دنیای اقتصاد پاسخ میدهد؛
اگر آمریکا قانون را کنار بگذارد، دنیا چه میشود؟

به گزارش گروه آنلاین روزنامه دنیای اقتصاد؛ اگر بزرگترین قدرت جهان قانون را نادیده بگیرد، چه کسی میتواند از صلح دفاع کند؟ این پرسش در آستانه بازگشت احتمالی دونالد ترامپ به کاخ سفید، دوباره زنده شده است. او فقط سیاستها را تغییر نمیدهد، بلکه اساس نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم را زیر سؤال میبرد.
بازگشت دونالد ترامپ به قدرت ممکن است چیزی بیش از یک تغییر در سیاست خارجی آمریکا باشد؛ این بازگشت میتواند آغاز فروپاشی نظمی باشد که نزدیک به یک قرن برای ساختن آن تلاش شده است: نظم مبتنی بر ممنوعیت استفاده از زور برای حل اختلافات میان کشورها.
در دهههای گذشته، اگرچه ایالات متحده گاهی خود این نظم را نقض کرده، اما همواره نقش محوری در حفظ آن داشته است. اکنون اما ترامپ نهتنها از این نقش کناره میگیرد، بلکه با لفاظیهایش در پی احیای مفهومی است که به آن «دیپلماسی قایق توپدار» میگویند؛ یعنی استفاده از تهدید نظامی برای دستیابی به اهداف سیاسی یا اقتصادی.
احیای گذشته خطرناک
ترامپ در اظهاراتی عجیب از «تصرف کانال پاناما»، «خرید گرینلند» و حتی «مالکیت بر غزه» سخن گفته و پیشنهاد داده که اوکراین بخشی از خاکش را به روسیه واگذار کند. اینها فقط شوخیهای سیاسی یا رجزخوانیهای انتخاباتی نیست؛ آنگونه که کارشناسان حقوق بینالملل میگویند، این حرفها تهدید مستقیم نظم جهانیای است که بر پایه ممنوعیت جنگ تهاجمی بنا شده است.
این نظم از سال ۱۹۲۸ و با «پیمان بریان-کلوگ» شکل گرفت و پس از جنگ جهانی دوم با منشور سازمان ملل متحد تقویت شد. اصل بنیادین آن: هیچ کشوری حق ندارد برای حل اختلافات خود به زور متوسل شود. این اصل جهان را دگرگون کرد؛ فتح سرزمینی دیگر مشروع نبود و تجارت جایگزین جنگ شد.
نظم شکنندهای که هنوز پابرجاست
تا پیش از این تحول تاریخی، جنگ ابزار قانونی دولتها برای دستیابی به منافعشان بود. اما پس از جنگ جهانی دوم، این رویکرد تغییر کرد. فتح سرزمینها نامشروع و ناپایدار شد. کشورهایی مانند عراق، پس از اشغال کویت، با پاسخ سخت جامعه جهانی روبهرو شدند. حتی چین و روسیه، با وجود تلاش برای تغییر مرزها، میدانند که برای نقض این نظم باید هزینه بپردازند.
ترامپ اما به نظر میرسد میخواهد این قاعده را زیر پا بگذارد. سخنان او نهتنها اجرای قانون را تضعیف میکند، بلکه آن «انتظارات جمعی» را که هسته نظم جهانی هستند، فرومیپاشاند؛ اینکه کشورها بر اساس قواعد بازی کنند، حتی اگر بهزور مجبور به این کار شوند.
از تحریم تا تهدید
در دهههای اخیر، ابزار اصلی نظم جهانی تحریمهای اقتصادی و مجازاتهای دیپلماتیک بود. ایالات متحده با بهرهگیری از موقعیت برتر خود در اقتصاد جهانی و نقش دلار، کشورهایی را که از خط قرمز عبور میکردند، تنبیه میکرد. حالا اما ترامپ نهتنها از این ابزار استفاده نمیکند، بلکه آن را بیاعتبار میکند. او از تحریمها برای اهداف داخلی یا اقتصادی بهره میبرد، نه برای اجرای قانون.
او حتی دیوان کیفری بینالمللی را تهدید کرده و عملاً قدرت نهادهای بینالمللی را زیر سؤال برده است. این اقدامات، جهان را در مسیری قرار میدهد که یا باید به استفاده مجدد از زور روی آورد، یا با سکوت، نقض قوانین را بپذیرد.
آیا بدون آمریکا هم میتوان ادامه داد؟
پاسخ آسانی ندارد. کشورهای اروپایی تلاش کردهاند تا جای خالی آمریکا را پر کنند. اتحادیه اروپا، بریتانیا و حتی کشورهای جنوب جهان سعی دارند نقش فعالتری در حمایت از نظم جهانی ایفا کنند. اما واقعیت این است که هیچ کشوری به تنهایی قدرت سیاسی، اقتصادی و نظامی لازم برای ایستادن در برابر قانونشکنان را ندارد.
بااینحال، اگر این کشورها بتوانند ائتلافهایی منطقهای، موضوعمحور یا حتی جهانی تشکیل دهند، شاید بتوانند نبود ایالات متحده را جبران کنند. نمونههایی از این ائتلافها در حال ظهور است: دادگاههای بینالمللی برای بررسی تجاوز روسیه، ابتکار کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین برای اجرای قطعنامههای سازمان ملل درباره جنگ غزه، یا تلاش مجمع عمومی سازمان ملل برای خنثیسازی حق وتوی قدرتهای بزرگ.
آینده صلح: تصمیم جمعی
تجربه ثابت کرده که صلح جهانی فقط با حضور یک پلیس جهانی ممکن نیست. کشورها، بهویژه کشورهای متوسط و کوچک، باید مسئولیت بیشتری بپذیرند. آنها باید از نهادهایی حمایت کنند که اجرای قانون را تضمین میکنند، حتی اگر آمریکا در آن نقش کمرنگتری داشته باشد.
این نهادها میتوانند ابتکارهایی مانند «شورای طردکننده» باشند که کشورهایی را که از زور استفاده میکنند، تحریم یا منزوی میکنند. تحریمهایی که نه از روی سلیقه، بلکه بر اساس معیارهای روشن حقوقی اعمال میشوند.
تنها قانون ما را نجات میدهد
بازگشت ترامپ به قدرت میتواند فرصتطلبان جهانی را جسورتر کند؛ روسیه، چین و دیگر قدرتها ممکن است تصور کنند که حالا وقت تقسیم دنیا به حوزههای نفوذ است. اما چنین جهانی، هرچند موقتاً آرام، در بلندمدت پر از تنش، جنگهای منطقهای و سلب آزادی خواهد بود.
برای جلوگیری از آن، باید یادآوری کرد که نظم مبتنی بر ممنوعیت استفاده از زور، ساده به دست نیامده است. باید از آن محافظت کرد. نه فقط با سخنرانی، بلکه با ساختن نهادهای جدید، ائتلافهای نو و بازتعریف مسئولیتهای جهانی.
در غیر این صورت، همانطور که توسیدید در توصیف جنگ پلوپونزی نوشت، دوباره به جایی بازخواهیم گشت که «قویتر هر کاری که بخواهد میکند و ضعیفتر باید تحمل کند.»