زندگینامه بزرگان مکتب شیکاگو (قسمت اول)
رونالد هری کوز

رونالد هری کوز در تاریخ ۲۹دسامبر۱۹۱۰ در حومه لندن، ویلسدن، متولد شد. او تنها فرزند خانواده بود و تحصیلاتش را در دبیرستان گرامر کیلبرن و سپس در مدرسه اقتصاد لندن (LSE) به پایان رساند و در سال۱۹۳۲ با مدرک بازرگانی فارغالتحصیل شد. جالب اینجاست که کوز در دوران تحصیل در LSE حتی یک واحد اقتصاد نگذراند و بعدها اظهار کرد که این امر به نفع او بوده است؛ زیرا «آزادی در اندیشیدن به مسائل اقتصادی به او داده بود که شاید در غیر این صورت نمیداشت» (کوز، ۱۹۹۰). کوز به سرعت نقش آرنولد پلانت را در رشد فکری خود برجسته کرد و در اینباره اظهار کرد که «تاثیر اصلی پلانت این بود که مرا متوجه ساخت که مسائلی درباره شیوههای کسبوکار وجود دارد که ما پاسخ رضایتبخشی برایشان نداریم» (کوز، ۱۹۸۲). از نگاه کوز، دانشجویان به واسطه پلانت، نظام اقتصادی را ذاتا رقابتی میدانستند و بسیاری از شیوههای تجاری را که معمولا ناشی از انحصار تلقی میشدند، پیامد طبیعی نظام رقابتی میدیدند (کیچ، ۱۹۸۳). در مرور مسیر حرفهای کوز، تاثیر ژرف این اندیشهها و رویکرد واقعگرایانه پلانت بهوضوح پیداست.
پس از اتمام تحصیل در LSE، کوز از سال ۱۹۳۲ تا ۱۹۳۴ در مدرسه اقتصاد و بازرگانی داندی، در سال ۱۹۳۵-۱۹۳۴ در دانشگاه لیورپول و از ۱۹۳۵ تا ۱۹۵۱ در LSE تدریس کرد. دوران او در LSE با جنگ جهانی دوم پایان یافت؛ در طی جنگ، او بهعنوان آمارگر در کمیسیون جنگلبانی (۱۹۴۱-۱۹۴۰) و سپس در دفتر مرکزی آمار کابینه جنگ (۱۹۴۶-۱۹۴۱) خدمت کرد. او در سال۱۹۵۱ مدرسه اقتصاد لندن را ترک کرد و به آمریکا رفت تا در دانشگاه بوفالو مشغول شود و تا سال۱۹۵۸ در آنجا ماند. پس از یکسال گذراندن در مرکز مطالعات پیشرفته علوم رفتاری در استنفورد، در دانشگاه ویرجینیا مشغول به کار شد. او در سال۱۹۶۴ به دانشگاه شیکاگو پیوست تا در دانشکده حقوق تدریس کند و به همراه آرون دایرکتور سردبیری ژورنال حقوق و اقتصاد (JL&E) را برعهده بگیرد. کوز در سال۱۹۸۱ از دانشگاه شیکاگو بازنشسته شد و در سال۱۹۸۲ از سمت سردبیری JL&E کناره گرفت. در سال۱۹۹۱، در ۸۰سالگی، جایزه نوبل علوم اقتصادی را دریافت کرد.
آثار علمی
هرچند بیشتر اقتصاددانان کوز را با دو مقاله کلاسیک او درباره بنگاه و هزینه اجتماعی میشناسند، اما آثار او دامنه وسیعی از موضوعات چون حسابداری، تبلیغات، کالاهای عمومی، مازاد مصرفکننده، قیمتگذاری خدمات عمومی، نظریه انحصار، نقش اقتصادی دولت و تاریخ اندیشه اقتصادی را دربرمیگیرد. چند مضمون مهم در سراسر آثار کوز تکرار میشود: اهمیت نهادهای اقتصادی، بهویژه بنگاه، بازار و قانون؛ لزوم ارزیابی دقیق ساختارهای نهادی جایگزین؛ نقش هزینههای معاملاتی در فعالیت اقتصادی؛ نیاز به انجام مطالعات دقیق و نظاممند درباره نظام اقتصادی واقعی و اهمیت بنیاد نهادن نظریه اقتصادی و تحلیل سیاستگذاری بر مبنای واقعیات (ر.ک. کوز ۱۹۸۸، ۱۹۹۲؛ مدما ۱۹۹۴).
بخش عمدهای از آثار کوز در آغاز دوران حرفهایاش، بهنوعی با رفتار و سازماندهی بنگاهها مرتبط است. همکاری او با یکی از شاگردان پلانت، رونالد فاولر، به بررسی گستردهای از شکلگیری انتظارات تولیدکنندگان انجامید (مثلا کوز و فاولر ۱۹۳۵). این پژوهش در دهه۱۹۳۰ با موضوع چرخه خوک (the pig cycle) انجام شد. در آن زمان، بسیاری بر این باور بودند که عرضهکنندگان خوک انتظار دارند افزایش قیمتها و هزینههای جاری در آینده ادامه یابد و این انتظارات به تنظیمات عرضه منجر میشد که چرخههای ناپایدار ایجاد میکرد.
اما کوز و فاولر دریافتند که این توضیح متعارف یعنی مدل تار عنکبوتی، صحیح نیست؛ تولیدکنندگان درواقع خیلی زود انتظارات خود را نسبت به قیمتها و هزینهها تعدیل میکردند و خطاهای پیشبینی بیشتر ناشی از دشواری در پیشبینی تغییرات تقاضا و عرضه خارجی بود. این کار بعدها در مقاله کلاسیک جان موت درباره انتظارات عقلانی (۱۹۶۱) ذکر شد. کوز همچنین با فاولر و رونالد ادواردز در نگارش مجموعهای از مقالات درباره ارتباط بین حسابداری و اقتصاد همکاری کرد (کوز، ۱۹۳۸ [۱۹۵۲]؛ کوز و همکاران، ۱۹۳۸). این نوشتهها که در سنت هزینه در LSE جای داشتند، نشان دادند که شیوههای سنتی حسابداری، هزینه واقعی (فرصت) را بهخوبی منعکس نمیکنند و همچنین به دشواریهای طراحی روشهای حسابداری قابلاجرا اشاره داشتند. کوز همچنین مقالاتی درباره انحصار و رقابت ناقص نگاشت که برخی از آنها شایان ذکر است.
«یادداشتهایی درباره قیمت انحصاری» (Some notes on monopoly price) (۱۹۳۷) مکمل مضامینی است که کوز همزمان در کارهای حسابداریاش دنبال میکرد. در این مقاله، کوز بر آن شد تا نظریه انحصار جوآن رابینسون (۱۹۳۳) را اصلاح و بسط بیشتری دهد. او با درک این واقعیت که اطلاعات محدود تولیدکنندگان به ویژه در مورد درآمد نهایی، هزینه نهایی و تقاضا، که مبنای تصمیمگیریهای آنان است، اغلب مانع از آن میشود که انحصارگران بتوانند درآمد نهایی و هزینه نهایی را با هم برابر کنند، در نتیجه، این محدودیت اطلاعاتی باعث میشود سطح تولیدی که سود را به حداکثر میرساند، محقق نشود.
ورود بعدی او به نظریه انحصار در مقاله «دوام و انحصار» (Durability and monopoly) (۱۹۷۲) بیان میکرد که یک شرکت انحصاری که کالایی با دوام بینهایت تولید میکند، ناچار است کالا را با قیمت رقابتی بفروشد، مگر اینکه بتواند دوام کالا را کاهش دهد یا از طریق قراردادهایی تعهد بدهد که تولید را محدود نگه دارد؛ نتیجهای که بعدها به عنوان «حدس کوز» شناخته شد. شناختهشدهترین آثار کوز درباره انحصار، به قیمتگذاری و مقررات خدمات عمومی مربوط میشود. آبا لرنر و دیگران مدعی بودند که قیمتگذاری بر مبنای هزینه نهایی همراه با یارانه دولتی، سیاست قیمتگذاری کارآمدی برای خدمات عمومی است. کوز در مقاله «جدل بر سر هزینه نهایی» (The marginal cost controversy) (۱۹۴۶؛ همچنین بنگرید به کوز، ۱۹۷۰) به این رویکرد اعتراض و استدلال کرد که قیمتگذاری بر مبنای هزینه نهایی، در برابر سیستم قیمتگذاری چندجزئی، ضعیفتر است و حتی ممکن است از قیمتگذاری بر مبنای هزینه متوسط نیز ضعیفتر باشد.
این مقاله و سه مقاله مرتبط بعدی، نشانگر یکی از مضامین اصلی کار کوز بود؛ اینکه در ارزیابی کارآمدی نتایج اقتصادی، باید نگاه کلنگر داشت و نه نگاهی محدود به منفعت، هزینه یا مشوقها. کوز همچنین مطالعات تاریخی متعددی درباره خدمات عمومی انجام داد. آثار او درباره پخش رادیویی بریتانیا، به بررسی توسعه رادیو بیسیم، رادیو کابلی، تلویزیون و ظهور بیبیسی به عنوان عرضهکننده انحصاری همه آنها میپردازد (کوز، ۱۹۵۰، ۱۹۵۴). مقالات او درباره اداره پست بریتانیا نیز به بررسی پیدایش نظام تمبر ارزانقیمت در بریتانیا تحت نظر رولند هیل و تلاشهای اداره پست برای حفظ انحصار خود در برابر رقابت کارآفرینان خصوصی، از جمله شرکتهای پیک، اختصاص دارد (مثلا، ۱۹۵۵).
بدون شک، تاثیرگذارترین آثار کوز در دو مقاله «ماهیت بنگاه» (The Nature of the Firm) (۱۹۳۷) و «مساله هزینه اجتماعی» (The Problem of Social Cost) (۱۹۶۰) نهفته است؛ دو اثری که آکادمی سلطنتی سوئد در اهدای جایزه نوبل ۱۹۹۱ به آنها استناد کرد. در اولی، کوز به دنبال توضیح چرایی وجود بنگاهها و حدود فعالیتهای آنها بود. او پاسخ را در مفهومی یافت که تا آن زمان کمتر مورد توجه اقتصاددانان بود: هزینههای مبادله. کوز پیشنهاد کرد که بنگاهها زمانی ظاهر میشوند که هزینه سازماندهی داخلی کمتر از هزینه مبادله در بازار باشد و مرز فعالیتهای بنگاه در نقطهای قرار دارد که هزینه سازماندهی داخلی معامله بعدی، بیشتر از هزینه انجام آن در بازار شود.
هرچند مقاله در سال ۱۹۳۷ منتشر شد تا اوایل دهه ۱۹۷۰ (۱۹۷۲) توجهی به آن نشد؛ زمانی که این اندیشهها بستری برای پژوهشگرانی همچون الیور ویلیامسون (۱۹۷۵، ۱۹۸۵)، آرمِن آلچیان، هارولد دمستز و دیگران فراهم آورد تا نظریه بنگاه را توسعه دهند و نقش هزینههای مبادله و فرآیند قرارداد را به کانون نظریه اقتصادی بیاورند.
«مساله هزینه اجتماعی» پارادایم هزینه مبادله را در مسیر متفاوتی پیش برد. این مقاله به بررسی تعامل بین فعالیتهای اقتصادی و نظام حقوقی پرداخت و استدلال کرد که در غیاب هزینههای مبادله، تخصیص منابع مستقل از حقوق مالکیت اولیه خواهد بود (نتیجهای که بعدها به «قضیه کوز» شهرت یافت)، اما با وجود هزینههای مبادله، ساختار نهادی (از جمله حقوق مالکیت) در تعیین نتایج اقتصادی نقش اساسی ایفا میکند.
کوز و شیکاگو
رابطه کوز با مکتب شیکاگو را میتوان نمونهای روشن از کش و قوسهای «یکسانپنداری کلیشهای» در مورد این مکتب فکری دانست. اینکه کوز در شیکاگو «جای خود را یافت» -دستکم در سالهای اولیه- بدیهی است، چه از آثارش و چه از دیدگاه همکارانش (ر.ک. کیچ ۱۹۸۳). او تصریح میکند که بهشدت از آثار فرانک نایت -بهویژه کتاب «ریسک، نااطمینانی و سود» (Risk, Uncertainty and Profit) (۱۹۲۱)- تاثیر گرفته، هرچند مشخص کردن دقیق نحوه این تاثیر دشوار است (کوز ۱۹۸۸).
او همچنین اذعان میکند که تجربهاش در شیکاگو دیدگاهش را در مواردی مانند تبلیغات، ضدانحصار و مقررات تغییر داده است. او میگوید «درسهای شیکاگویی وجود داشت که من لازم نبود بیاموزم؛ زیرا آنها را از طریق پلانت فراگرفته بودم» (کیچ، ۱۹۸۳). نظریه قیمت شیکاگویی، با ریشههای مارشالی، با شیوه تفکر کوز هماهنگ بود (۱۹۷۵) و گرچه او احتمالا موافق همه دیدگاههای فریدمنها در آزادی انتخاب (Free to Choose) (۱۹۸۰) نبود، دیدگاه دولت حداقلی، که معمولا با مکتب شیکاگو پیوند دارد، با دیدگاه کوز مبنی بر اینکه «درمان دولتی اغلب بدتر از بیماری بازار است» سازگار بود.
از سوی دیگر، در کوز نوعی تنش با برخی جنبههای مکتب شیکاگو مدرن دیده میشود. درحالیکه تحلیل اقتصادی حقوق و امپریالیسم اقتصادی در چهار دهه اخیر نقش پررنگی در تعریف اقتصاد شیکاگو داشتهاند، کوز هرگز تردید یا بیمیلی خود نسبت به این جریانها را پنهان نکرده -در تضاد با تمایل رایج به شناسایی کامل او با این جنبه از سنت شیکاگو (مثلا، کوز ۱۹۷۷، ۱۹۹۳) . علاقه کوز تحلیل اقتصادی حقوق نیست، بلکه بررسی تاثیر نظام حقوقی بر نظام اقتصادی است؛ نوعی از تحلیل حقوق و اقتصاد شیکاگویی متقدم که در دهههای ۱۹۵۰، ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ در JL&E منتشر میشد.
از این رو، علاقهها و قرابتهای فکری او بیشتر با اقتصاد نهادی نوین است (که او یکی از بنیانگذارانش نیز شناخته میشود) تا جنبش مدرن تحلیل اقتصادی حقوق به سبک پازنر (پازنر ۲۰۰۷). در واقع، پازنر (۱۹۹۳) کوز را هم بهخاطر این تفاوت و هم بهدلیل رویکرد روششناختیاش مورد انتقاد قرار داده است.