برای  قضاوت  محیط کار جدید، هشدارها مهمند یا مشاهدات  شخصی؟

 پیش از این، شش سال به عنوان مهاجر در یک کشور کمتر توسعه‌‌‌یافته زندگی می‌‌‌کردم. محل کارم یک شرکت کوچک و غیرحرفه‌‌‌ای بود. بنابراین، در حال حاضر کاملا آگاهم که شرایط کاری، حقوق و استانداردهای زندگی‌‌‌ام می‌توانست خیلی بدتر از اینها باشد. رفتار کارفرمای جدید با من ۱۰۰۰ بار بهتر از محیط کار سابقم است. اما وقتی این موضوع را به همکارها گفتم، گفتند فعلا اولش است و بعد از چند هفته، به ماهیت واقعی شرکت پی می‌‌‌برم و استعفا می‌‌‌دهم. 

اگر بخواهم منصفانه بگویم، روز اول کارم آنقدرها هم خوب نبود. مدیرم «جیک» در محل کار حضور نداشت که راهنمایی‌‌‌ام کند و من عملا بدون هیچ آموزشی باید جای او را پر می‌‌‌کردم. وقتی آمد، اوضاع خیلی بهتر شد.

با این حال، مرتب از همکارها می‌‌‌شنوم: «همه از اینجا متنفرند» یا «آخرین کارمندی که جای تو بود بعد از سه ماه استعفا داد و رفت. فکر می‌‌‌کردیم تو هم همین روزها بروی» یا «اگر رفتار جیک با تو خوب است دلیلش این است که نمی‌‌‌خواهد مثل نفر قبلی از اینجا بروی.» حس می‌‌‌کنم همکارها متوجه نیستند که من با کارمند قبلی فرق دارم و یک آدم متفاوت هستم. یک بار هم یکی دیگر از کارکنان سابق اینجا به من هشدار داد: «احتمالا آنها (کارفرما) تو را با رفتارهای خوبشان فریب داده‌‌‌اند و بعد از اینکه خوب جا افتادی، ناگهان عرصه را به تو تنگ می‌کنند.» من که تا الان تغییر رفتاری از آنها ندیده‌‌‌ام. یکی از کارکنان قدیمی شرکت در همان هفته اول استخدام شدن من، استعفا داد و این باعث شد واحد ما با کمبود نیرو مواجه شود و من هم مجبور شدم کارهایی را انجام دهم که جزو وظایف من نبودند. این موضوع ناخوشایند بود اما تقصیر شرکت نیست. 

رفتار جیک تا حالا با من خوب بوده. از جهاتی کمی سختگیر است اما کلا کنار آمدن با او آسان است. یک بار یکی از همکارها گفت که جیک به خاطر نگذاشتن یک کاما، او را کنار کشیده و ۲۰ دقیقه سرزنشش کرده. من شخصا چنین رفتاری از جیک ندیده‌‌‌ام. تا این لحظه در جلسات زیادی با او حضور داشته‌‌‌ام. در حضور من که رفتارش نرمال است.

نرخ گردش نیرو در این شرکت بالا نیست. فکر کنم کارمند قبلی با محیط جور نبوده. افرادی که بیشتر گلایه می‌کنند کسانی هستند که ۲۰ سال است در اینجا کار می‌کنند. و وقتی این موضوع را به رویشان می‌‌‌آورم می‌گویند: «خب ما جای دیگری نداریم که برویم و به همین دلیل با ما هرطور که دوست دارند رفتار می‌کنند.» یک جورهایی راست می‌‌‌گویند چون آنها بومی اینجا هستند و این شرکت، تنها شرکت فعال در این حوزه در این منطقه است. گاهی شک می‌‌‌کنم که نکند استانداردها و انتظارات من غیرنرمال هستند یا با استانداردهای همکارها خیلی فرق دارند؟ آیا باید منتظر باشم که پرده‌‌‌‌‌‌ها کنار بروند؟ آیا باید منتظر یک ضربه شوک‌‌‌آور باشم؟ مشکل از من است یا از آنها؟

پاسخ: دوست عزیز، به نظرم نباید به این موضوع در قالب «مشکل من یا آنها» نگاه کنی چون شاید اصلا مشکل از هیچ‌کس نباشد. ممکن است تو و همکارانت انتظارات متفاوتی از شغل و مدیران داشته باشید یا شاید میزان حساسیتتان نسبت به برخی از ناراحتی‌‌‌های معمول در هر شغل، با یکدیگر متفاوت باشد. این به این معنی نیست که ایراد از تو یا آنهاست. 

البته امکانش هست که وقتی حسابی آنجا جا خوش کردی، جیک تبدیل به یک هیولا شود، وظایفت را تغییر دهد و تو تازه بفهمی دیگران چرا اینقدر شاکی بوده‌‌‌اند. اما این امکان هم هست که چیزی که الان داری تجربه می‌‌‌کنی ادامه پیدا کند. شاید چیزهایی که تا این حد روی اعصاب همکارهایت است برای تو آنقدرها هم آزاردهنده نباشند. بعضی‌‌‌ها می‌توانند با مدیرانی که «بدقلق» نامیده می‌‌‌شوند به خوبی کار کنند، بدون آنکه مشکلی برایشان پیش بیاید. گاهی دلیلش این است که پوستشان کلفت‌‌‌تر است و از کنار چیزهایی که برای دیگران آزاردهنده است به راحتی می‌‌‌گذرند. گاهی نیز «قلق» یک مدیر خاص را پیدا می‌کنند (مثلا من خودم برای مدیری کار می‌‌‌کردم که بیشتر همکارها از او بدشان می‌‌‌آمد اما من رابطه بسیار خوبی با او داشتم چون قلق او را فهمیده بودم. مثلا می‌‌‌دانستم باید با او رک باشم، از او نترسم و بلد بودم چطور با او مخالفت کنم بدون اینکه خصمانه به نظر برسد و حس کند دشمنش هستم. بقیه کسانی که همین رویکرد را پیش گرفته بودند هم مثل من با او هیچ مشکلی نداشتند و به راحتی با او کنار می‌‌‌آمدند اما سایرین از او متنفر بودند). این هم ممکن است که چون همکارانت ۲۰ سال است آنجا کار می‌کنند تجربه زیادی از محیط‌‌‌های کار دیگر ندارند. 

در نتیجه معیاری ندارند که بر اساس آن تشخیص دهند چه انتظاراتی از یک مدیر یا شغل، منطقی است و چه چیزی نه. یا شاید، چه می‌‌‌دانم، پای تفاوت فرهنگی در میان باشد چون تو وارد یک فرهنگ جدید شده‌‌‌ای. شاید چیزی که از نظر تو منطقی و معقول است با استانداردهای آنها فرق می‌کند. 

خوب است همه هشدارها را در گوشه ذهنت نگه داری چون اگر یک روز حس کردی اوضاع دارد به هم می‌‌‌ریزد از آنجا که ذهنت از قبل آماده بوده به راحتی می‌توانی تشخیص دهی و کمتر به خودت و قضاوتت شک کنی. اما تا زمانی که چنین اتفاقی نیفتاده، منطقی‌‌‌تر است که بر اساس مشاهداتت قضاوت کنی و از صحبت‌‌‌هایت پیداست که تا این لحظه، با چیزی که تجربه کرده‌‌‌ای مشکلی نداشته‌‌‌ای.

  • منبع: The Cut