دکه - ۱۴۰۴/۰۳/۱۲

روزنامه جوان نیز در یادداشتی با عنوان «سوخت در تله» نوشت: انتقال سهمیه سوخت به کارت بانکی، طرحی است که به جای حل مساله، امنیت، عدالت و شفافیت را قربانی میکند. میتوان اشتباه را با فناوری پیشرفته اجرا کرد. میتوان ظاهری شیک و دیجیتال به آن داد، به نام تسهیل و با عنوان «تحول» بستهبندی و از آن رونمایی کرد، اما آیا لباسی جدید، ماهیت یک تصمیم نادرست را تغییر میدهد؟ داستان انتقال سهمیه سوخت از کارت سوخت به کارت بانکی، دقیقا همینجاست؛ جایی که یک تصمیم پرریسک، در قالبی فناورانه عرضه شده و اکنون، بدون آییننامه اجرایی، بدون اجماع کارشناسی، بدون تایید نهادهای امنیتی و حتی بدون اتصال به سامانههای قانونی، در حال تجربهشدن است. در روزگاری که بنزین، فقط یک کالا نیست، بلکه شاخصی از عدالت توزیعی و ابزار اصلی کنترل یارانههاست، نمیتوان با سهلانگاری، آن را از مسیری غیرشفاف به دست کاربران رساند. کارت سوخت، باوجود تمام کاستیهای اجرایی، دستکم یک ابزار نظارتی بود. حالا قرار است این ابزار با کارتی جایگزین شود که برای خرید نان و چیپس طراحی شده است، نه برای توزیع یک منبع راهبردی!
روزنامه هممیهن در سرمقاله خود نوشت: سیاستگذار ایرانی دقیقا برخلاف مسیر رودخانه شنا میکند، با هزینههای فراوان خود را خسته کرده و در پایان چند متر حرکت میکند. درحالیکه متوجه نیست چندین برابر آن در مسیر رودخانه جابهجا شده است. ماجرای توقیف سریال سووشون و فیلتر شدن نماوا فقط یکی از آخرین مصادیق این ادعاست. گویا بهخاطر ۶۰ ثانیه که ظاهرا با معیارهای امروزی هیچ منعی از انتشار ندارد؛ ولی با معیارهای رسمی همچنان خط قرمز محسوب میشود. معیارهای عرفی گامهای بلندی جلوتر از این خطوط هستند. اینجاست که میان معیارهای رسمی و عرفی شکاف و ناترازی بزرگی به وجود میآید. این ناترازی حتی بدتر از ناترازی انرژی است؛ چون آثار آن غیرمستقیم است و بهصورت غیرمنتظره دیده خواهد شد. جالب است که سیاستگذاران هم میدانند که این شنا کردن در مسیر مخالف جریان تند آب رودخانه است؛ ولی باز هم ادامه میدهند.
روزنامه ایران نیز با رضا رشیدپور به گفتوگو نشسته، رشیدپور در این گفتوگو گفت: با وجود تصور خیلیها، به صراحت میگویم من ممنوعالکار یا ممنوعالتصویر نیستم. اما احساس میکنم زمانی بودن موثر است که بتوانی اثری خلق کنی که از آن راضی باشی. شرایط را برای خلق یک اثر موفق مناسب ندیدم. وگرنه پیشنهادهای بسیار زیادی از طرف تلویزیون و تهیهکنندهها به من شده است. اگر کار نکردم، اهل مظلومنمایی نیستم که بگویم دیگران نگذاشتند من کار کنم. پیشنهادهایی که داده شده، هیچکدام آن چیزی نبوده که دلم میخواسته. زیرا دغدغهام همیشه در حوزه فرهنگ و جامعه بوده، ولی در این مدت آنها از من تفریح و سرگرمی میخواستند. من اهل برنامهسازی صرفا تفریحی نیستم؛ برنامه «سیم آخر» را هم ساختم و اجرا کردم؛ چون احساس میکردم شاید باید این دورهگذار زود تمام شود تا ما دوباره بتوانیم در تلویزیون کارهای موثر اجتماعی و فرهنگی بسازیم.