به مردمان خوشاقبالترش بخشید. او روزی میخش را در مسیر جاودانگی کوبید که در فینال بازیهای آسیایی پکن سه پنالتی بازیکنان کرهشمالی را گرفت. سخن از اسطورهای است که سیزده دربی تهران را بدون شکست پشت سر گذاشت، در یازده بازی جام ملتها مجموعا هفت پنالتی گرفت و دهه ۷۰ بیش از ۸۰۰دقیقه دروازه پرسپولیس را بسته نگه داشت، وقتی هنوز «کلینشیت» و این قرتیبازیها مد نبود و گلرها محض رضای خدا گل نمیخوردند! ای دریغ از آن مصدومیت وحشتناک که سایه به سایه در تعقیب عابدزاده بود و بخش زیادی از عمر طلایی او را هدر داد...
راستش اما به نظر میرسد ارزش واقعی عابدزاده چیزی فراتر از همه اینها بود. برای آدمهای سرکوب شده آن روزگار برزخی، احمدرضا الهه بیباکی و آیکون اعتمادبهنفس به شمار میآمد؛ مرد جذاب و نترسی که با آن خونسردی حیرتآور و تبسمهای حیاتبخش، انگار علیه قواعد عصر ضد ستاره خودش طغیان کرده بود، ترجمان امید، خالق خوشخنده صحنه دریبل زدن هری کیول جلوی صد هزار نفر، مردی که وسط جهنم ملبورن، با آن جست و خیزهای جادویی از تحقیرآمیزترین لحظات تاریخ فوتبال ایران به سمت بزرگترین شادی جمعی این مردمان غمگین پل زد. اشکالی ندارد؛ بگذارید جهانبخش و طارمی و آزمون انتخابشان بیرانوند باشد و ما را با خیال خندههای سحرآمیز عقاب تنها بگذارند، مردی که دیروز ۵۹ ساله شد و این قافله عمر، عجب بیرحمانه میگذرد...!