برای مدت طولانی فرض بر این بود که «دیستوپیا» توسط جان استوارت میل در سخنرانی پارلمانی ۱۸۶۸ ابداع شده است. 

با این حال، تحقیقات اخیر نشان داده‌اند که دیستوپیا، در سال ۱۷۴۷ ظاهر شد و در سال ۱۷۴۸ به‌عنوان «دیستوپیا» به‌ معنای «کشور ناخوشایند» به کار آمد. با این حال، این اصطلاح تا دهه۱۹۵۰ به‌طور عمومی در زبان انگلیسی رواج نیافت، عمدتا به‌دلیل جنگ سرد، ترس از درگیری هسته‌ای و تاثیر کتاب جورج اورول (۱۹۸۴) بود که این مفهوم بر سر زبان‌ها افتاد. در زبان انگلیسی، طی بیش از پنج سده «اتوپیایی» به‌عنوان مترادف «غیرممکن» به‌کار رفته است و «اتوپیایی‌گرایی» نشان‌گر تلاش برای تحقق یک جامعه ایده‌آل بوده است. اصطلاح «دیستوپیایی» نیز به معنای غم‌انگیز، رو به زوال، ترسناک یا اقتدارگرا، از اواسط قرن بیستم رایج شده است. 

هر دو اصطلاح از ابتدا عمیقا سیاسی بودند، اتوپیا در توصیف وضعیت ایده‌آل یا بهترین حالت ممکن نخستین‌بار توسط افلاطون در کتاب «جمهور» تعریف شده بود و دیستوپیا در توصیف نفی آن کاربرد داشته است. 

مارکس و انگلس در کتاب مانیفست (۱۸۴۸) سوسیالیست‌های اولیه را «اتوپیایی» نامیدند، عمدتا به این دلیل که از نظر آنها، این سوسیالیست‌ها عمل‌گرا نبودند؛ زیرا به ضرورت وجود یک پرولتاریای انقلابی که به‌عنوان عاملی برای ورود به جامعه آینده عمل کند، توجهی نداشتند و در عوض خیال‌پردازی‌هایی از دولت ایده‌آل را ارائه می‌دادند و به حسن نیت بورژوازی برای تضمین تغییر تکیه می‌کردند. جایگزین آنها «سوسیالیسم علمی» بود که در نوشته‌های بعدی انگلس و در «ایدئولوژی آلمانی» به‌عنوان یک دیدگاه مادی‌گرایانه مبتنی بر تاریخ و اقتصاد سیاسی تعریف شد. اگر فرض کنیم که یک جامعه دیستوپیایی با نابرابری و استثمار شدید مشخص می‌شود، در این صورت تقریبا همه ایدئولوژی‌های نژادپرستانه و امپریالیستی به‌عنوان دیستوپیایی محسوب می‌شوند و همچنین ممکن است سرمایه‌داری نیز به این دلیل که تمایل ذاتی به افزایش استثمار دارد، دیستوپیایی باشد. بر اساس قاعده تناسب، هر جامعه‌ای برای اکثریت دیستوپیایی است؛ جوامعی که قدرت و سرمایه در انحصار اقلیت است. بنابراین سرمایه‌داری نیز در اینجا واجد شرایط است. اما تا کنون هیچ جامعه‌ای که خود را «دیستوپیایی» معرفی کرده باشد، وجود نداشته است.

اکنون پرسش این است که چگونه می‌توانیم از مفاهیم اتوپیا و دیستوپیا برای درک بحران‌های جهانی، مانند تغییرات اقلیمی یا پاندمی استفاده کنیم؟

هر دو مفهوم در ارزیابی وضعیت کنونی ما، چگونگی رسیدن به آن و مسیر آینده‌مان بسیار مفید هستند. یوتوپیاها برای تصور آینده‌های بلندمدت برای بشریت عمل کرده‌اند تا دیدگاه‌های جایگزینی از مکان‌های بسیار بهتر که ممکن است به آنها برویم، به ما بدهند و پیشنهاد کنند که چگونه می‌توانیم به آنجا برسیم. گاهی اوقات این مفهوم به ناکامی ما در رسیدن به مقصد نیز طعنه می‌زند. 

دوره طولانی سرمایه‌داری مصرف‌گرا بر اساس یک ایده‌ یوتوپیایی از رفاه جهانی برای همه بنا شده است، اما غیرقابل دستیابی است؛ چراکه منابع زمین اجازه نمی‌دهد شمار نامحدودی از مردم جهان از رفاه برخوردار شوند. ضمن اینکه ارزیابی واقع‌بینانه از وضعیت محیط زیست جهانی از اواسط قرن بیستم به بعد نشان می‌دهد که ما به سمت دوره‌ای از گرمایش بی‌سابقه پیش می‌رویم که منجر به انقراض بسیاری از اشکال زندگی روی زمین خواهد شد، از جمله، احتمالاً بشریت. این شدیدترین سناریوی دیستوپیایی است که تاکنون تصور شده است؛ هرچند برخی شباهت‌ها با توصیف‌های زندگی پس از جنگ‌های هسته‌ای وسیع در اواسط قرن بیستم دارد. با این حال، ممکن است راه‌حلی یوتوپیایی برای فاجعه‌های زیست‌محیطی شدید تصور شود که حول ایده‌های پایداری، کاهش مصرف و ثبات جمعیت شکل گرفته باشد.