نیویورک تایمز از ویژگیهای «عصر ترامپ» رونمایی کرد؛
رئیسجمهور اقلیتها

در این ۱۰ سال، ترامپ عصر خود را به شیوهای تعریف کرده است که به ندرت در آمریکا دیده شده است؛ بیشتر از هر رئیسجمهور قرن گذشته به جز «فرانکلین دی. روزولت» و «رونالد ریگان»، حتی اگر هرگز از حمایت عمومی گسترده آنها برخوردار نبوده باشد. به نوعی، نامحبوبترین رئیسجمهور تاریخ نظرسنجیها، حمایت اقلیتی از آمریکاییها را به مهمترین نیروی سیاسی دوران مدرن تبدیل کرده و در این مسیر، تمام قوانین را از نو نوشته است.
«پیتر بیکر» در گزارشی برای نیویورکتایمز نوشت، به یک معنا، مهم نیست که ترامپ در واقع کمتر از نیمی از آن ۱۰ سال را در کاخ سفید گذرانده باشد. او از ۱۶ ژوئن ۲۰۱۵، چه در قدرت باشد و چه نباشد، گفتمان ملی را شکل داده و تحتتاثیر قرار داده است. به نظر میرسد هر مساله، هر اختلاف، هر مکالمهای در سطح ملی در این مدت، حول محور او میچرخیده است. حتی رد صلاحیت رایدهندگان و محکومیت کیفری، سرعت او را کم نکرد یا از نفوذ او بر تخیل ملی در مسیر بازگشتش در نوامبر گذشته نکاسته است. ریاست جمهوری جو بایدن تنها یک دوره فترت بین دورههای قدرت ترامپ بود. قدرت به شعار اصلی او تبدیل شده است. ترامپ از زمان اولین دوره ریاست جمهوریاش که اغلب با مشکل مواجه بود (زمانی که تنها رئیسجمهوری بود که هرگز در مناصب دولتی یا نظامی خدمت نکرده بود و به اعتراف خودش واقعا نمیدانست چه میکند) یاد گرفته است که چگونه از قدرت به طور موثر استفاده کند. او بیشتر از هر یک از اسلاف خود قدرت را به دست آورده است؛ و با توجه به کثرت احکام دادگاه علیه او، بیشتر از آنچه قانون اساسی به او حق میدهد.
چه او در آستانه دیکتاتوری باشد یا نباشد - همانطور که منتقدان «بدون پادشاه» او استدلال میکنند- مطمئنا سعی کرده است مسیر جامعه را در سراسر کشور دیکته کند و به دنبال تحمیل اراده خود نه تنها بر واشنگتن، بلکه بر دانشگاه، فرهنگ، ورزش، صنعت حقوقی، رسانههای خبری، والاستریت، هالیوود و مشاغل خصوصی باشد. او میخواهد شخصا قوانین ترافیک در نیویورک و نمایشنامه مرکز هنرهای نمایشی «جان اف کندی» را تعیین کند، البته نه از طریق هنر ترغیب یا حتی هنر معامله، بلکه از طریق نیروی تهدید و ارعاب. او کارزاری را آغاز کرده است که آن را «تلافی» علیه دشمنان سیاسی خود مینامد. نیروهای آمریکایی برای سرکوب اعتراضات به خیابانهای لسآنجلس اعزام شدهاند. ماموران نقابدار در شهرها و شهرستانهای سراسر کشور گشتزنی میکنند و مهاجران را نه فقط مجرمان یا افراد بدون مدرک، بلکه در برخی موارد کسانی را که تمام مدارک لازم را دارند و به نحوی حساسیتهای رئیسجمهور را جریحهدار کردهاند، دستگیر میکنند.
«داگلاس بی. ساسنیک»، استراتژیست کهنهکار دموکرات که به عنوان مشاور ارشد کاخ سفید در دوران رئیسجمهور بیل کلینتون خدمت میکرد، گفت: «رئیسجمهور ترامپ از زمانی که در سال ۲۰۱۵ از پله برقی پایین آمد تا نامزدی خود را اعلام کند، چهره غالب در سیاست آمریکا بوده است. تاریخ به گذشته نگاه خواهد کرد و خواهد گفت که از آن زمان تاکنون در عصر ترامپ زندگی کردهایم. ریاست جمهوری بایدن فقط یک سرعتگیر در این دوره تاریخی تغییر در تاریخ کشورمان بود.» این تغییری است که متحدانش آن را «اصلاح مسیرِ مدتها به تعویق افتاده» میدانند، پس از دههها هژمونی لیبرال که به گفته آنها نه تنها در پی کنترل آنچه آمریکاییها انجام میدادند، بلکه آنچه را که فکر میکردند و اجازه داشتند با صدای بلند بگویند، بود. از نظر آنها، او پادزهری است که به شدت برای افراطگراییهای «ووک»، مهاجرت بیقید و بند و آشفتگی اقتصادی مورد نیاز است. شعار «آمریکا را دوباره بزرگ کنیم» او برای کسانی که احساس میکنند عقب ماندهاند و توسط یک طبقه حاکم خودخواه مورد تهدید قرار گرفتهاند، جذاب است. او تا آنجا موفق شده که حتی چند ماه پیش انتظار نمیرفت پایههای سیستم آمریکایی را که نسلهاست در حال فعالیت است، به لرزه درآورد؛ سیستمی که او و متحدانش معتقدند به شدت نیاز به «تکان دادن» دارد.
از زمان بازپسگیری ریاست جمهوری در پنج ماه پیش، او تمام سازمانهای دولتی را منحل کرده، سیستم تجارت بینالمللی را واژگون کرده، تحقیقات علمی با بودجه فدرال را نابود کرده و کلمه «تنوع» را چنان دیگرگون کرده که حتی شرکتها و موسسات خارج از کنترل مستقیم او نیز برای تغییر سیاستهای خود عجله دارند. «نیوت گینگریچ»، رئیس سابق مجلس نمایندگان که کتابهای متعددی در ستایش ترامپ نوشته است، گفت که رئیسجمهور «شورش عمیق و چشمگیری علیه یک نهاد فاسد و به طور فزاینده رادیکال که برای ماندن در قدرت قانون را زیر پا میگذارد» آغاز کرده است. «لری کودلو»، مشاور اقتصاد ملی ترامپ در دوره اول ریاست جمهوریاش، گفت که رئیسجمهور «تفکر آمریکاییها در مورد امنیت مرزی، تجارت با چین، حمایت از دستمزد طبقه کارگر و رونق کسب و کار را متحول کرده است.» علاوه بر این، کودلو افزود: «او فرهنگ محافظهکارانه جدیدی از میهنپرستی، ارزشهای سنتی خانواده، احیای ایمان و عظمت آمریکایی را پرورش داده است.»
اما در حالی که هواداران ترامپ احساس میکنند از قید و بندهای نخبگان چپگرای خفهکنندهای که شیفته سیاستهای هویتی هستند، آزاد شدهاند، منتقدان او ساختاری را میبینند که اجازه نژادپرستی، تبعیض جنسی، همجنسگراهراسی، بیگانههراسی، ملیگرایی مسیحی، برتری سفیدپوستان و نفرت از افراد تراجنسیتی را میدهد. «کریستینا ام. گریر»، نویسنده کتاب «چگونه دموکراسی بسازیم» و استاد علوم سیاسی در دانشگاه فوردهام، گفت: «او گذشته را میفروشد. او نسخه و تصویری از آمریکا را میفروشد که فقط برای برخی قابل دسترسی بود.» او گفت که ترامپ «آمریکا را در معرض دید قرار داده است؛ ملتی شکننده که میتواند به سرعت با وعده ظلم از هم بپاشد. او ملت را به داستان اصلی خود بازمیگرداند، داستانی که بسیاری ترجیح میدهند فراموش کنند.»
تغییر سیاسی که توسط ترامپ تجسم یافته، مقاومت را به چالش کشیده است. موجهای کوتاه حرکت مترقیانه در عصر ترامپ محو شدهاند. بهرغم جنبش «#MeToo » که فضای کاری آمریکا را متحول کرد (یا شاید در واکنش به آن)، رایدهندگان سال گذشته رئیسجمهوری را انتخاب کردند که توسط هیات منصفه به جرم سوءاستفاده جنسی از یک زن مسوول شناخته شده بود. پنج سال پس از اعتراضات گسترده علیه قتل جورج فلوید توسط پلیس، ترامپ شهردار واشنگتن را تحت فشار قرار داد تا نقاشی دیواری خیابانی «جان سیاهپوستان مهم است» را از دید کاخ سفید پاک کند.
در این مسیر، او امور غیرعادی را عادیسازی کرده است. او نه تنها اولین رئیسجمهور منتخب با سابقه محکومیت کیفری است، بلکه نگرانیهای مربوط به تضاد منافع را که قبلا روسای جمهور دیگر را محدود میکرد و کاخ سفید را بسیار بیشتر از هر کسی که تا به حال در آنجا زندگی کرده است، به پول تبدیل کرده است، کنار گذاشته است. او این فرض را که رسوایی به طور خودکار ناقوس مرگ سیاسی است، رد کرده است، به طوری که حتا «اندرو ام. کومو»، فرماندار سابق نیویورک، که در بحبوحه اتهامات آزار جنسی استعفا داد، اکنون یکی از نامزدهای اصلی برای پیروزی در انتخابات به عنوان شهردار نیویورک است. او همچنین این باور قدیمی متعارف را که خوشبینی کلید موفقیت در سیاستهای ریاست جمهوری است، واژگون کرده است. برخلاف روزولت و ریگان که اعتماد به نفس درخشانی را پیشبینی میکردند و دیدگاهی ایدهآل از آمریکا ارائه میدادند، ترامپ کشور را با اصطلاحات دیستوپیایی [ویران شهر] مانند «جهنم»، «چاه مستراح» و «سطل زباله» توصیف میکند. او صدایی است که نه چندان از عظمت آمریکا، بلکه از شکایت آمریکاییها سخن میگوید، صدایی که با بسیاری از رایدهندگان طنینانداز است. سیاست در عصر ترامپ، مهربانتر و ملایمتر از آن چیزی نیست که جورج دابلیو بوش زمانی وعده داده بود، بلکه خشن تر و زننده تر است. به نظر میرسد ترامپ چیزی بیش از یک دشمنی را که بتواند با عبارات تند و گاهی اوقات رکیک که در زمین بازی مدرسه آشنا هستند اما در تلویزیونهای پربیننده ممنوع هستند، به او توهین کند، دوست ندارد.
دیگران از او الگو گرفتهاند. دموکراتها از اینکه فرماندار «گوین نیوسام» از کالیفرنیا با لحنی قاطع به استقرار گارد ملی توسط ترامپ پاسخ داد، رئیسجمهور را به دستگیری خود ترغیب کرد و تاکتیکهای او را به تاکتیکهای «دیکتاتورهای شکست خورده» تشبیه کرد، هیجانزده شدند. اگر این لفاظیها خام دستانه باشد، سیاست نیز به طور فزایندهای خشونتآمیز شده و روزهای تاریکتر دهه ۱۹۶۰ را تداعی میکند. ترور یک قانونگذار دموکرات از مینه سوتا و همسرش در آخر هفته به همراه تیراندازی به یک قانونگذار دیگر و همسرش، یادآوری ترسناکی بود مبنی بر اینکه گفتمان سیاسی به خطر فیزیکی تنزل یافته است. دو سوء قصد علیه ترامپ در طول مبارزات انتخاباتی سال گذشته نیز همینطور بود، که یکی از آنها تنها چند اینچ با موفقیت وحشتناک فاصله داشت.
هم روزولت و هم ریگان با حمایت و همدردی گسترده عمومی از سوءقصدها جان سالم به در بردند، اما آمریکای امروز چنان قطبی شده است که کشور در لحظات بحرانی برای مدت طولانی متحد نمیشود. ترامپ هوادارانی را که هنگام حمله به ساختمان کنگره در ۶ ژانویه ۲۰۲۱ ماموران پلیس را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند، عفو کرد و قبل از کنار گذاشتن این ایده، به طور خلاصه عفو مردانی را که به توطئه برای ربودن فرماندار دموکرات میشیگان، گرتچن ویتمر، محکوم شده بودند، در نظر گرفت. ترامپ حاشیههای سیاسی را به جریان اصلی و حتا راهروهای قدرت آورده و افرادی را در مناصب قدرت قرار داده است که در دولتهای قبلی هرگز به این جایگاه نمیرسیدند. او نظریههای توطئه را به دفتر بیضی شکل منتقل کرده و گفته است که ممکن است طلا از «فورت ناکس» دزدیده شده باشد، به سوءظنهای قدیمی در مورد ترور رئیسجمهور جان اف کندی دامن زده و به دروغ گفتن در مورد شکست انتخاباتی خود در سال ۲۰۲۰ ادامه داده است.
با وجود همه جنجالها، با وجود همه درگیریها، ترامپ پایگاه محکمی را در پایگاه خود حفظ کرده است. آخرین نظرسنجی گالوپ نشان داد که میزان محبوبیت او ۴۳درصد است که کمتر از هر رئیسجمهور مدرن دیگری در این مرحله از دوره جدید یا دوره دوم ریاست جمهوری است، اما اساسا درست در همان محدودهای است که بیشتر اوقات از زمان پایین آمدن ترامپ از آن پله برقی در سال ۲۰۱۵ بوده است. عدمقطعیت در مورد عصر ترامپ این است که آیا این محبوبیت پس از خود ترامپ نیز ادامه خواهد یافت یا خیر. آیا جی دی ونس (معاون رئیسجمهور)، مارکو روبیو (وزیر امور خارجه)، تاکر کارلسون (مجری سابق فاکس نیوز) یا دیگر مدعیان تاج و تخت، این دوران را فراتر از دوران پیش از خود گسترش خواهند داد؟ ترامپ بلوکهای رای قدیمی و نسخههای ایدئولوژیک را به هم ریخته است، اما آیا او یک ائتلاف سیاسی و حکومتی پایدار ایجاد خواهد کرد؟ جذابیت او اغلب به همان اندازه که سیاسی است، شخصی نیز به نظر میرسد، و به همان اندازه که به نیروی هویت او مربوط است، به نیروی ایدههایش نیز مربوط است. او به مدت یک دهه، حضوری منحصر به فرد و مسلط در زندگی ملت داشته است، که برای تحسینکنندگانش نیروبخش و برای منتقدانش خشمگینکننده بوده است. عصر ترامپ هنوز بیش از سه سال و نیم دیگر، حداقل طبق قانون اساسی، آزمونهای بسیاری در پیش دارد.