موازنهگرایی مدرن در سیاست خارجی ایران

همزمان، فشار اقتصادی بر مردم افزایش یافت و تابآوری اجتماعی در برابر بحرانهای بهوجودآمده کاهش پیدا کرد. دعواهای حقوقی در دادگاه لاهه علیه ایران نیز شدت گرفت. در این بین، آمریکا نقش میانجی را میان ایران و انگلستان ایفا میکرد؛ نقشی شبیه به امروز برخی بازیگران منطقهای مثل سلطاننشین عمان.
اما کارنامه ۲۷ماهه دولت مصدق تنها به تقابل خلاصه نشد. او نماد اراده ملی در داخل و الهامبخش جنبشهای ضداستعماری در سطح بینالملل شد. مصر با الگوگیری از تجربه ایران، اقدام به ملیسازی کانال سوئز کرد. سفر مصدق به قاهره و استقبال گرم مردم و دولتمردان، خاطرهای ماندگار شد تا جایی که خیابانی در پایتخت مصر هنوز هم به نام اوست.
امروز، در میانه نظم نوین جهانی که رقابتهای علمی، اقتصادی و زیستمحیطی جایگزین جنگهای مستقیم و نیابتی به جهت پیشبرد اهداف ایدئولوژیک دینی و مذهبی شدهاند، ایران بار دیگر در نقطهای حساس ایستاده است. سیاست جهانی نه دیگر صرفا مبتنی بر ایدئولوژی، بلکه متکی بر هوش راهبردی و بازیگری دقیق است. چین، بهعنوان قدرت نوظهور شرق، در حال پیشبرد سیاست «کمربند و جاده» است و سعی دارد از طریق سرمایهگذاریهای زیرساختی، نفوذ اقتصادیاش را در آسیا و خاورمیانه گسترش دهد. در مقابل، آمریکا این روند را تهدیدی برای پویایی اقتصاد تولیدی خود میداند و تلاش میکند با ابزارهای دیپلماتیک، امنیتی و حتی اقتصادی مانع پیشروی چین شود.
در این میانه، ایران نهتنها بهلحاظ ژئوپلیتیکی یک شاهراه ارتباطی میان شرق و غرب است، بلکه از ظرفیت تبدیل شدن به بازیگری تعیینکننده در توازن قدرت منطقهای برخوردار است. اگرچه در شرایط تحریمی، بازی با کارتهای داخلی دشوار است، اما سیاست «موازنه منفی» – همان استراتژی که در دوره مصدق پایهریزی شد – بار دیگر میتواند راهگشا باشد. این سیاست بهجای اتکا به یکی از بلوکها، بر حفظ استقلال در عین تعامل تاکید دارد؛ رویکردی که تجربه تاریخی نیز نشان داده است مورد استقبال ملت ایران بوده و هست.
اراده سیاسی در ایران در این سده، هرگز تن به توازن مثبت نداده است؛ چرا که توازن مثبت، در عمل بهمعنای پذیرش خواستههای یکجانبه قدرتهای خارجی است. این رویکرد با استقلالطلبی ایرانیان همخوان نبوده است.
بااینحال، در فضای رسانهای امروز، برخی جریانها و تریبونها - بهویژه آن دسته از دلواپسان که یا از سر سادهانگاری یا از سر منافع جناحی حرکت میکنند - تلاش دارند این سنت دیپلماتیک ریشهدار را تخریب کرده و جای آن را با نگاه وابستهمحور یا انزوای صرف پر کنند. تلاشی که در صورت بیتوجهی به پیامدهای آن، میتواند نهتنها سیاست خارجی کشور را دچار بحران کند، بلکه پایههای انسجام ملی را نیز تضعیف کند. اظهارات اخیر مذاکرهکنندگان ایرانی از جمله سخن وزیر خارجه که «عدم تفاهم روی یک بند، بهمعنای شکست و ترک مذاکرات نیست»، نشانگر پایبندی به همین راهبرد است. ایران تلاش دارد خود را نه بهعنوان بازیچه، بلکه بهعنوان بازیگر در چارچوبهای قوانین بینالمللی معرفی کند.
البته نمیتوان از فشارهای خارجی - بهویژه لابیهای تندرو در آمریکا و اسرائیل - چشمپوشی کرد. اما واقعیت این است که حتی در مقاطع تاریخی حساسی، ایران توانسته است با دشمنان دیرینه نیز وارد معامله شود. این تجربهها نشان میدهند که در روابط بینالملل، نه دوستی دائمی است و نه دشمنی همیشگی؛ بلکه منافع ملی تعیینکننده مسیر تعاملات است.
کشورهای غربی و در راس آنها ایالات متحده بهخوبی آگاهند که اتخاذ موضعی خصمانه نسبت به ایران میتواند پیامدهای ناگواری برای منطقه بهدنبال داشته باشد؛ چراکه در چنین شرایطی، خود آنها ناخواسته ایران را بهسمت تبدیل شدن به یک قدرت هستهای سوق خواهند داد. در ادامه، هرگونه اقدام نظامی علیه ایران، موجب ناامن شدن منطقه شده و به شکلی آشکار منافع ایالات متحده در منطقه را تهدید خواهد کرد.
در چنین وضعیتی، احتمال اختلال در حملونقل نفتکشها نیز بسیار بالاست؛ موضوعی که میتواند به افزایش بهای قیمت نفت در بازارهای جهانی منجر شده و یکی از عوامل شکلگیری تورم در سطح بینالمللی را رقم بزند. اما آنچه بیش از همه برای ایالات متحده نگرانکننده است، واکنش احساسیِ افکار عمومی جامعه جهانی به اقدامات نظامی احتمالی است؛ چنانکه در جریان حمایت از غزه، موج گستردهای از اعتراضات دانشجویی در دانشگاههای آمریکا به راه افتاد که نشاندهنده حساسیت افکار عمومی داخلی نسبت به مسائل بینالمللی بود.
با وجود آگاهی ایالات متحده نسبت به این واقعیتها، این کشور هرگز از درگیری نظامی مستقیم با ایران استقبال نکرده است. تاریخ نیز گواه این مدعاست؛ همانطور که در اوایل دهه ۱۳۳۰ خورشیدی، آمریکا نقش میانجی را در مناقشه میان ایران و انگلستان ایفا کرد. حتی در دهههای ۷۰و ۸۰ شمسی هم به ایران به چشم همپیمان برای مقابله با رژیم صدام نگاه میکرد. شاید فرصتهای دوطرفه برای رسیدن به یک توافق پایدار بارها تجربه و راستیآزمایی شدهاند تا به چنین نقطه عطف تاریخی رسیده باشند. به هر ترتیب برای گسترش نقش ایران در منطقه و جهان، نگاه واقعبینانه به سیاست داخلی نیز ضروری است. لغو تحریمها، احیای اقتصاد، جذب سرمایه خارجی و فاصله گرفتن از اقتصاد نفتمحور از گامهایی است که باید با اولویت دنبال شوند. توسعه پایدار، شکوفایی علمی و صنعتی و کشاورزی نوین تنها در سایه ثبات در سیاست خارجی و رفاه داخلی امکانپذیر است.
* کارشناسی ارشد روابط بینالملل