چهره واقعی تاثیر ناترازی انرژی‌  بر بازار سرمایه

 این موضوع نتیجه سال‌ها سیاستگذاری نادرست، فقدان سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌‌های تولید و توزیع انرژی در کنار نگاه کوتاه‌‌مدت به مدیریت منابع انرژی بوده است. در سال ۱۴۰۳، به روشنی احساس می‌شد که این ناترازی چگونه در فصل زمستان، با افت شدید فشار گاز و در فصل تابستان با کمبود برق، زنجیره تولید بسیاری از صنایع را مختل کرد. آمارها نشان می‌دهند که در آذرماه ۱۴۰۳، مصرف گاز صنایع سیمان، فلزات اساسی و شیمیایی به ترتیب ۵۸ درصد، ۳۰‌درصد و ۱۵‌درصد کاهش داشته است.

این ارقام به‌‌تنهایی نشان‌‌دهنده شدت بحران نیستند؛ بلکه عمق ماجرا آنجاست که این کاهش نه به دلیل بهینه‌‌سازی مصرف، بلکه به علت اجبار به کاهش یا توقف تولید بوده است. بر این اساس، گزارش‌‌ها از کاهش ۱۹ درصدی مصرف برق در بخش صنعتی در فصل تابستان آن سال حکایت دارند که در واقع نشانه‌‌ای از خاموشی گسترده و تعطیلی خطوط تولید و عدم‌اصلاح الگوی مصرف است.  کاهش تولید در فولاد و پتروشیمی اتفاقی مقطعی در یک بخش خاص محسوب نمی‌شود.

این دو صنعت پیشران به‌‌شدت در زنجیره تولید سایر صنایع نقش دارند. به‌‌عنوان مثال، کاهش تولید فولاد به طور مستقیم بر صنایع خودروسازی، ساختمان، لوازم خانگی و حتی صادرات محصولات واسطه‌‌ای اثر می‌‌گذارد. در حوزه پتروشیمی نیز کاهش تولید اوره، آمونیاک و متانول موجب بر هم خوردن بازار کود شیمیایی، کاهش صادرات به بازارهای آسیای جنوب‌‌شرقی و افت ارزش افزوده در صنایع پایین‌‌دستی پلاستیک، رزین و دارویی می‌شود. در واقع ناترازی انرژی تنها به کاهش تولید در کارخانه‌‌ها منتهی نمی‌شود، بلکه در کل اقتصاد کشور مانند دومینو اثر می‌‌گذارد و در بلندمدت به کاهش اشتغال، افت رشد اقتصادی و حتی کاهش درآمد ارزی ختم می‌شود. نکته نگران‌‌کننده‌‌تر آن است که این ناترازی نه‌‌تنها مقطعی نبوده، بلکه هر سال با شدت بیشتری خود را نشان می‌دهد.

صنعت فولاد ایران به‌‌عنوان یکی از پیشران‌‌های صادراتی کشور، طی سال گذشته بارها به‌‌دلیل قطع گاز یا برق، مجبور به توقف تولید شده و این موضوع باعث کاهش راندمان، افزایش هزینه‌‌های سربار و افت صادرات شده است. صنعت سیمان نیز که به‌‌ لحاظ مصرف انرژی از پرمصرف‌‌ترین‌‌ صنایع به حساب می‌آید، تحت‌‌فشار قرار گرفته و در حالی که انتظار می‌‌رفت با تقاضای فصلی در بخش ساخت‌‌وساز رشد کند، با کاهش تولید و افزایش هزینه‌‌ها روبه‌‌رو شده است.  بازار سرمایه به شدت نسبت به ریسک‌‌های سیستماتیک حساس است، به‌‌خصوص زمانی که راهکاری شفاف برای رفع آن ارائه نشود.

ناترازی انرژی به‌‌مثابه یک ریسک سیستماتیک، در سال‌های اخیر به یکی از دغدغه‌‌های اصلی تحلیلگران تبدیل شده و اثرات آن در برآورد سود آتی شرکت‌ها کاملا ملموس است این در حالی است که کشورهای منطقه با سرعت به سمت سرمایه‌گذاری در انرژی‌‌های تجدیدپذیر و تنوع‌‌بخشی به سبد انرژی خود حرکت کردند، سیاست‌‌های داخلی در ایران هنوز گرفتار نگاه بخشی، روزمره و غیرشفاف است. حتی طرح‌‌هایی مانند توسعه میادین گازی یا نیروگاه‌‌های جدید نیز یا در حد وعده مانده یا به‌‌دلیل نبود سرمایه‌گذار عملیاتی نشدند. 

حال پرسش این است که آیا این ناترازی‌ها قابل پیش‌بینی بود؟ بحران ناترازی انرژی در ایران، به‌‌ویژه در حوزه گاز و برق، نه‌‌تنها یک بحران فنی یا مقطعی نیست، بلکه محصول سال‌ها سیاستگذاری ناکارآمد، غفلت از هشدارهای کارشناسی و بی‌‌توجهی به الزامات سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌‌های حیاتی است. به نظر می‌رسد این بحران قابل پیش‌بینی بوده و نشانه‌‌های آن دست‌‌کم از اوایل دهه ۱۳۹۰ آشکار شده بود. نرخ رشد مصرف گاز در ایران طی سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۴۰۰ به‌‌طور متوسط سالانه ۶‌درصد بوده، در حالی که تولید گاز تنها حدود ۲‌درصد رشد کرده است.

این روند موجب شد شکاف میان عرضه و تقاضا به‌‌تدریج افزایش یابد. شرکت ملی گاز ایران از سال ۱۳۹۸ هشدار داده بود که افت فشار در لایه‌‌های میدان پارس جنوبی از ۱۴۰۲ آغاز می‌شود، اما عدم‌نصب کمپرسور و توسعه فازهای جدید درکنار طرح‌‌های بهینه‌‌سازی مصرف عملیاتی نشدند.  در حوزه برق نیز وضعیت مشابهی حاکم است. بهره‌وری پایین نیروگاه‌‌های حرارتی (حدود ۳۷‌درصد در مقابل استاندارد جهانی ۵۰ درصد)، وابستگی شدید به سوخت گاز و رشد مصرف به‌‌ویژه در تابستان‌‌ باعث شد شبکه برق کشور توان پاسخگویی به نیاز صنایع و بخش خانگی را نداشته باشد.

از طرفی، سیاست‌‌های نادرست یارانه‌‌ای و قیمت‌گذاری دستوری انرژی باعث شده مصرف بی‌‌رویه بدون هزینه واقعی برای مصرف‌کننده ادامه یابد و انگیزه‌‌ای برای بهینه‌‌سازی یا سرمایه‌گذاری وجود نداشته باشد. برآوردهای رسمی نشان می‌دهد که در بودجه سال ۱۴۰۳، یارانه پنهان به عنوان ۱۱۶ میلیارد یورو تخمین زده شده است. این رقم معادل ۴۴ میلیارد یورو از محل فرآورده‌‌های نفتی و ۷۱ میلیارد یورو از محل گاز طبیعی است. این به معنای آن است که دولت سالانه مقدار زیادی از بودجه خود را صرف حمایت از قیمت‌های پایین انرژی می‌کند، رقمی که خود به‌‌تنهایی می‌توانست زیرساخت‌‌های کشور را نوسازی کند. 

نتیجه چنین نگاهی، شکل‌‌گیری یک ناترازی عمیق ساختاری در بخش انرژی است و در صورتی که اصلاح نشود، تا سال بعد می‌تواند به بحرانی فراگیرتر بدل شود. کسری گاز کشور ممکن است در زمستان‌‌های آینده به بیش از ۳۵۰ میلیون مترمکعب در روز برسد. تقاضای برق نیز در سال‌های آینده با نرخ سالانه بیش از ۷‌درصد رشد خواهد کرد، اما ظرفیت تولید، به‌‌دلیل نبود سرمایه‌گذاری کافی، تنها حدود ۲‌درصد افزایش می‌‌یابد. در این شرایط، صنایع انرژی‌‌بر از جمله فولاد، سیمان، آلومینیوم، پتروشیمی و حتی صنایع معدنی با کاهش بیشتر تولید، توقف خطوط، افت سودآوری و کاهش جذابیت سرمایه‌گذاری روبه‌‌رو خواهند شد.  با این حال، همچنان امکان اصلاح وجود دارد.

در صورتی که سیاستگذار بتواند با اصلاح قیمت حامل‌‌های انرژی، ارائه مشوق برای افزایش بهره‌‌وری، توسعه واقعی انرژی‌‌های تجدیدپذیر و جذب سرمایه‌گذاری داخلی و منطقه‌‌ای، مسیر فعلی را تغییر دهد، می‌توان از این بحران فرصتی برای تغییر ساختار معیوب انرژی در اقتصاد ایران ساخت. این مستلزم تصمیم‌گیری سخت اما شجاعانه است؛ چراکه تداوم روند فعلی، نه‌‌تنها به تحلیل رفتن توان رقابتی صنایع بورسی می‌‌انجامد، بلکه تهدیدی برای رشد اقتصادی، اشتغال و حتی امنیت انرژی کشور در سال‌های پیش رو خواهد بود. پنجره فرصت محدود است و تعلل بیشتر، هزینه‌‌های آینده را سنگین‌‌تر خواهد کرد.

* کارشناس ارشد بازار سرمایه